از انسان به عنوان جانور سنبل ساز (animal symbolicum) نام می برد.13 “این تعریف، هر دو تعریف ارسطو از انسان را در برمی گیرد. ارسطو انسان را جانوری عقلانی و نیز جانوری
اجتماعی تعریف کرده بود. کاسیرر معتقد است که تعریف نخست؛ یعنی انسان به عنوان جانور عقلانی بسیار تنگ و محدود است و تعریف دوم که انسان را جانوری اجتماعی می داند، تعریفی بسیار گسترده و فراخ است. خصلت اجتماعی حیات انسان باید با رجوع به زبان ، اسطوره، هنر، دین و علم به عنوان “عناصر و شرایط تشکیل دهنده” این شکل عالی ترین جامعه مشخص و معین شوند.”14
کاسیرر اسطوره را وجود بی واسطه و تاثیر بی واسطه می داند15، و ارتباطی که میان اسطوره و اشیا برقرار می شود را ارتباطی منطقی نمیداند که “وقتی میان اشیا قرار گرفتند آنها را از یکدیگر ممتاز کنند و نیز به یکدیگر مرتبط نمایند، بلکه برعکس، روابط اسطوره ای مانند نوعی چسبند که می توانند ناجورترین عناصر را به هم بچسبانند”16 کاسیرر اسطوره را شکلی از تفسیر می داند که قائم به ذات است و با آنکه از عناصر ذهنی بهره می برد ولی خود را بیان می کند.17
کاسیرر اسطوره ، هنر، زبان و علم را به گونه نماد می داند “نماد نه به معنای صورت محضی که به کمک اشارات و ترجمان تمثیلی بر واقعیت محققی دلالت می کند بلکه به مفهوم نیروهایی که هر یک از آنها جهانی از آن خویش را می سازند پس صورت های خاص نمادین نه تقلیدهای واقعیت بلکه اندام های واقعیت اند، زیرا تنها بواسطه آنهاست که هر چیز واقعی به یک موضوع دریافت عقلی تبدیل می گردد و بدین سان به فهم ما در می آید.”18
اندرو لانگ (Andrew lang)
لانگ از جمله کسانی است که ” به علت شناختی در اساطیر معروف است و بر این نظریه است که تمام اساطیر یک علت یا توضیح یا چیزی در دنیای واقعی را با دلیل بیان می کنند.
نورتروپ فرای (Northrop frye)
فرای ادبیات را نشات گرفته از اساطیر می داند و اسطوره را اینگونه تعریف می کند. اسطوره “کوشش ساده و ابتدایی تخیل برای این همانی (همانندی) جهان بشری با جهان غیر بشری است و غالباً داستانی درباره یک رب النوع است. بعدها اساطیر بتدریج با ادبیات عجین و اسطوره اصل اساسی از داستان سرایی می شود.”19
زیگموند فروید (Sigmund freud)
فروید و پیروان او در مکتب روانکاوی اسطوره را “نمادی از زیست – بومی درونی ذهن ناهوشیار تفسیر می کردند و ریشه آن را در پویش های روان – جنسی بشر و توجیه کننده آرزوهای ناخودآگاه، ترس ها و میل جنسی می دانند.”20 فروید اساطیر را همانند رویاها می دانست که ته مانده های تغییر شکل یافته تخیلات، امیال اقوام و رویاهای متمادی بشریت اند.
در پاسخ به اینکه اسطوره ها از کدام بخش ذهن فرا فکنده می شوند، فروید به ناخودآگاه انسانی اشاره می کرد و آن را نهانخانه ای تصور می کرد که رویاهای جنسی در آن ذخیره می گردد و ذهن خودآگاه از آن بی خبر است و نتیجتاً اساطیر در نظر فروید برآمده از جنسیت اند.
زیگموند فروید رویاها را بازتاب عقده های جنسی میدانست که از دوران کودکی نشأت می گیرند اما یونگ ( از شاگردان فروید) بر آن بود که “نمادها در رویاها بسیار بغرنج تر و پرمعناتر از آن هستند که تنها به کام های جنسی سرکوفته بازگردند.”
