این یک اصل یادگیری است که برای از بین بردن رفتار نامطلوب، به‌جای تنبیه آن رفتار، می‌توان رفتار مخالف و مغایر با آن را تقویت کرد. اگر بخواهیم این اصل را در مورد پرخاشگری به کار ببندیم، باید به‌جای تنبیه رفتار پرخاشگرانه، رفتار غیرپرخاشگرانه را مورد تشویق قرار دهیم. با این عمل، چون شخصی نمی‌تواند در آنِ واحد هم پرخاشگر باشد و هم نباشد، به سوی انجام رفتار غیرپرخاشگرانه، که تشویق را به دنبال دارد، سوق داده می‌شود. مؤثر بودن این شیوه در بعضی از تحقیقات نشان داده شده است. به‌طور کلی در این مورد، اصل این است که ذهن شخص از موضوع پرخاشگری منحرف شود. بنابراین، هر عملی مانند ترک محل پرخاشگری، مشغول شدن به فعالیت‌های دیگر، خوردن یک لیوان آب، انجام یک فعالیت ورزشی و نظایر آنها که ذهن شخص را به خود مشغول کنند، می‌تواند در کاهش پرخاشگری مؤثر باشد (کریمی، ۱۳۸۲).
۴- الگودهی
نظریه‌پردازان یادگیری اجتماعی می‌گویند: همان‌طور که با الگو‌های مفید و مخرب می‌توان پرخاشگری را به مردم آموزش داد، با الگو‌های غیرپرخاشگرانه نیز می‌توان به مردم کمک کرد تا در برابر تحریک مقاومت ورزند (فرانزوی، ۲۰۰۲؛ نقل ازفیروز بخت، ۱۳۸۱). بنابراین، ارائه الگوهای غیرپرخاشگر موجب کاهش پرخاشگری و به یادگیری رفتارهای جدیدی منتهی می‌شود. از طریق آن می‌توان تغییرات پایدارتری در الگوهای پاسخ پرخاشگرانه ایجاد کرد. یافته‌ها نشان می‌دهند که مشاهده رفتارهای غیر‌خشونت‌آمیز، سبب کاهش اعمال پرخاشگرانه مشاهده‌کنندگان می‌شود. اما در رابطه با الگوهای نقش موجود در برنامه‌های تلویزیونی، مشاهده الگوهای فاقد خشونت، در تغییر الگوهای پاسخ پرخاشگرانه تأثیر کمتری دارد تا استفاده از رویکردهای تلفیقی، که در آن مشاهده الگوی غیرپرخاشگرانه با راهبردهای به‌کارگیری رفتار مشاهده شده، مثل ایفای نقش و بازخورد عملکرد همراه می‌شود(کراهه، ۲۰۱۱؛ نقل ازنظری نژاد، ۱۳۹۰). در مطالعه ای آزمودنی‌ها الگوی غیرپرخاشگری را مشاهده می‌کردند که در برابر شوک دادن به قربانی در آزمایش یادگیری، مقاومت می‌کرد. این آزمودنی‌ها، نسبت به آزمودنی‌هایی که الگوهای پرخاشگر را دیده بودند، کمتر پرخاشگری می‌کردند (ارونسون، ۲۰۰۳؛ نقل از شکر کن، ۱۳۸۲).
۵- بخشش
بخشش تمایل به صرف‌نظر کردن است تا تمایل به تنبیه کسانی که به ما آسیب زده‌اند و به‌جای آن با مهربانی، و کمک نسبت به آنها رفتار کردن است. به‌عبارت ساده‌تر، بخشیدن، دست کشیدن از تمایل به انتقام است. این کار، برای کاهش دادن پرخاشگری بعدی بسیار سودمند است. یافته‌های اخیر نشان می‌دهد که ممکن است رسیدن به هدف اول، یعنی گذشتن از تمایل به گرفتن انتقام، آسان‌تر از رسیدن به هدف دوم، یعنی بخشیدن شخص تا به آن مرحله که ما نسبت به او از شیوه‌های مثبت رفتار استفاده کنیم، باشد. این مقدار می‌تواند گام مفیدی از لحاظ کاهش پرخاشگری بعدی باشد. این کار، نه تنها تمایل به مقابله به مثل نسبت به شخصی را که به ما آسیب رسانده است، کاهش می‌دهد، بلکه ممکن است رضایت‌خاطر روانی ما را نیز افزایش دهد(کریمی، ۱۳۸۲).
