در بررسی پیشینهی داخلی پژوهش، در ابتدا به منابع و پژوهشهایی اشاره میگردد که مستقیما مفهوم حق به شهر را مورد بررسی قرار دادهاند و سپس پژوهشهایی که در ارتباط با این مفهوم یا بخشی از ابعاد آن هستند معرفی میگردند.
از جمله پژوهشهایی که مستقیما ایدهی حق به شهر را مورد بررسی قرار میدهند عبارتند از:
رهبری و شارعپور (2013) با بررسی نظری مولفههای حق به شهر، یعنی مشارکت در شهر و اختصاصدهی شهر، و سپس با انجام بررسیهای میدانی در شهر تهران نشان دادهاند که اولا، استفاده از مفهوم حق به شهر در جامعهی شهری ایرانی تا حدی ممکن است اما باید در ارتباط با استفاده از مفاهیم، مانند مفهوم «تولید فضا» احتیاط به خرج داد؛ زیرا مفهوم شهروندی اساسا در گفتمانهای اجتماعی ایرانی و اروپایی به یکسان تجربه نمیشود. دوما، این پژوهش تفاوتهای جنسیتی معناداری در بهرهمندی از حق به شهر را شناسایی کرده است. طوری که زنان و مردان حقوق شهری را به شکل متفاوتی درک میکنند و عموما این ادراک که شهر تعلق کمتری به آنان دارد، در زنان بیشتر از مردان است.
رهبری (1391) در پژوهشی کیفی در مناطق شرقی شهر تهران، با مطالعه ارتباط امنیت ادراکشده توسط زنان در فضاهای عمومی نشان داده است که طراحی فضاهای عمومی و نحوهی سازماندهی آنها بر احساس امنیت زنان تاثیر گذار است و این ادراک در ارتباط مستقیم با ادراک از حقوق شهری قرار دارد.
شارعپور و رهبری (1392) در مقالهی «جنسیت و تعلق فضایی: تاثیر معماری مدرن بر حذف فضاهای خصوصی»، مفهوم حق به شهر را به شکل نظری در ارتباط با «احساس تعلق به شهر» به بحث میگذارند و معتقدند که نه تنها در فضای شهری، بلکه در فضاهای خصوصی مانند خانه نیز، به تبع تغییراتی که در سبکهای معماری و ساخت خانهها اتفاق افتاده است، احساس تعلق زنان به مراتب کمتر از مردان است. بنابراین یک پیوستگی میان فضاهای عمومی و خصوصی وجود دارد و ایدهی حق به شهر را میتوان به فضاهای خانگی نیز تسری داد.
رهبری و شارعپور (1393) در پژوهشی تحت عنوان «تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از حق به شهر در تهران» به ارائهی یک چهارچوب مفهومی برگرفته از لوفور پیرامون حق به شهر اقدام کردهاند. در این پژوهش، نگارندگان با استفاده از روشهای کمی مانند تکنیک رگرسیون چندمتغیره، مدل مفهومی ارائه شده براساس نظریهی لوفور را مورد آزمون قرار دادهاند. ضمن این که با بررسی ارتباط میان مفهوم جنسیت و ادراک شهروندان از بهرهمندی از حق به شهر نشان دادهاند که حق به شهر اساسا مفهومی جنسیتی است و زنان تهرانی نسبت به مردان تهرانی بخت کمتری برای احساس بهرهمندی از آن دارند. با توجه به این که در این اثر با اتخاذ رویکرد امیک، روایتهای زنان به عنوان واقعیت اجتماعی پذیرفته شده است، نتیجه گرفته شده است که بهرهمندی زنان از حق به شهر نیز کمتر از مردان است.
رفعتجاه، شارعپور و رهبری (1393) در مقالهای تحت عنوان «امنیت و جنسیت در فضاهای شهری: مطالعه کیفی حق زنان به شهر»، با اتخاذ رویکرد کیفی (انجام مصاحبههای نیمساختیافته) به عامل امنیت در شهر توجه کردهاند و برخی از عوامل فضایی ادراک ناامنی در شهروندان زن را شناسایی کردهاند. این پژوهش نشان داده است که تنها 45.4 درصد زنان تهرانی در فضاهای عمومی شهری احساس امنیت دارند و سایرین فضاها را ناامن یا نسبتا ناامن شناسایی میکنند.