کارل گوستاو یونگ
یونگ نمادهای رویا را در سرشت و بنیاد فردی می دانست. یونگ در پاره ای موارد با نظر فروید اندیشه ای متفاوت پیدا کرد. وی و پیروانش بر این باور بودند که ” اساطیر نمایانگر درون مایه ناخودآگاه جمعی هستند که با صورت های مثالی مادر ، کودک، قهرمان، نیرنگ کار وغول درمی آیند. اینها همه قالب های صوری ذهنیتی ساده هستند و تجربیات زندگی فردی تعیین می کند که این صور ذهنی مثالی در چه شکلی تبیین گردند”.21
این گروه می گویند اساطیر همه ی جهان، مضامینی مشابه دارند که بازتابنده ی ناخودآگاه جمعی واحد و مشترک هستند. اسطوره ها در شیوه عملکرد خود، تاثیر محیط فیزیکی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر فرهنگ را در نمونه های مثالی نشان می دهند. به گمان وی همانگونه که رویاها بیانگر آرزوهای پنهان آدمی هستند اسطوره نیز می تواند بیانگر آرزوها، ترس ها، امیدهای یک قوم یا جامعه باشد.22
به زعم وی درون ناخودآگاه جمعی انسان ها یا رویاهای جمعی بشری ، نمادهایی وجود دارند که در وسعت فرهنگی انسان و با گوناگونی فراوان خود بازتاب و کارکرد یکسان دارند. نمادهایی که خاستگاهشان ناخودآگاه جمعی انسانی است و کالبدهایی هستند که بصورت کهن نمونه ها، پیکره و شکل می پذیرند و نمود می یابند.23
اسطوره از نگاه برخی نظریه پردازان ایرانی
مهرداد بهار
بهار اسطوره را اینگونه تعریف می کند: “اسطوره اصطلاحی کلی است و در برگیرنده باورهای مقدس انسان در مرحله خاص از تطورات اجتماعی که در عصر جوامع باصطلاح ابتدایی شکل می گیرد و باورداشت مقدس همگان مقدس همگان می گردد.”24 نظر بهار در این است که هر اندیشه و گفتار و دیدگاهی به نوعی خاص ، اسطوره را تعریف می کند و هر کدام یک ویژگی از اسطوره را درنظر دارند بنابراین تلفیقی از تئوری ها، نظرها و تعریف ها م یتواند دیدگاهی صحیح تر و محتاطانه تر را بیان کند و اضافه کند ” اساطیر مجموعه ای است از تاثیرات متقابل عوامل اجتماعی – انسانی و طبیعی که از صافی روان انسان می گذرد، با نیازهای مختلف روانی – اجتماعی ما هماهنگ می گردد و همراه با آیین های اجتماعی خویش ظاهر می شود و هدف آن پدید آوردن سازشی و تعادلی بین انسان و پیچیدگی های روانی او با طبیعت پیرامون خویش است.”25
جلال ستاری
جلال ستاری اسطوره را اینگونه تعریف می کند: “به گمان من آنکه با اسطوره زندگی نکند اصلاً وجود ندارد . ما به عشق معتقد هستیم آنگاه که شیفته کسی می شویم ، برای او تألی نمی شناسیم. این اسطوره است. این باور که آن را که دوستش دارم فقط همین است و جز این نیست از مقوله اسطوره بشمار می آید. شهادت از مقوله اسطوره است. کدام قومی است که با فکر شهادت زندگی نمی کند؟ و این باور که شهید زنده ی جاوید است از مقوله اسطوره می آید. سر و راز انتظار، از مقوله اسطوره است. 26
جلال ستاری در مقدمه معانی متعددی که از اسطوره مستفاد میشود را ذکر میکند:
1. آنچه از اسطوره معنایی رمزی در میابد. که در این معنی اسطوره معنایی مثبت دارد و کاربرد آن نظم بخشیدن و معنا دادن به اموری است که بعلت ناشناس بودن علل واقعی آنها معلوم بشر نیست.
2. اسطوره، به معنای قصه و داستانهای موهوم که در این معنی بارمنفی دارد و جز خیال پردازی پوچ و گمراه کردن ذهن هدفی ندارد.27
ستاری اسطوره را بعنوان عنصری معنا بخش و هویت ساز چنین اصلاح میکند، که” شرط رشد و دوام هر فرهنگ و لاجرم لازمه ی شناخت هویت فرهنگی خویش ، وجود غیر یا خویشتن دیگری (alter ego) است که متفاوت با ما و رقیبمان باشد؛ و بدینگونه است که هویت ساخته میشود که برخلاف تصور مزمن ، نه بطور طبیعی وجود دارد و نه ثابت و لاتتغیر است، بلکه حقیقتاً ساخته و پرداخته میشود.”28
علی شریعتی
شریعتی اسطوره را جبران کمبود تاریخ می داند؛ ” اساطیر، تاریخی است نه آن چنان که هست بلکه چنان که باید باشد. اساطیر بیان زندگی و وقایع افرادی است برتر از انسان، کاملتر از انسان و هر کدام مظهر کامل و مطلق یکی از مسایل و امور در دنیایی بالاتر از دنیای واقعیت. اساطیر مجموعه ای است از نمونه های عالی هراحساسی، نمونه های عالی هر تقدسی، نمونه های عالی هر جمالی و زیبایی معنوی و مادی، پس نمونه سازی می کند، اما آن چه هست نیست، آن چه باید باشد است.”29
ژاله آموزگار
آموزگار در فرهنگ عامه و در برخی از فرهنگ ها، اسطوره را چنین معنی می کند: “آنچه خیالی و غیر واقعی است و جنبه افسانه ای محض دارد” .