۶- آموزش کنترل خشم
رویکردهایی که هدف آنها آموزش مهارت‌های جدید است و به فرد امکان می‌دهد رفتارهای دیگری را جایگزین پرخاشگری کند، معمولاً نسبت به تخلیه هیجانی و تنبیه موفقیت‌آمیزترند. خشم و برانگیختگی عاطفی منفی در بروز بسیاری از موارد پرخاشگری نقش کلیدی دارند. بنابراین، بالا بردن توان فرد در کنترل خشم خود، به احتمال زیاد در کاهش پرخاشگری خصومت‌آمیز مؤثر خواهد بود. هدف رویکردهای کنترل خشم، آشنا ساختن فرد پرخاشگر با «الگوی خشم و رابطه آن با رویدادها و افکار سبب‌ساز، و رفتار خشونت‌آمیز» است. رویکردهای کنترل خشم، عمدتاً بر اصول درمان شناختی ـ رفتاری، به‌ویژه آموزش مقاوم‌سازی در برابر فشار روانیکه برای کنترل خشم مورد استفاده قرار گرفته، مبتنی هستند(حامدی، ۱۳۸۵).
۷- آموزش رفتارجرأتمندانه
هنگامی‌که شخصی از دیگری عصبانی می‌شود، احتمال دارد در مقابل او رفتاری منفعلانه یا جرأتمندانه و یا پرخاشگرانه داشته باشد. در این میان عکس‌العمل‌ها، رفتار جرأتمندانه گزینه مناسبی است که با آموزش آن، می‌تواند جایگزین مناسبی برای رفتارهای پرخاشگرانه باشد. رفتار جرأتمندانه به‌معنای ابراز و توصیف احساسات، افکار و نظرات خود است. در این وضعیت، فرد در عین حال که به حقوق دیگران احترام می‌گذارد و آن را پایمال نمی‌کند، با ابراز صحیح احساسات، افکار و نظرات خود سعی می‌کند تا از حق خود دفاع می‌کند و دچار پرخاشگری نگردد (حامدی، ۱۳۸۵).
۲-۱۱- تعریف مهارت های اجتماعی
برخی پژوهش ها از مفهوم سازی های کلی مهارت های اجتماعی به تعریف جنبه های خاص مهارت های اجتماعی حرکت کردند. برای مثال می توان بین مهارت های اجتماعی بین فردی[۴۲] که برای قابلیت اجتماعی مهم هستند و مهارت های اجتماعی مرتبط با یادگیری[۴۳] که برای موفقیت های تحصیلی در مدرسه مهم هستند، تمایز ایجاد کرد (مک للند، موریسون، و هلمز[۴۴]، ۲۰۰۰؛ مک للندوموریسون، ۲۰۰۳). به هنگام توجه به مهارت های اجتماعی بین فردی وسیع تر، دو نوع مفهوم سازی مفید هستند. اول این که محققان و متخصصان بالینی توجه بیشتری بر وضعیت گروه سنجی[۴۵] یا پذیرش همسالان انجام داده اند. این مفهوم سازی پذیرش یا طرد کودکان را توسط همسالانشان در نظر می گیرد. تحقیقات انجام شده در ارتباط با پذیرش همسالان تمرکز اصلی را بر نظریه تحول اجتماعی بنا نهاده اند نتایج این تحقیقات نشان داده اند که طرد همسالان یک نشانگر اصلی از مشکلات ضد اجتماعی بعدی در کودکان است. این کوکان طرد شده همچنین به هنگام تفسیر موقیت های اجتماعی که با مشکلات رفتاری بیشتر مرتبط هستند، با احتمال بیشتری پایه های اسناد خصمانه را فراهم می کنند(داج و همکاران، ۲۰۰۳؛ نقل از مک للند، ۲۰۰۶).
