سبک زندگی را تجسم کامل فردنگری در روانشناسی فردی می داند، از نظر او سبک زندگی یعنی کلیت بی همتا و فردی زندگی. او معتقداست سبک زندگی عمدتاَ در سالهای اولیه تا حدود5 سالگی شکل می گیرد و نه موروثی است و نه کاملاَ وابسته به محیط بلکه سبک زندگی را بیش از هرچیز، خلاقیتی می داند که حاصل کنارآمدن با محدودیت ها، موانع، تضادها و بحران هایی است که فرد در مسیر پیشرفت به سوی آرمانش بروز می دهند(مهدوی کنی ،1387). پیروان آدلر به تفصیل درباره سبک زندگی، شکل گیری آن در دوران کودکی، نگرش های اصلی دخیل در سبک زندگی، وظایف اصلی زندگی و تعامل آن ها با یکدیگر بحث کردند وآن در قالب درخت سبک زندگی نشان دادند.آن ها همچنین مفاهیم ارزشی، انسان شناختی و فلسفی را مطرح ساختند و تمام زندگی را به صورت یکپارچه به تصویر کشیدند. سبک زندگی مهمترین عاملی است که هرکس زندگی خود را براساس آن تنظیم می کند. براین اساس، سبک زندگی مجموعه ی عقاید، طرح ها و نمونه های عادتی رفتار، هوی و هوس ها و شیوه های تبیین شرایط اجتماعی یا شخصی است که نوع خاص واکنش فرد را تعیین می کند(فاچینو،میزو،توکی، اید،فوجینو و یوشیمورا،2003).
نظریه زیمل در مورد سبک زندگی
زیمل پیرو فلسفه و مکتب جامعه شناسی، خود این تعابیر را بیشتر در قالب بحث در مورد صورت و سبک و تقابل آن با محتوا و زندگی ارائه می کند. او در جایی می گوید که سبک زندگی، تجسم تلاش انسان است برای یافتن ارزشهای بنیادی یا به تعبیری فردیت برتر خود در فرهنگ عینی اش و شناساندن آن به دیگران، به عبارت دیگر، انسان برای معنای مورد نظر خود( فردیت برتر)، شکل(صورت)های رفتاری بر می گزیند، زیمل توان چنین گزینشی را سلیقه و این اشکال به هم مرتبط را سبک زندگی می نامد(زیمل،1908، به نقل از مهدوی کنی، 1387)و درجایی دیگر معتقداست سبک زندگی، عینیت بخشی به ذهنیات در قالب اشکال شناخته شده اجتماعی است. نوعی بیان فردیت برتر و یکتایی در قالبی است که دیگری این یکتای را درک کند(زیمل،1990،به نقل از عنایت،2014) زیمل در عین پذیرش تمایز میان صورت ها(صورت های محتمل در چارچوب فرهنگی عینی) و معنا(فردیت برتر)، صورت های برگزیده و نحو چینش آن ها که همانا سبک باشد در ارتباط بامعنا می بیند.
نظریه وبر در مورد سبک زندگی
سبک زندگی وبر در درون اصطلاح دیگری بنام” فرصت های زندگی” نهفته است هر دو بعد سبک زندگی و فرصت زندگی ازجمله پیامدهای قشربندی است. فرصت های زندگی فرصت های برخاسته از طبقات اجتماعی است ، که براساس آن مجموعه از امکانات و شرایط برای افراد درون طبقه اجتماعی فراهم می شود. سبک زندگی شیوه خاصی از زندگی است که متفاوت از فرصت ها گروهای اجتماعی برای تمایز خود از دیگران و کسب منزلت بکار می گیرند. به نظر وبرگروهای منزلتی گرایش دارند در تمام عرصه های زندگی خطوطی را اطراف خود ترسیم نمایند که به آنها در تکامل اجتماعی دوستانه، ازدواج، نوع سبک های والدین و دیگر عرصه های زندگی تعاریف مشخص و متناسب با گروهی که درآن قرار دارند می دهند(گوشبر،1384).
نظریه پتیرسون در مورد سبک زندگی
پتیرسون معتقد است که در دوران جدید الگوی مصرفی بروز کرده است که دیگر اعضای طبقات بالا خود را به داشتن یک الگوی مصرفی مشخص محدود نمی کنند. وی این الگوی مصرف جدید را همه کاره بودن می خواند. در چنین الگوی مصرف جدیدی، طبقات بالا از همه نوع فرهنگ و هنر استفاده کرده و به سلسله مراتب ژانرهای فرهنگی بی اعتنا هستند. ملاحظات زیبا شناختی که برمبنای معیارهایی فردی تعریف می شوند هدایت کردن زندگی و داوری سلیقه ها را برعهده می گیرد( پترسون، 1983).
