خوف و رجا(بیم و امید)
خوف و رجا در تربیت دینی مکمل یکدیگرند و همواره انسان را از یأس و غرور پیراسته و به امید و تواضع آراسته می سازند.
هرگز نمی توان حرکت های سازنده ی تربیتی که منجر به اصلاح و تغییر رفتار در انسان می شوند را بدون وجود انگیزه ای آشکار متصور شد.تشویق و تنبیه،پاداش و جزا و در نهایت بهشت و جهنم در تعابیر دینی،نمادی روشن و عاملی اساسی جهت ایجاد انگیزش در انسان از رهگذر نوعی بیم و امید و ترس و عشق است.چرا که انسان با ترکیبی متعادل از بیم و امید،حرکتی را آغاز و یا آن را رها می کند.از این رو هیچ گامی در جهت اصلاح و تغییر وضعیت موجود،بدون گذر از میان این دو مهم،در سطوح مختلف ممکن نیست(قطب،????:???).
با در نظر گرفتن این اصول که اصل های تعلیم و تربیت در اسلام را تشکیل می دهند(انصاریان،????)و همچنین دستاوردهای این اصول اعم از پیروی از قوانین ماندگار الهی،انگیزش درونی ناشی از حضور خدا نزد خود،کسب عزت نفس از طریق اتکال به خدا، استغناء درونی از دیگران،رهایی از احساس تنهایی،پرهیز از ذهن گرایی،القای روح معناداری به انسان و ایجاد اعتماد و امید در او و به ویژه مراقبه و محاسبه که از دستاوردهای مستقیم اصل نظارت مداری است،به ضرورت وجود نوعی کنترل درونی پی خواهیم برد که به اندیشه و رفتار انسان صبغه ی الهی دهد.دانشمندان از این نیرو به مهارت خودکنترلی تعبیر کرده اند.

?-?- قلمرو خودکنترلی
آزادی یکی از گران مایه ترین ارزش های انسانی است که همواره در طول تاریخ به عنوان یک ایده آل سیاسی و اجتماعی مطرح بوده است.به دلیل اهمیت فراوان آزادی،تعریف های متفاوتی از آن توسط اندیشمندان ارائه شده است.اما آن چه که مسلم است آن است که آزادی نه رهایی انسان از هر قید و محدودیت است و آن چنان که بعضی گفته اند آزادی به معنای رهایی مطلق انسان قابل تصور نیست.چرا که حتی اگر در زندگی انسان هیچ عامل محدود کننده ای وجود نداشته باشد،حداقل نیروی تفکر انسان یا حیات جمعی او محدودیت هایی برای او ایجاد می کند و نه آن که گفته اند آزادی یعنی هر فردی بتواند آن چه را که میل دارد انجام دهد،بدین علت که انسان نمی تواند خود را تسلیم تمایلات خویشتن نماید،زیرا تمایلات انسان همگی با ارزش نیستند و غالبا با هم در تضادند.و از سویی دیگر انسان موجودی منفرد نیست و اینکه انسان حتی در یک گروه کوچک بتواند تمایلات فردی خود را ارضا نماید قابل تصور نیست.بنا بر این آن که خود را از شر عامل خارجی رها می سازد و خویشتن را تسلیم تمایلات می کند،ناخواسته خود را اسیر عاملی کرده است که به هیچ وجه تحت ضابطه و قاعده در نمی آید(شریعتمداری، ????: ???-???).
لذا در همه ی این تعاریف تلاش شده است که آزادی را از آن جهت که در واژه شناسی به معنای اختیار، حریت، قدرت عمل و ترک عمل، قدرت انتخاب، رهایی و خلاصی است و از جمله معانی شایع آن، فقدان موانع برای تحقق آرزوهای انسان است که فقدان منع و جلوگیری،شایع ترین معانی آزادی است، معنا شود.و متأسفانه تنها به معنای سلبی آزادی توجه داده شده و به کلی از معنای ایجابی آن غفلت شده است.
آن چه که سبب تفاسیر متعدد و متفاوت از آزادی شده است تفاوت در مبانی انسان شناسی و به تبع آن،جهان بینی است.لهذا جهان بینی الهی مبانی ویژه ای برای آزادی و جهان بینی الحادی مبانی خاص به خود را برای آزادی تعریف و ترسیم می نماید.از دیدگاه اسلام و جهان بینی الهی در تفسیر آزادی،دو مبنای کلی طبیعت و فطرت وجود دارد.و براین اساس باید طبیعت را هدایت،تعدیل وکنترل کرد و به آن جهت داد،چرا که اوصاف مذموم و ضد ارزشی فراوانی که در قرآن برای انسان برشمرده شده است مثل: هلوع، جزوع، منوع، ظلوم، جهول به طبیعت انسان و صفات ارزشی و ممدوح قرآنی برای انسان مثل:خلافت الهی، امانتداری،معرفت پذیری، عقلانیت به فطرت انسان بر می گردد.لذا بایستی طبیعت را کنترل و فطرت را آزاد گذاشت.