۲-۱۲- تحول مهارت اجتماعی
دوره نوزادی
در دوره نوزادی کودکان یاد میگیرند تا جهان پیرامون خود را از طریق دروندادهای حسی (دیداری، شنیداری، ولمسی) درک کنند و چگونگی برآورده ساختن نیازهای خود را یاد بگیرند. در ابتدا نوزاد اگر توسط کسی لمس گردد خوشحال میشود، اما به تدریج یاد میگیرد تا یک صدا، لمس، بو، و صورت خاص را با فردی که برایش مهم است (مانند پدر، مادر، یا دیگر مراقبین) ارتباط دهد. این تداعی، اولین تجربه اجتماعی کودک است. در سنین ۱۴-۹ ماهگی کودک قادر است با توجه به نحوه نگاه مراقبین و واکنشهای مثبت و منفی آنها؛ به طور متمایزی بر روی اشیا عمل کند (ولمن و همکاران، ۲۰۰۴) و نوزادان به درک این موضوع میرسند که هنگامی که مراقبشان به یک شی مورد دلخواه آنها با لبخند نگاه کند، به صورت خود به خودی به سمت آن شی حرکت میکنند. علاوه بر این مشخص شده است که تحول شناخت اجتماعی در نوزادان با توانایی بعدی آنها برای درک دیدگاه شخص دیگر در سن ۴- ۳ سالگی مرتبط است. این تجربههای اولیه، مسیر را برای درک و فهمهای بعدی و آغاز تحول دیدگاهگیری هموار میکنند. از طریق این تعاملات است که کودکان پیش دبستانی شروع به تحول ساختار نظریه ذهن میکنند؛ یعنی شروع به درک این مسئله که دیگران میتوانند تفکرات و باورهای متفاوتی داشته باشند. نوزادان و کودکان پیش دبستانی
شروع به درک این مسئله میکنند که هیجانها و تمایلات، جنبه درونی داشته و مبتنی بر تجربه دیگران هستند و زبان میتواند باعث ارتباط دادن این احساسات با دیگران گردد (کارپنتر و همکاران، ۱۹۹۸؛ نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲).
مزاج سازهای است که پاسخهای زیست شناختی شخص را نسبت به محیط اطراف توصیف میکند و دارای ابعاد مختلفی است. ویژگیهایی مانند آرام بودن، موزون بودن، اجتماعی بودن، و برانگیختگی اجزای سازنده این سازه هستند. اجتماعی بودن با قابلیت اجتماعی مرتبط است. افراد اجتماعی کسانی هستند که برای حضور دیگران و تعامل با آنها بیشتر ارزش قائل میشوند تا برای تنها بودن. بیشتر کودکان همچنین به دنبال جلب توجه دیگران هستند. اگر کودکان برایی یک دوره زمانی به حال خود واگذار شوند، گریه میکنند و به دنبال جلب توجه مراقبان خواهند بود. مفهوم پاسخگویی با مفاهیم «اجتماعی بودن» و «توجه» مرتبط است. پاسخگویی بدین معنا است که نوزاد یا کودک پیشدبستان به شخص دیگر پاسخ میدهد و در عوض این پاسخدهی، آن شخص به نوزاد نزدیک میشود. هنگامی که نوزاد به دیگران با خنده یا غان و غون کردن پاسخ نمیدهد، در آن صورت مهارتهای مورد نیاز برای برقراری تعامل با دیگری حتی در سطح پایه کسب نخواهد شد (سمرودوکلیکمن، ۲۰۰۷).