اما اسطوره را باید داستانی و سرگذشتی مینوی دانست که معمولاً اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد یا پدیده ای طبیعی است بصورت فراسویی که دست کم بخشی از آن از سنت ها و روایت ها گرفته شده و با آیین ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. در اسطوره، وقایع از دوران اولیه نقل می شود به عبارت دیگر سخن از این است که چگونه هر چیزی پدید می آید و به هستی خود ادامه میدهد. شخصیت های اسطوره را موجوداتی مافوق طبیعی تشکیل می دهند و همواره هاله ای از تقدس، قهرمان های مثبت آن را گرفته است. اسطوره گاهی به ظاهر حوادث تاریخی را روایت می کند اما آنچه در این روایت ها مهم است صحت تاریخی آن نیست بلکه مفهومی است که شرح این داستانها برای معتقدان آنها دربردارد و همچنین از این جهت که دیدگاههای آدمی را نسبت به خویشتن و جهان و آفریدگار بیان می کند دارای اهمیت است. و او (آموزگار) چنین می گوید: “اسطوره واکنشی از ناتوانی انسان است در مقابله با ناتوانی ها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس او از حوادث غیرمترقبه.”30
بهترین تعریف از نظر جلال ستاری تعریفی است که میرچا الیاده ارائه می دهد و مهرداد بهار هم تا حدود زیادی با آن موافق است. ستاری نظر ایلیاده را اینگونه بیان می کند: به اعتقاد وی، اسطوره زنده در جوامع سنتی داستانی قدسی و مینوی است که کارهای نمایان خدایان و موجودات فوق طبیعی یا نیاکان فرهنگ آفرین را که در ازل، در زمان بی آغاز، زمان بی مکان، روی داده حکایت می کند و بنابراین روایت، پیدایش جهان و جانوران و گیاهان نوع بشر و نهادها و آداب و رسوم علل خلق آنها و کلاً شرح آفرینش کون و کائنات است. اسطوره با تاریخ آفاقی بیگانه است و درست تر بگوئیم ضد تاریخ است، چه زمان آن، زمان سرمدی یا زمان بی زمان است و همین کار ویژه اسطوره است که “بازگشت جاودانه” نام گرفته است. 31
لازم بذکر است که برای آشنا شدن با دیدگاههای مختلف ، علاوه بر نظریات بالا که غالباً در تایید و معنی اسطوره است، طی مصاحبه ای که نگارنده (پژوهشگر پایان نامه) با دکتر فریدون جنیدی ، زبان شناس، فردوسی شناس و تاریخ دان ، انجام داده است با نظریه متفاوتی در خصوص اسطوره در ایران روبرو می شویم که چنین می باشد:
فریدون جنیدی
جنیدی خاستگاه اسطوره را در اروپایی می داند که برای جبران ضعف ها و ناتوانی های خویش داستانهایی را به دروغ آفریده اند؛ خدایانی که به هم تجاوز می کنند و … و همچنین اشاره می کند که باید به اندیشه ای که چنین آفریده هایی را خلق کرده شک کرد . او معتقد است که خاستگاه اندیشه با اسطوره مغایرت دارد . جنیدی در ادامه افزود: ایران خاستگاه تاریخ است و تاریخ، رسم ها و آیین هایی از خود به جای می گذارد که این رسم و آیین، آفرینش ذات اندیشه است. به نظر جنیدی، داستان یعنی تاریخ ، و واژه “تاریخ” که از مورخ گرفته شده ریشه ایرانی دارد و حتی او اشاره می کند که می شود واژه “پهلوانی” را هم رده تاریخ و داستان در ایران گرفت.
ابراهیم واشقانی فراهانی
ابراهیم واشقانی فراهانی بخشی از رساله دکترای خویش را با نام “اسطور? آغاز در ایران باستان”،دفاع شده در فروردین ماه ???? به بررسی مفهوم اسطوره اختصاص داده است. به همین دلیل گفتگویی نیز با ایشان انجام شد که ماحصل آن در ادامه آمده است:
واژه ی اسطوره و ریشه آن
اسطوره و جمع آن،اساطیر در زبان فارسی واژگانی دخیل از زبان عربی‌اند:”أُلاسطوره ج أَساطیر:القصَّه أَو الحکایه و فیها مزیج من مبتدعات الخیال و التقالید الشعبیه” (المنجد، ذیل”الأُسطورَه”)،اسطوره و جمع آن اساطیر،روایتی است آمیخته با ساخته‌های خیال و سرگذشت‌های باستانی.واژه‌ی اسطوره در زبان عربی، خود دخیل از اصل یونانیhistoria است که واژه‌ا