بنابراین،باید آزادی را از معانی گوناگون دیگری چون استقلال وجودی و اختیار ،عدم وابستگی به اعتبارات و آمال و آرزوهای محدود و فناپذیر،حاکمیت بر سرنوشت خویش جدا کرد تا انسان از دام مغالطه های لفظی و معنوی و تحریف و انحراف و التفاط محفوظ بماند.
آن چه که به این بحث کمک می کند،یکی از نظریات بسیار کارآمد و ضروری استاد شهید مطهری(ره)در عرصه ی آزادی است.و آن، تفکیک آزادی تفکر و اندیشه از آزادی عقیده است.که ایشان از آن،عدم تفکیک آزادی معنوی از اجتماعی را نتیجه گرفته اند و معتقدند اگر نبایست آزادی های اجتماعی معنا و مبنای سازنده پیدا کند و در مسیر انسانیت و تکامل و سعادت بشر واقع گردد،نباید آزادی های اجتماعی را از آزادی معنوی جدا سازی کرد و یکی از آفات و بلایای جبران ناپذیر عصر جدید را همانا جدا کردن این دو مقوله از هم و گسست و حتی تضاد برقرار کردن بین آنها دانسته اند که آزادی با مبانی امانیستی و لیبرالیستی را ایجاد کرده و اباحه گری و انحراف های اخلاقی – تربیتی و در حقیقت بردگی انسان و اسارت او در زندان شهوات را به ارمغان آورد و از آزادی سوء استفاده شده، یا مورد استفاده ابزاری برای افسار گسیختگی واقع شده است.
انسان که بر فطرت توحیدی و با حقیقتی ماوراء الطبیعی آفریده شد و به واسطه آن روح ریحانی و روحانی-متافیزیکی و همه گرایش های عالی وجودی و با معیار معرفت و عقلانیت و حریت به مقام خلافت و ولایت الهیه برگزیده شد و کرامت تکوینی نفس و فضیلت وجودی و نسبی یافت،برای دست یابی تشریعی به مقام خلافت
و راه یابی به کرامت حقیقی،راهی جز رهایی از انانیت و هجرت انفس و خروج از تاریکی های نفس ندارد.بنابر این،آزادی معنوی همان آزادی درونی و رهایی از همه قیود و آفات و آسیب های درون ذات، یا صفات نکوهیده طبیعی انسان و گرایش طبیعی انسان(معنای سلبی)و نیز گرایش به سوی صفات پسندیده فطری و بینش و گرایش و کشش های فطری(معنای ایجابی) است.به عبارتی دیگر آزادی معنوی(آزادی درونی)،همان مسیر از خودشناسی-خودآگاهی تا خودسازی و خودرهایی است که انسان را از ماسوای الهی عبور می دهد تا به حقیقت واحد برساند(رودگر،????).
بنابر آن چه گفته شد،آزادی معنوی ره آورد نبوت، ایمان و کتاب های آسمانی است که با عنوان جهاد با نفس یا جهاد اکبراز آن یاد شده است که آدمی با حقیقتی ماوراء الطبیعی و فطرت الهی،همواره بر اساس فطرت الهی خود ،طبیعت خود را کنترل و هدایت نموده و آزاده از من و ما و هواهای نفسانی به آزادی درونی رسیده است و آزادی برابر با ایده آل نیست ،‌که وسیله ای برای نیل به ایده آل هاست.

یکی دیگر از مطالب سایت :
انحلال وکالت و آثار آن- قسمت 20

?-?- مبانی اسلامی خودکنترلی
دین به عنوان وجه اصلی امتیاز بشر،همواره در طول تاریخ به عنوان بخشی از زندگی انسانی بوده است و در همه ابعاد تاریخ انسان،قابل ردیابی است ،آن چنان که حتی گاهی افراد غیرمذهبی نیز،در زمان های بحرانی به خدا یا قدرت های غیرطبیعی متوسل می شوند.خداوند در این باره می فرماید:وَ إِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثمُ‏َّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِّنْهُ نَسىِ‏َ مَا کاَنَ یَدْعُواْ إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصحَْابِ النَّار(زمر،?).