دوره پیش دبستانی
تکالیفی که از یک کودک پیش دبستانی انتظار میرود شامل توانایی مدیریت هیجانهای خود با دیگران به خصوص با گروههای همسال و برآورده ساختن انتظارات اجتماعی جامعه در سطح وسیع است. قبل از این مرحله، مهمترین افراد در زندگی کودک، والدین، خانواده گسترده، افراد فراهم کننده مراقبت روزانه، و در حد امکان همسالان بودند. ولی هنگامی که کودک به سن پیش دبستانی برسد، به خاطر گسترش ارتباط ارتباط با معلم و گروههای همسال، سازش یافتگی کودک با الزامات و انتظارات بیشتری روبرو میگردد. کودک در این سن باید یاد بگیرد تا چگونه با دیگران بازی کند و این مسئله مستلزم یادگیری مهارتهایی مانند مدیریت تعارض، جرئت ورزی، مشارکت و تنظیم هیجانها است. همان طور که کودک در مهار و مدیریت پاسخهای هیجانی خود ماهر میشود، روابط با همسالان آسانتر میگردد. در سالهای پیش دبستانی، مدیریت هیجانها یک جنبه مهم اجتماعی شدن است. کودکانی که قادر به انطباقدهی واکنشهای خود نیستند، اغلب برای بازی انتخاب نمیشوند و ممکن است توسط همسالان طرد گردند. یک کودک نه تنها باید بتواند تشخیص دهد که انجام چه عملی مناسب است، همچنین باید بتواند وضعیت هیجانی متناسب با انجام آن عمل را رعایت کند. کودکی که در پاسخدهی به موقعیتها به شدت عمل میکند، جیغ میکشد یا عصبانی است، به خاطر مشکلات در نظم بخشی هیجانهای خود، قادر به استفاده از مهارتهایی که ممکن است بداند، نیز نمیباشد (دنهام[۴۶] و همکاران، ۲۰۰۴).
روابط با همسالان توسط درک هیجانی و کیفیت بازی تأثیر میپذیرد. دختران پیش دبستانی که از سطوح بالای بازی وانمودسازی استفاده میکنند، سطوح بالایی از نظم بخشی هیجانها و قابلیت را دارا هستند و پسران با سطوح بالای بازی وانمودسازی، درک هیجانی مطلوب داشته و بازیهای مناسبی که از لحاظ ماهیت فیزیکی هستند، انجام میدهند (لیندسی و کالول[۴۷]، ۲۰۰۳؛ به نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲). مطالعه بیشتر مشخص کرده است کودکان پیش دبستانی که نظم بخشی هیجانی مطلوبی دارند، از قابلیت اجتماعی بهتری برخوردارند. علاوه بر این آنهایی که عاطفه مثبت را نشان میدهند، اغلب از منزلت بالاتری در نزد همسالان برخوردارند و کودکان با عاطفه منفی در روابط با همسالان دردسرساز هستند (دنهام و همکاران، ۲۰۰۴).
دوره کودکی میانه
در طی سالهای مدرسه ابتدایی و راهنمایی، تمرکز اصلی کودک از خانواده به مدرسه تغییر میکند و همسالان برای اجتماعی شدن اهمیت بیشتری پیدا میکنند. دیگر عواملی که همچنان دارای اهمیت هستند، نظم بخشیدن به هیجانها و اجتماعیپذیری (دو متغیر خلقی که پیشتر مورد بحث قرار گرفتند) هستند. این مهارتها، اساس شروع دوستی به حساب میآیند (وانگ، هی ولیو[۴۸]، ۲۰۰۲)، در حالی که مهارتهای اجتماعی و علاقه مشترک، برای ادامه دوستی مهم هستند. توانایی نظمدهی به هیجانهای خود، احتمالا برای پذیرش همسالان نیز مهم هستند، زیرا کودکی که میتواند واکنشهای هیجانی خود را مهار کند قادر خواهد بود متغیرهای دیگر حاضر در موقعیت را درک کند و با حالتهای هیجانی دیگران مستأصل نمیگردد (ریدل، برلین و بولین[۴۹]، ۲۰۰۳).
مهارتهای اجتماعی اساسی در این سن دارای اهمیت بیشتری هستند. توانایی رعایت نوبت، گوش دادن به سخن مخاطب، و نشان دادن غیرکلامی درک کردن با محبوبیت و پذیرش همسالان مرتیط است. مهارتهای مهمی مانند مذاکره کردن، حل تعارض و مصالحه کردن در طی این دوره تحول پیدا میکنند. مدیریت رفتار هیجانی به طور مناسب و توانایی توصیف احساسات و تفکرات دارای اهمیت بیشتری هستند و با مهارتهای اجتماعی، ارتباط دارند. سیلسن و بلمور پیشنهاد کردهاند که درک کودک از خود و همسالان تأثیر مهمی در ورودبه گروه همسالان، نظم بخشیدن به عواطف، و حل تعارض دارد. با استفاده از مراحل دیدگاه گیری اجتماعی پیاژه، قبل از سن شش سالگی از کودک انتظار نمیرود که درک کند چگونه دیگران به او مینگرند (حسینخانزاده، ۱۳۹۲).