رهبری و شارعپور (1393ب) در مقالهی «جنسیت و حق به شهر: آزمون نظریهی لوفور در تهران» با استفاده از روش پیمایش و انجام تحلیلهای کمی از جمله رگرسیون چندمتغیره، میزان کاربستپذیری نظریهی لوفور را در جامعهی شهری تهران مورد بررسی قرار دادهاند. این پژوهش نشان داده است که عامل «تصمیمگیری در شهر» نقش مهمی در ادراک شهروندان از حق به شهر دارد. ضمن این که ادراک زنان از میزان مشارکت در فراگردهای شهری در سطح نازلی قرار دارد.
از جمله پژوهشهایی که برخی از عوامل تاثیرگذار بر «حق به شهر» را مورد بررسی قرار میدهند و به مفهوم فضا و حقوق شهروندی توجه میکنند، عبارتند از:
گلکار (1379) در مقالهی خود تحت عنوان «نشاط و سرزندگی در شهر به کمک طراحی شهری» به معرفی ابعاد مفهوم سرزندگی در شهر پرداخته است و مطرح میکند که شاخص کیفیت زندگی شهری معرفی شده توسط موسسهی معتبر «واحد اطلاعات اکونومیست» وجود امکانات حضور جمعی مردم و امکانات تفریحی کافی در محلات را به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار بر ادراک از سرزندگی شهری معرفی کرده است. با توجه به این که سرزندگی یکی از عوامل تبیینکنندهی حق به شهر است، بررسی نظری و تجربی این مفهوم میتواند به غنای تعریف ما از آن بیفزاید. گلکار (1379) دسترسی مناسب به خدمات محلی را یکی از عوامل تاثیرگذار بر سرزندگی شهری معرفی کرده است. این عاملی است که در پژوهش ما نیز در ارتباط با مفهوم سرزندگی شهری کارایی دارد.
زنجانیزاده (1380) در مقالهی «امنیت شهری» به برخی عوامل تاثیرگذار بر امنیت شهری زنان و مشکلات ناشی از آن توجه کرده است. به اعتقاد او شهرها آیینهی تمامنمای تبعیض بر ضد زنان به شمار میآیند. شهرها بدون زنان ساخته شدهاند و همچنان بدون آنان رشد مییابند و مسالهی زنان یک اولویت سیاسی به شمار نمیرود (زنجانیزاده، 1380). این بحث زنجانیزاده مشابه بحث لوفور پیرامون ساخته شدن شهرها بدون مشارکت طبقات پایین است. او در این مقاله مسائلی از قبیل تحرک و حمل و نقل شهری را مورد بررسی قرار میدهد و معتقد است که فاصلهی ایستگاه‏های اتوبوس، داشتن نور کافی در ای
ستگاهها، تنظیم زمان رسیدن اتوبوس به ایستگاهها، وجود امکانات در ایستگاهها که از تلف شدن وقت افراد جلوگیری کند مانند تشریح مسیرهایی که اتوبوس از آنان رد میشود و وجود نقشههای شهری سبب کاهش اتلاف وقت و کاهش احساس ناامنی در زنان میشود. لوفور نیز مولفههای فضایی و تحرک شهری را عامل مهمی در ادراک از بهرهمندی از شهر میداند. اهمیت مطالعهی زنجانیزاده (1380) به خصوص، به این دلیل است که مسالهی ناامنی در شهر یکی از عوامل تاثیرگذار بر ادراک از حق به شهر است. ضمن این که ناامنی شهری مستقیما با مفهوم جنسیت که مفهوم اساسی در این پژوهش است ارتباط تنگاتنگی دارد.
موسوی، حکمتنیا و درینی (1386) نشان دادهاند که جنسیت یکی از عوامل زمینهای تبیینکنندهی تفاوت در احساس امنیت شهری است. این نویسندگان در تحقیقی در شهر مراغه در جمعیت نمونهی 382 نفری، نشان دادهاند که متغیرهایی مانند سن، جنس، اعتماد اجتماعی، رضایت اجتماعی و منشاء اجتماعی بر میزان احساس امنیت شهروندان تاثیر دارد.