دین در نگرش اسلامی به مجموعه عقاید، احکام و اخلاق دارای خاستگاه قدسی و وحیانی تعریف می‌شود(جوادی آملی،????:??).بر اساس این تعریف، دین بر سه عنصر کلیدی استوار است.هر سه عنصر به صورت مرکب، حیات دینی انسان‌ها را شکل می‌بخشند.حیات دینی انسان که تأمین کننده اهداف دینی و انسانی اوست،در بستر قلمروهای دینی سامان می‌یابد.قلمرو‌های دینی،سازگار با عناصر دینی طراحی و تسهیل کننده ی تحقق نقش‌های محوری عناصر دینی به شمار می‌روند.قلمرو ایمان و باور(حوزه عقاید دینی)،قلمرو رفتار(حوزه اخلاق)و قلمرو تشریع(حوزه احکام و فقه)قلمروهای سه‌گانه نظام معیشتی دینی است که هرکدام از آنها ظرفیت‌هایی را در اختیار انسان می‌گذارد تا انسان‌ها در زندگی اجتماعی و فردی به کمال مطلوب برسند(حیدر کوشا،????).
‌اسلام در سیاست کنترلی خود، هم به کنترل‌های رسمی و هم به کنترل‌های غیررسمی توجه داشته است و از سویی سازوکارهای کنترلی دین به گونه‌ای طراحی شده است که سازوکارهای رسمی و غیررسمی به صورت همسو عمل می‌نماید و این مسئله یکی از نقاط قوت سیاست کنترلی دین به شمار می‌رود.زیرا کنترل‌های غیررسمی ،اهرم‌ها و سازوکارهای درونی را در خود جای داده و کنترل‌های رسمی و بیرونی هنگامی کارآمد خواهد بود که با اهرم‌های درونی همساز باشد(حیدر کوشا،????به نقل از سلیمی و دلاوری،????).
بنابراین،دلایل متنی و آموزه های غنی دینی بر آثار اخلاقی،اجتماعی،روانی،فرهنگی و نیروی مهارگری اعتقاد دینی تصریح و تأکید دارند.حجم کم اما رو به افزایش پژوهش ها نشانگر این است که عموم افراد و به ویژه جوانانی که در معرض فعالیت های مذهبی و معنوی قرار دارند،از یک ظرفیت بازدارندگی بالقوه در مقابل بزهکاری برخوردارند.
یکی از فرآیندهای زیربنایی که مذهب از طریق آن،نقش بازدارندگی خود را ایفا می کند،ظرفیت خود مهارگری و یا همان کنترل غیر رسمی است (حسین خانزاده و همکاران،????).خودکنترلی در میان انواع ارتباطات انسان که در سطوح ارتباطات درون‌فردی، ارتباطات بین فردی، ارتباطات شبکه‌ای، ارتباطات جمعی، ارتباطات گروهی و ارتباطات برون فردی(گیل و آدامز ،????:???)و با تقسیم بندی دیگری درحوزه‌های رابطه ی انسان با خود، رابطه ی انسان با خدا، رابطه ی انسان با دیگران، رابطه ی انسان با محیط(میرزایی اهرنجانی و همکاران، ????:??)مطرح شده است،در حوزه ی درون فردی(رابطه ی انسان با خود)جای می گیرد و معارف دینی،همواره به این مهم توجه داده اند.
تمامی آیات و روایاتی که مبانی دینی ارتباط درون فردی یارابطه ی انسان با خود را ترسیم می کند،ناظر به حقیقت انسان و نفس اوست که هویت اصلی انسان را تشکیل می‌دهد.خداوند متعال علاوه بر آن که نفس انسان را به عنوان حقیقت او معرفی کرده است، نفس را منشأ درک حقایق و کسب فضایل قرار داده که انسان با درک از خویشتن خویش می‌تواند خدا را بشناسد و به رستگاری و سعادت دنیا و آخرت دست یابد و در صورت غفلت از خود و نادیده گرفتن و انکار نفس، هم خدا را فراموش خواهدکرد و هم هویت خویش را به هیچی و پوچی تبدیل می‌کند.
بنابراین،شناخت و باور نفس انسان، اساسی‌ترین شالوده ی تفکرات و اعمال و رفتار انسان را تشکیل می‌دهد و به همین جهت است که خداوند در آیات متعدد انسان را به نفس خود توجه داده تا در آن تدبر نماید، درست بشناسد، و آن را از هرگونه پلیدی و آلودگی پاک و منزه دارد و عملش را منطبق بر دستورات و احکام دین کند.