نظریه کوکراهام در مورد سبک زندگی
کوکراهام(2005) معتقد است سبک زندگی، شیوه زندگی فرد است و عواملی همچون ویژگی های شخصیتی، تغدیه، ورزش، خواب، مقابله با استرس، حمایت اجتماعی و استفاده از دارو را شامل می شود. با ارزیابی سبک زندگی افراد می توان میزان موفقیت های فردی واجتماعی آنان را در زندگی مورد ارزیابی قرارداد(کوکراهام،2005). به نظر وبر سبک های زندگی سلامت محور برانتخاب ها و فرصت های زندگی در دسترس مردم متکی هستند.این فرصت ها عبارتند از: طبقه، سن، جنس، قومیت و دیگر متغیرهای ساختاری مناسب که انتخاب های سبک زندگی را شکل می دهند. این انتخابها برای نمونه شامل تصمیم در مورد سیگارکشیدن، مصرف الکل، رژیم غذایی، ورزش و اموری مشابه این ها هستند. رفتارهای منتج از کنش متقابل بین انتخاب ها و فرصت ها می توانند نتایج بهداشتی مثبت و یا منفی داشته باشند(کوکراهام، 2006).
سازگاری اجتماعی:
سازگاری مهارتی است که باید آموخته شود و کیفیت آن مانند سایر آموختهها، بستگی به میزان علاقه و کوشش فرد برای یادگیری آن دارد. محیط خانواده، مدرسه و وسایل ارتباط جمعی در فراهم ساختن امکان یادگیری سازگاری با محیط نقش و مسئولیت مهمی بر عهده دارند. سازگار شدن با محیط مهمترین منظور و غایت تمام فعالیتهای ارگانیزم است، به طوری که تمام افراد در تمام دوران زندگی خود، در هر روز و هر ساعت سرگرم آن هستند که خود دگرگون شده و دگرگون نشده را با محیط دگرگون شده و دگرگون نشده سازگار کنند. در واقع زندگی کردن چیزی جز عمل سازگاری نیست.
تعریف سازگاری اجتماعی
روانشناسان، سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار دادهاند و ویژگیهایی از شخصیت را بههنجار تلقی کرده اند که به فرد کمک میکنند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد، یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند، و جایگاهی برای خود به دست آورد (اتکینسون و همکاران، ترجمه رفیعی و همکاران، 1385). در این میان سازگاری اجتماعی انعکاسی از تعامل فرد با دیگران، رضایت از نقشهای خود و نحوه عملکرد در نقشهاست که به احتمال زیاد تحت تأثیر شخصیت قبلی، فرهنگ، و انتظارات خانواده قرار دارد. (ویزمن10، 1975).
سازگاری اجتماعی معمولاً در اصطلاحات نقشهای اجتماعی، عملکرد نقش، درگیر شدن با دیگران، و رضایت با نقشهای متعدد مفهوم سازی شده است (کلیر و کاردینز11، 1978؛ به نقل از بیدرمن12 و همکاران ، 1993).
گاهی واژههای اجتماعی شدن، جامعه پذیری و رفتار جامعهپسند را مترادف با سازگاری اجتماعی میدانند (مک کوبی و مارتین13،1983). اجتماعی شدن فرایندی است که فرد از طریق آن قالبها، ارزشها و رفتارهای موردنظر فرهنگ و جامعه خود را میآموزد (ماسن و همکاران،2001 ؛ ترجمه یاسایی،1382). به گفته جری آرنت14(1995)سه هدف عمده اجتماعی شدن عبارتند از:
الف)کنترل تکانهها که شامل گسترش وجدان است؛
ب)آمادگی نقش و عملکرد در برگیرنده نقشهای شغلی، نقشهای جنسی و نقشهایی که در مراسمی نظیر ازدواج و پدر و مادر شدن است؛
ج)پرورش منابع معناداری است که چه چیزی با اهمیت است، چه چیز دارای ارزش است، و زندگی برای چه چیزی است.
جامعه پذیری عبارت است از گرایش به ترجیح دادن به این که بیشتر با سایر افراد باشیم تا تنها. جامعهپذیری شامل تمایل به جلب توجه دیگران، تمایل به سهیم شدن در انجام فعالیتها به همراه آنان، و تمایل به پاسخدهی و تحریک که جزیی از تعامل اجتماعی است، نیز می شود. جامعه پذیر بودن بر طبق نظر باس و پلومین15 (1990؛ به نقل از کارور و شییر ، ترجمه ی رضوانی، 1375) عبارت است از ارج نهادن ذاتی به فرایند تعامل با سایر افراد (رفتار جامعه پسند اصطلاحی است که روانشناسان به اعمال اخلاقی که از لحاظ فرهنگی تجویز میشود مانند مشارکت با دیگران، کمک به دیگران، همکاری با دیگران، ابراز همدردی اطلاق میکنند. چنین رفتاری غالباً باعث میشود که فرد بتواند خود را کنترل کند، زیرا مستلزم آن است که او به خاطر منافع دیگران از منافع شخصی چشمپوشی کند (ماسن و همکاران، 2001؛ ترجمه یاسایی،1382).