موسوی، حکمت نیا و درینی (1387) رابطهی میان احساس امنیت و عملکرد و ویژگیهای پلیس و نیروهای امنیتی در شهر را نیز مورد بررسی قرار دادهاند که البته توسط محققان دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته است (برای نمونه ن.ک به پناهی و همکاران، 1389؛ تاجران وکلاکی، 1388؛ الیاسی و رادان، 1386). نیروهای امنیتی در شهر نه تنها برای پیشگیری و پیگرد متخلفان بلکه به عنوان عاملانی فعال در افزایش احساس امنیت در شهروندان محسوب میشوند. این محققان نیز مولفههای فضایی مانند شکل و اندازهی فضاها و میزان نور موجود در فضا را در شکلگیری احساس امنیت شهری مهم میدانند.
مدنیپور (1387) که یکی از مهمترین اندیشمندان حوزهی طراحی و سازماندهی شهری در عرصهی بینالمللی است، به شکل تلویحی به مسالهی حق عابران به شهر اشاره کرده است. او معتقد است که تکیه اصلی در طراحی مراکز شهری در استفاده از اتومبیل به جای وسایل نقلیه عمومی قرار دارد طوری که به جای توجه به طراحی فضای مناسب با وسایل نقلیه عمومی و عابران پیاده، اتومبیلهای شخصی به عنوان وسایل نقلیه اصلی در نظر گرفته میشود. این مساله با توجه به این که مردان استفادهکنندگان اصلی خودروهای شخصی هستند قابل توجه است. ضمن این که در جای دیگر اشاره شده است که در شهرها کمتر به نیازهای ویژه زنان مثل مراکز نگهداری کودکان، زمینهای بازی، سرویسهای بهداشتی و یا استراحتگاههای مناسب توجه شده است (مدنیپور، 1387: 129). بنابراین تحقیق او اگرچه مستقیما از چهارچوب نظری لوفور بهره نبرده است، تشابهات مفهومی بالایی با بحث ما در این نوشتار دارد.
نویدنیا (1387) با تاکید بر متغیر وضعیت رفاهی، میزان برخورداری از امنیت اجتماعی در شهر را مورد بررسی قرار داده است. این تحقیق از نوع پیمایشی و دارای جمعیت نمونهی420 نفری از اعضای خانوادههای ساکن در منطقه شمال و جنوب تهران است. یافتهها این تحقیق نشان میدهد که بین امنیت اجتماعی و وضعیت رفاهی و طبقاتی رابطهی موثر و معنیداری وجود دارد؛ طوری که افرادی که دارای وضعیت رفاهی بهتری هستند از احساس امنیت اجتماعی بالاتری برخوردارند.
عبدللهی (1387) در اثر خود تحت عنوان «زنان در عرصهی عمومی» وضعیت میزان مشارکت مدنی زنان ایرانی در عرصهی عمومی را با استفاده از روش پیمایش بررسی کرده است که تشابه بسیاری با مفهوم مشارکت به عنوان یکی از ابعاد مفهوم حق به شهر دارد. او نشان میدهد که مشارکت مدنی زنان ایرانی بسیار پایین است و تنها 20 درصد از زنان به نوعی در فعالیتهای مدنی مشارکت دارند (عبدللهی، 1387: 152). او ضمن اشاره به تفاوتهای جنسیتی و نابرابریهای مبتنی بر جنسیت در مشارکت به وجود سلسلهمراتب و رتبهبندیهای درون هر گروه جنسی نیز اشاره میکند (1387: 153).
کاشانیجو و مفیدی (1388) در یک مطالعهی اسنادی به بررسی تاریخی مدلهای مختلف طراحی حمل و نقل شهری پرداختهاند و نظریههای حمل و نقل را از ابتدای سدهی بیستم تا دوران معاصر مورد بررسی قرار دادهاند. این مطالعه نشان میدهد که اگرچه با ظهور اتومبیل و تبدیل آن به وسیلهی شخصی در سدهی بیستم، فضای شهری و نظام حمل و نقل تحول پیدا کرد ولی به مرور زمان، مشکلات اتکا به وسایل شخصی برای رفت و آمد در شهر آشکار شد و نظریههای حمل و نقل شهری به سوی ایجاد شهرهای پیادهمدار و ایجاد نظام حمل و نقل عمومی کارآمد و دارای ظرفیت بالا گرایش پیدا کرد. این مساله سبب تغییر در فضا و چشمانداز شهری نیز شد.