علاوه بر تأثیرگذاری مستقیم والدین بر میزان روابط کودک خود با همسالان، برخی تعاملات اجتماعی والدین با دیگر بزرگسالان نیز بر قابلیت اجتماعی کودک مؤثر است (پارک[۵۰] و همکاران، ۲۰۰۴). عامل دوم در اجتماعی شدن کودکان در سنین ابتدایی و راهنمایی، گروههای همسالان است. یکی از تکالیف تحولی اصلی برای کودکان در این گروه سنی، درک روابط اجتماعی و توسعه قابلیت اجتماعی است. یکپارچه شدن در کلاس درس، نقش مهمی را در تحول کودک بازی میکند. دراین سنین کودک زمان زیادی را در بیرون از خانه و دور از والدینش میگذارند (مک هال[۵۱] و همکاران، ۲۰۰۳). بازی نقش مهمی را در فرایند دوستی در کودکی میانه ایفا میکند و بیشتر بازیها در این سنین رسمی و قاعده دار هستند. تصور میشود که توانایی درونی سازی این قواعد و اطاعت از آنها یک نقطه عطف در قابلیت اجتماعی است (سامتر[۵۲]، ۲۰۰۳).
۲-۱۳- نظریه های مربوط به تحول اجتماعی
۲-۱۳-۱- نظریه روان تحلیل گری فروید
فروید در نظریه روان تحلیلگری خود، نظام تحولی را بر اساس ساختارهای روانی / جنسی ارائه می دهد. هر مرحله با تاکید بر کنش های زیست شناختی، کشمکش های در خور تحلیل تجربه های عادی انسان را می رساند. در طرح یا شده از نظر اجتماعی چنین استنباط می گردد که کودکان باید هر مرحله بحرانی را با موفقیت بگذرانند تا بتوانند به صفات یا رفتار مثبت برسند. گاه عکس این مورد پیش می آید، یعنی کودکان قادر به دفع کشمکش های مرحله مربوط نیستند. برای مثال، مادر یا سرپرست اصلی دیگر، محور رفتارهای اجتماعی اولیه کودک محسوب می شود و گسترش ارتباط کودک با دیگران در خانه یا بیرون از آن تدریجی است. مسئله اصلی در نظریه فروید ضرورت حل کشمکش ها است تا کودک از نظر تئوریک با شناسایی همجنس خود، پدر یا مادر، نحوه ایجاد ارتباط با دیگران را بیاموزد وبا دو حس شگ و خشم مواجه شود (فرایندی که می توان گفت مهارت های اجتماعی تقلید یا الگو دهی را در بر می گیرد). طی مرحله نهفتگی، یعنی دوره ای که تعداد همسالان و دلبستگی به مدرسه به نحوه چشمگیری افزایش می یابد، یکی از معیار های تحول موفقیت آمیز، تاکیدبسیار بر روابط همسالان در برابر روابط متقابل کودک با بزرگسالان است(پارک و همکاران، ۲۰۰۴).
۲-۱۳-۲- نظریه اریکسون
اریکسون در ادامه طرح تحلیل روانی فروید نظام تحولی مشابهی را برای تحول اجتماعی ارائه می دهد که از دوران طفولیت تا بلوغ ادامه دارد و کودک در هر مرحله بر مجموعه ای از کشمکش ها، بیش از همه از طریق تحول رفتار اجتماعی تسلط پیدا می کند. به نظراریکسون کودکی که به نحو مطلوب، اجتماعی شده است تمامی هشت مرحله را که با اعتماد به دیگران آغاز می شود و در دوران بلوغ به اوج خود می رسد، باموفقیت پشت سر می گذارد و به شکل منطقی خود را در جامعه مطرح می کند. در چارچوب نظریه اریکسون، با تحول رفتار اجتماعی اولیه، کودک ضمن ارتباط با والدین و اولین سرپرستان، می تواند مهارت دادوستدوفهماندن نیاز خود به دیگران را کسب کند. کودک خردسال باید بتواند برای ایجاد نظم در کنش های مختلف جسمی و نیز حین جنب وجوش در محیط پیرامون به خواسته های بزرگسالان توجه کند. واکنش های اجتماعی ایجاد شده با اولین سرپرستان از طریق گسترش ارتباط با خواهران، برادران، همسالان وسایر بزرگسالان آشکار می شود ورفتارهایی که با نوعی استقلال و ابتکار همراه است، ارزش فزاینده ای می یابد. درهرفرایند پرورش اجتماعی، رفتارهای اجتماعی اولیه را والدین و سرپرستان از طریق ارائه پاسخ ها و نمونه ها به کودک می آموزند. برنامه آموزش مهارت های اجتماعی به کودکان سنین بالاتر تنها به تکرار مراحل اولیه تحول به گونه ای که در کلاس یا محیط درمانی مطرح است کمک می کند(مک هال و همکاران، ۲۰۰۳).