با توجه به آن چه ذکر شد می توان زمینه های دینی رابطه ی انسان با خود را به شرح ذیل تقسیم نمود:
الف- حقیقت انسان
قرآن کریم که نخستین و معتبر‌ترین منبع هدایت و محکم‌ترین ارتباط خالق و مخلوق است انسان‌ها را مخاطب قرار داده و همو
اره آنها را به تدبر در نفس خود فراخوانده است تا انسان بداند چه بوده،چگونه آفریده شده،چه اهدافی را دنبال می‌کند، اکنون در چه نشئه‌ای حضور دارد و مقصد نهایی‌اش کجاست.قرآن کریم خطاب به مؤمنان می‌فرماید:”اى کسانى که ایمان آورده‏اید،به خودتان بپردازید.”(مائده،???)در آیه ای دیگر آمده:”و روی زمین برای اهل یقین نشانه‌هایی[متقاعدکننده]است و در خود شما؛ پس مگر نمی‌بینید؟”(ذاریات،??).
همچنین،مفسرین ذیل آیه ی چهاردهم سوره ی مبارکه ی مؤمنون ،در خصوص حقیقت آدمی بحث کرده و نفس و روح انسان را به عنوان حقیقت وجودی او اثبات کرده اند.
ب- درک و آگاهی انسان
آیات و روایات،درک حقایق را از آن نفس می دانند،آن چنان که امور دیگر مانند اعضا و جوارح،ابزار و در خدمت نفس‌اند، از همین جهت خودفراموشی، فراموشی دیگران و از جمله خدافراموشی را به دنبال دارد.رسول اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی مشهور می‌فرمایند: “مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه”‏ هرکس خود را شناخت،خدا را می‌شناسد(مجلسی،????،?:??).همچنین خداوند متعال در این باره می‌فرماید:”وَ لا تَکُونُوا کَالّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ…”(حشر،??)؛و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او[نیز]آنان را دچار خود فراموشی کرد.
ج- اعمال و رفتار انسان
از منظر آیات و روایات، نفس علاوه بر اینکه حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد، درک حقایق و کسب فضایل، اعمال و رفتار انسان همگی از نفس انسان نشأت می‌گیرد.قرآن کریم در رابطه با اهمیت اعمال و رفتار انسان می‌فرماید: “کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ”(مدثر،??)؛هر نفسى در گرو عملى است که انجام داده است.در آیه ی دیگر آمده:”فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ”(زلزال،?ـ?)؛ پس هر کس به قدر ذره‏اى کار نیک کرده باشد پاداش آن را خواهد دید و هر کس به قدر ذره‏اى کار زشتى مرتکب شده آن هم به کیفرش خواهد رسید.حضرت علی علیه السلام فرمودند:”فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَات”؛پس آن کس که جز به حساب نفس خویش پردازد، خود را در تاریکى‏ها سرگردان،و در هلاکت افکنده است(سید رضی،نهج البلاغه،???:????).خداوند متعال نیز در این باره می‌فرماید:”وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها”(شمس،??)؛سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد؛سپس پلیدکاری و پرهیزکاری‌‌اش را به آن الهام کرد، که هر کس آن را پاک گردانید، بی‌گمان رستگار شد و هر که آلوده‌اش ساخت، بی‌تردید در باخت قرار گرفت.
لیکن آدمی برای رسیدن به کمال بایستی ارتباط درون فردی خود را تقویت کند اما نفس آدمی با وجود منشأ الهی و ویژگی های مثبتی که دارد،به دلیل پیچیدگی ها و ابعاد وجودی همواره با موانعی بر سر راه مواجه است.برای از میان بردن این موانع و تقویت ویژگی های مثبت نیازمند محافظی است که گاه و ناگاه از او حساب کشد و همواره بر او نظارت داشته باشد.این امر مستلزم توجه پیوسته به چهار اصل اساسی است :
?- مشارطه:شرط‌کردن و تعهد گرفتن از نفس که دنبال گناه نباشد و آنچه سبب غضب الهی است از او صادر نشود و در طاعات واجب کوتاهی نکند(نراقی، بی تا:???).این اصل(مشارطه)در کنترل درونی را به گام اول در کنترل بیرونی(تعیین استاندارد)تشبیه کرده‌اند؛ زیرا در تعیین استانداردها و