سلطانی، ایزدی و محمدی (1388) نیز به تاثیر ویژگیهای کالبدی یا فیزیکی بر احساس امنیت شهروندان در فضاهای شهری توجه نشان دادهاند. یافتههای آنان که با ارائهی معیارهای تجربی همراه است، نشان میدهد که عبور از معابر شهری کمعرض (کمتر از چهار متر) و زندگی در کنار زمینهای بایر سبب افزایش احساس ناامنی در شهروندان میشود. این پژوهش ضمنا نشان میدهد که خصوصیات کالبدی محله بر روابط اجتماعی ساکنان تاثیر میگذارد و زندگی در ساختمانهای نوساز، کم ارتفاع و کوچک موجب افزایش احساس امنیت ساکنان نمیشود. براساس یافتههای این تحقیق، برخی خصوصیات کالبدی با وجودی که منجر به تقویت پیوندهای اجتماعی میشود، باعث کاهش احساس امنیت در افراد میگردد.
کاظمی (1388) نیز با انجام مطالعهی موردی در پارک فجر شهر تبریز با استفاده از روش پیمایش در میان زنان استفاده کننده از این پارک، به شکاف بین طراحان شهری و استفادهکنندگان از فضا اشاره کرده و نشان داده است که از آنجا که طراحی بدون حضور بهرهبردار فضا ان
جام میشود، قادر به پاسخگویی مناسب به نیازهای استفادهکنندگان نبوده و محدودیتها و ناسازگاریهای موجود سبب افت کارایی فضایی میشود. کاظمی در این پژوهش نشان میدهد که راهکارهایی که تاکنون برای حل مسالهی فضای شهری و ایجاد فضاهای مناسب برای زنان پیش گرفته شده است، بیش از آن که از نگاه استفاده کنندگان مطلوبیت داشته باشد، رفتارهایی سلیقهای است که از سوی کارفرمایان (در این مورد شهرداریها) به استفادهکنندگان تحمیل میشود. او برای نمونه، به ایجاد پارکهای بانوان اشاره میکند که با هدف ایجاد فضای مناسب برای زنان تولید شده است ولی در عمل از نظر آنان مطلوب و قابل استفاده نیست.
محمدی‏اصل (1390) به ارتباط میان جنسیت و مولفههای جغرافیایی اشاره کرده است. او معتقد است که شهرهای ساخت مردان، نقش خانوادگی زنان را تثبیت میکنند و با جداسازی کار و منزل، تقسیم کار زنان و مردان در کار درآمدزا و خانهداری را مسجل و مستدام میسازند. از این رو گروههای زنانه در پی حل نابرابرسالاری جنسیتی در عرصه حمل و نقل،‌ تعاونیهای مسکن و دسترسیهای محلی در پی احیای نشانگان آنیمایی در نقشههای شهری و احداث آنها هستند (همان: 127).
پیراهری (1391) در مطالعهی خود پیرامون مشارکت اجتماعی زنان در شهر تهران، مشارکت را به دوگونهی رسمی (فعالیت در نهادها و یا عضویت رسمی در انجمنهای شهری) و غیررسمی (فعالیتهایی که به شکل خودجوش و بدون عضویت انجام میشود مانند کمک به سازمانهای خیریه و …) تقسیم کرده است. او با استفاده از پیمایش در نمونهی 406 نفره از زنان متاهل شهر تهران نشان داده است که میزان مشارکت غیررسمی زنان بیشتر از مشارکت رسمی است و در کل، میزان مشارکت زنان در سطح پایینی قرار دارد، طوری که تنها 0.5 درصد زنان دارای مشارکت رسمی بالا و 4.4 درصد زنان دارای مشارکت غیررسمی بالا هستند.
رضوانی (1391) در مطالعهای تحت عنوان «حقوق شهروندی زنان در مقابله با آسیبهای ناشی از زندگی شهری» با استفاده از روش اسنادی و مطالعهی کیفی در جمعیت نمونهی 50 نفری از زنان ساکن شهر تهران که به شکل هدفمند انتخاب شدهاند، به بررسی مفهوم حقوق زنان در شهر پرداخته و نشان داده است که استفادههای جنسی از زنان در قالب انتشار تصاویر مستهجن، سوءاستفادهای جنسی و وجود پدیدهای به نام روسپیگری به علت وجود برخی خلاءهای قانونی است. نویسنده معتقد است که آگاه کردن زنان نسبت به حقوق شهروندیشان باید در دستور کار قرار گیرد، ضمن این که نهادهای مشاورهای و انتظامی باید نقش فعالتر و کارآمدتری در بهبود تحقق حقوق شهروندی زنان داشته باشند.