از آنجایی که سازگاری اجتماعی مفهوم عام و گستردهای می باشد، تعریفی که مورد اتفاقنظر اکثریت محققان باشد وجود ندارد. اما از عمدهترین تعاریف سازگاری اجتماعی میتوان به تعاریف زیر اشاره کرد:
شافر و شوبن16 (1972؛ به نقل از خدایاری فرد، نصفت، غباری بناب، شکوهییکتا و بهپژوه، 1381) معتقدند که سازگاری تمایل ارگانیزم برای تغییر فعالیت خود در راستای انطباق با محیط است که در واقع پاسخی به تغییرات محیط پیرامون می باشد. این ویژگی تعامل و سازگاری فرد با دیگر افراد و ساختارهای ارزشی در واقع مهارت اجتماعی است که تعامل پیوندها و مناسبات او را با دیگران و جنبههای ارزشی جامعهای که در آن زندگی میکند، تأمین میکند. با توجه به این تعریف باید تمایزی بین سازگاری فیزیولوژیکی و سازگاری اجتماعی قایل شد، زیرا اگر ارضای نیازهای فیزیولوژیک زندگی برای موجود غیرممکن شود بقای موجود زنده به خطر میافتد. ولی سازگاری اجتماعی برعکس نیازهای فیزیولوژیک در صورت برآورده نشدن آسیبی به بقای موجود زنده از نظر زیستی نمیرساند اما رفتارهای او را غیرانطباقی میکند.
براون17 (1965، به نقل از دبوراه ، ترنر و رومانو18، 1993) سازگاری اجتماعی را جریانی می داند که توسط آن روابط میان افراد، گروه ها و عناصر فرهنگی در وضع رضایت بخشی برقرار باشد. به عبارت دیگر روابط میان افراد و گروه ها طوری برقرار شده باشد که رضایت متقابل آن ها را فراهم سازد.
کومبز19 و اسلابی(1977؛ تیلور، لتیا و شلی20،1991؛ به نقل از خدایاری فرد و همکاران، 1381) سازگاری اجتماعی را مترادف با مهارت اجتماعی میدانند، از نظر آنها مهارتهای اجتماعی عبارت است از توانایی ایجاد ارتباط متقابل با دیگران در زمینه اجتماعی خاص، به طریق خاص که در عرف جامعه قابل قبول و ارزشمند باشد. این مهارتها باید دارای بهره ای دو جانبه باشد. به عبارتی دیگر در عین حال که برای شخص مفید است برای دیگران نیز سودمند باشد.
به نظر سالیوان21(1975؛ به نقل از استاینبرگ22،1992) در جریان سازگاری اجتماعی موضوع، ارتباط فرد با افراد دیگر مطرح میشود. در این جریان برخورد انگیزه ها و خواستههای فرد با ضروریات سازندگی گروهی نمایان میشود.
نظری مربوط به سازگاری اجتماعی
نظریههای روان پویشی
الگوی فروید بر آن است که در ذهن سه ناحیه وجود دارد: هشیار، نیمه هشیار(حافظه معمولی) و ناهشیار (بخشی از ذهن که برای هشیاری غیرقابل دسترسی است ). وی هم چنین یک الگوی ساختاری از شخصیت به وجود آورد که مکمل این الگوی مکان نگار ذهن است. او بر این باور بود که شخصیت دارای سه مؤلفه است که برای ایجاد مجموعه وسیعی از رفتارهای انسان با هم تعامل میکنند. این سه جز کلیتهای فیزیکی در بدن نیستند، بلکه برچسبهایی خلاصه برای سه جنبه از عملکرد شخصیت به شمار میروند. این مؤلفه ها، بن ، من و فرامن نامیده می شوند.
نهاد از اصل لذت پیروی میکند، تصوری که همه نیازها بایستی بلافاصله ارضا شوند و از تفکر فرایند اولیه (که ابتدایی، غریزی و جدای از واقعیت است) استفاده میکند.
من نهایتاً از بن پدیدار میشود، زیرا نهاد نمیتواند به گونهای مؤثر با خواستههای جهان خارج برخورد کند. من از اصل واقعیت پیروی میکند، تصویری که رفتار بایستی واقعیت خارج را مدنظر بگیرد و مراقب است که تکانشهای نهاد به شیوهای واقع گرایانه و مناسب ارضا شود. من از تفکر فرایند ثانویه (مبتنی بر واقعیت) استفاده میکند (کارور و شییر، 1375، ترجمه رضوانی).
فرامن، سومین مؤلفه شخصیت، تجسم ارزشهای والدین و اجتماع است. همین مؤلفه است که تعیین می کند که چه چیز درست و چه چیز غلط است، و بیشتر در پی تکامل است تا در پی لذت. الگوی دقیق قواعد در فرامن از نظام پاداشها و تنبیههایی که والدین به کار می برند سرچشم