۲-۱۳-۳- نظریه پیاژه
نظریه پیاژه برمحور تحول شناختی تاکید دارد. سیر تحولی که پیاژه برای تحول اخلاقی مطرح کرده است همسو با تحول شاختی است. پیاژه در نظام خود رفتار کودک را در بازی به مقررات بازی و به نوع آن ارتباط می دهد و چهار مرحله را مشخص می سازد: الف)تحول حرکتی، ب)خود میان بینی، ج)همکاری دو جانبه د)تحول اصول اخلاقی. در اولین مرحله که تحول حرکتی نام دارد، بازی کودک دارای ماهیتی حرکتی و فردی است. هنگامی که کودک در سنین بین دوتا پنج سالگی به مرحله دوم (خودمیان بینی)نزدیک می شود، برای فعالیت های روزانه ضوابطی را به کار می گیرد. این نوع استفاده از ضوابط بر اساس قضاوت اخلاقی نیست، بلکه در نتیجه مشاهده فعالیت های بزرگسالان و کودکان سنین بالاتر است که معیارهایشان در این مرحله از نظر او قاطع و صحیح شمرده می شود. هنگامی که کودک به مرحله سوم یعنی همکاری دو جانبه راه می یابد، اعتقاد او به قاطع بودن ضوابط متعادل می شود و خود مقرراتی را بر اساس موقعیت های خاص اجتماعی وضع می کند. در این مرحله علایق دیگران نیز در وضع مقررات سهم عمدهای دارند. کودک تقریبا در سنین یازده تا دوازده سالگی به آخرین مرحله قدم می گذارد در حالی که با اصول اخلاقی لازم برای ایجاد نظم اجتماعی آشنا است. کودک طی این دوره به اهمیت کنشی مقررات، رعایت حقوق دیگران و قواعد نظام اجتماعی پی می برد و همه این موارد را به شکل یک مکانیزم برای حفظ حقوق فردی فرا می گیرد. هرچند این طرح، تحول اخلاقی را در مرحله های مختلف نشان می دهد، لیکن مراحل به یک دیگر پیوسته اند، زیرا عناصر هر مرحله در تمام مراحل دیگر وجود دارند. مثلا جنبه های همکاری و تحول حرکتی طی مرحله خود میان بینی نیز انجام می گیرد. به نظر پیاژه در مراحل یاد شده تفاوت در الگو های رفتاری خاص است(حسین خانزاده، ۱۳۹۲).
۲-۱۴- اهمیت و ضرورت کسب مهارت های اجتماعی
رفتار های اجتماعی مناسب و دیگر مهارت های سازشی، پایه های سازش یافتگی شخصی واجتماعی را در زندگی تشکیل می دهند. مهارت های اجتماعی یک فرد بر توانایی او در بازی کردن، یادگیری، کار، ومشارکت در فعالیت های تفریحی در طول زندگی تاثیر می گذارد. مهارت های اجتماعی برای به دست آوردن تقویت و پذیرش اجتماعی و اجتناب از موقیت های اجتماعی آزارنده استفاده می شوند. مهارت های اجتماعی دسته ای از قابلیت ها را نشان می دهند که تمامی افراد را برای مقابله و سازش با نیاز های روز مره محیط اجتماعی قادر می سازند. افرادی که در تحول قابلیت های اجتماعی مناسب شکست می خورند، در معرض مواجه شدن با پیامد های منفی شامل طرد شدن توسط همسالان، ظهور اختلال های روان شناختی، اخراج از مدرسه، گوشه گیری، جرم و جنایت، وعملکرد تحصیلی پایین هستند(سامتر، ۲۰۰۳).
پیشیبه پژوهشی
پیشینه پژوهشی درایران
انصاری، حکیمه(۱۳۹۳)در پژوهشی به تعیین تأثیر بازی درمانی بر افزایش مهارتهای اجتماعی کودکان پرداخت. این تحقیق از لحاظ هدف کاربردی و از جهت نوع، نیمه تجربی می باشد. جامعه پژوهش دربرگیرنده تعداد کل دانش آموزان مقطع پیش دبستانی ناحیه ۱ آموزش و پرورش شهر تبریز به تعداد ۲۰۵۰ دانش آموز در سال تحصیلی ۹۱-۹۰ می باشد. در این تحقیق انتخاب دو مدرسه بصورت غیر تصادفی (در دسترس )بوده است. تعداد دانش آموزان این دو مدرسه ۲۴۰ نفر می باشد. با استفاده از جدول مورگان تعداد ۶۱ نفر بعنوان نمونه به صورت تصادفی ساده انتخاب گردید. جهت غربال دانش آموزان دارای مهارت های اجتماعی از پیش تست استفاده شد. پس از جمع آوری اطلاعات پرسشنامه و مشخص شدن کودکانی که در مهارتهای اجتماعی مشکل دارند، تعداد دانش آموزان در هر گروه به صورت تصادفی ساده و ۳۰ نفر برای گروه آزمایش و ۳۱ نفر برای گروه کنترل انتخاب گردید. برای ارزیابی مهارتهای اجتماعی از فرم مربی مقیاس درجه بندی مهارتهای اجتماعی برای کودکان پیش دبستانی استفاده شد. این مقیاس متشکل از سه خرده مقیاس عدم کفایت اجتماعی، مهارتهای اجتماعی و ارتباط با همسالان است. تعداد جلسات بازی درمانی به تعداد ۸ جلسه برگزار گردید. یافته های تحقیق با نرم افزار (SPSS) و روش تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شد. تجزیه و تحلیل نتایج تحقیق نشان داد که جلسات بازی درمانی میزان مهارتهای اجتماعی، کفایت اجتماعی و ارتباط با همسالان را در کودکان افزایش داده است.
ترابی و همکاران (۱۳۹۲)در پژوهشی به بررسی تأثیر بازی درمانی گروهی بر پرخاشگری کودکان پیش دبستانی شهر شیراز پرداختند. این پژوهش بصورت آزمایشی، با گروه آزمایش و کنترل همراه با پیش آزمون و پس آزمون و انتخاب تصادفی انجام شد. بدین منظور ۲۸ نفر از کودکان مقطع پیش دبستانی شهر شیراز پس از تکمیل پرسشنامه پرخاشگری پیش دبستانی توسط دالدین، انتخاب و بصورت تصادفی در گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت ۱ جلسه تحت بازی درمانی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بین میزان پرخاشگری گروه آزمایش و گروه کنترل تفاوت معنیداری وجود داشت. بدین معنی که پرخاشگری گروه آزمایش بعد از انجام بازی درمانی به طور معنی داری پایینتر از گروه کنترل بود.
خدیوی زند و اصغری (۱۳۹۱) بررسی تأثیر بازی درمانی گروهی بر پرخاشگری جسمانی کودکان پیش دبستانی را مورد بررسی قرار دادن آزمودنی ها به صورت تصادفی در ۲ گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش، در جلسات بازی درمانی گروهی شرکت داشتند. تعداد جلسات ۱۱ جلسه و به صورت ۲ جلسه در هفته به مدت یک ساعت و نیم برگزار شد. نتایج این پژوهش نشان داد که بازی درمانی گروهی موجب کاهش پرخاشگری جسمانی کودکان در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل می شود، به عبارت دیگر بین پرخاشگری جسمانی کودکان با حذف اثر پیش آزمون تفاوت معنی داری وجود دارد.

یکی دیگر از مطالب سایت :
مدیریت عملکرد، سیستم های سنجش عملکرد

برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید.