پژوهش حاضر از نظر هدف نوع بنیادی و توسعهای است و به ارائهی برخی پیشنهادات کاربردی نیز میپردازد. بدین معنا که ضمن تلاش برای گسترش مرزهای دانش در حوزهی مزبور (جامعهشناسی شهری، فضا و جنسیت)، قصد دارد که به تقویت چهارچوبهای نظری و مفهومی جدیدی در این عرصه نیز دست بزند. در این پژوهش واحد مشاهده فرد و واحد تحلیل در سه سطح فرد، گروه اجتماعی و نهادهای اجتماعی است. ضمن این که با استفاده از تحلیلهای کمی و کیفی و با به کارگیری روشها و تکنیکهای مختلف موجود در این دو رویکرد روششناختی، این پژوهش تلاش بر این دارد که سطوح اجتماعی خرد و کلان و میانه را مورد توجه قرار داده و تا حد ممکن به هم پیوند دهد.
1-5- اهداف پژوهش
این نوشتار قصد دارد با مطالعهی مولفههای مفهوم حق به شهر و عوامل تبیینکنندهی آنان، میزان تحقق حق زنان به شهر و تفاوتهای جنسیتی در حق به شهر را در کلانشهر تهران به بحث بگذارد. در این راستا، اهداف پژوهش به شرح زیر معرفی میشوند:
بررسی چهارچوب نظری هانری لوفور پیرامون مفهوم «حق به شهر»: اعتقاد نگارنده این است که چهارچوب نظری یاد شده به عنوان یک ابزار نظری مناسب که میتواند در پژوهشهای جامعهشناسی شهری ایران مورد استفاده قرار گیرد.
به آزمون گذاشتن نظریهی حق به شهر لوفور در جامعه شهری ایران و بررسی امکان تعمیمدهی این نظریه به زمینهی زندگی شهری ایران: بحث انتقال نظریهها و امکان وارد کردن نظریههای جامعهشناختی یکی از مباحث داغ در جامعهشناسی امروز است (رهبری، 2014). این پژوهش به نوعی امکان وارد کردن نظریه و قدرت «سفر کردن» نظریههای جامعهشناختی را نیز به آزمون میگذارد.
قرار دادن مفهوم جنسیت در کنار مفهوم کلیدی طبقه در نظریهی حق به شهر در زمینهی اجتماعی – شهری تهران و بررسی رابطهی جنسیت، طبقه و حق به شهر: مفهوم حق به شهر در چهارچوب نظری استفاده شده در این پژوهش عموما بر مفهوم طبقه استوار است. این در حالی است که ادبیات داخلی و خارجی نشاندهندهی معناداری مفهوم جنسیت در فضاهای شهری است. از این رو ارتباط میان این سه مفهوم مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بررسی کیفی وضعیت تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از حق به شهر در کلانشهر تهران: در کنار آزمون نظریه و افزودن مفهوم جنسیت به تحلیلهای نظری، استفاده از روش کیفی ما را قادر میسازد که به سطوح عمقیتر اجتماعی وارد شده و مفاهیم و مولفههای فضایی را در سطح فرد و با رویکردی میدانی-مشاهدهای بررسی کنیم.
1-6- ضرورت پژوهش
اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر پیرامون حقوق شهری و شهروندی در ایران و ارائهی تحلیل جنسیتی از آن از دو منظر قابل بحث است. از منظر اول، موضوع مورد مطالعه، موضوعی است به روز که برای ایجاد یک جامعهی شهری توسعهیافته شایان توجه است. از منظر دوم، به لحاظ نظری، موضوع، چهارچوب نظری و رویکرد انتخاب شده میتواند به توسعهی دانش در جامعهشناسی شهری بینجامد. در ادامه این دو بعد به شکل تفصیلی مورد بررسی قرار میگیرند.
«مناطق کلان‌شهری» از پدیده‌های نوظهور قرن بیستم‌اند که در آغاز هزاره سوم میلادی به الگوی غالب‌ شهرنشینی تبدیل شده‌اند. این مناطق کلان‌شهری با مشخصه‌هایی چون دگرگونی در نقش و عملکرد شهری، تحول در شکل و ساختار و تغییر معنا و مفهوم فضاهای شهری مواجه شده‌اند و تحت تأثیر نیروها و عوامل مختلف در طول‌ زمان و بنا به مقتضیات مکانی در کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه، سازوکار و فرایند خاصی را در شکل‌گیری و تکوین و دگرگونی‌شان طی کرده‌اند (زبردست و حاجیپور، 1388: 122-105). در حال حاضر بحران جمعیت و تمرکز فعالیتهای اقتصادی در شهرهایی با تنگناهای محیطی و مدیریتی، سبب ناموزونیهای شدیدی در سازمان فضایی شهر شده و رابطه میان عناصر تشکیلدهندهی فضا و فعالیتهای اجتماعی را بر هم زده است. ساماندهی فضا و هدایت آن به سوی یک منطق فضایی منطبق با الزامات فضایی شهر، می‌تواند به عنوان یک راهکار پایهای اثرات تعیینکنندهای بر کاهش احساسات منفی ناشی از فضا در شهروندان و تعدیل آسیب‌های اجتماعی در شهرها بر جای گذارد (علیاکبری، 1383: 49).
ادبیات جغرافیایی و جامعهشناسی شهری در ایران توجه بسیاری به انواع آسیبهای شهری مبذول داشته است. پژوهشهای بسیاری در زمینهی ارتباط شهرنشینی با همبستگی اجتماعی، سرمایهی اجتماعی و انواع آسیبهای اجتماعی انجام شده است (برای نمونه، ن.ک به موسوی، 1381؛ علیاکبری، 1383). در کنار این مطالعات که عموما از نسل اول جامعهشناسان شهری آمریکای شمالی تاثیر میپذیرند (ن.ک به شارعپور، 1389)، توجه کمتری به برداشت ساکنان شهر از فضاهای شهری و میزان رضایت آنان از مولفههای شهری شده است. در زمینهی ارتباط شهر و جنسیت نیز مطالعاتی انجام شده است که معنادار بودن مفهوم جنسیت در فضاهای شهری را نشان میدهد (برای نمونه ن.ک به رهبری، 1391؛ رهبری و شارعپور، 1393). با این وجود مسالهی معناداری جنسیت و وجود نابرابریهای جنسیتی در شهر هنوز در میان اندیشمندان حوزهی علوم اجتماعی در ایران پذیرفته نیست (برای نمونه ن.ک به مهرخانه، 1393: کدخبر: 10370). بنابراین اساسا مسالهی وجود تفاوتهای جنسیتی در بهرهمندی از فضاهای شهری در ایران، هنوز مسالهای مورد مناقشه است.
شهرها مرکز اصلی تولید، مصرف و بازتولید هنجارها و هویتهای مبتنی بر جنسیت هستند (جارویس، کانتور و کلوک، 2009). اندیشمندان علوم اجتماعی همواره فضای شهر را قلمرویی برای زندگی و هویتیابی دانستهاند (فکوهی، 1383) که هویتهای جنسیتی را نیز ش
امل میشود.
خود شهرها توسط تجسم جنسیتی و واقعیت اجتماعی فعالیتهای روزمره (در خانه، در ملاءعام و در مسافرت) شکل میگیرند (جارویس، کانتور و کلوک، 2009). اکنون به نظر میرسد تمایز جنسیتی در حوزههای مختلفی نظیر مسکن، حمل و نقل، اشتغال، و مسئولیتهای مربوط به مراقبت، به رسمیت شناخته میشود ولی ترکیب نظاممندِ مطالعات شهری و مطالعات جنسیتی به عنوان حوزههای بر هم تاثیرگذار، مدتهاست که مورد غفلت قرار گرفته است. بنابراین صحبت از مسکن، تقسیمبندی فضایی و سبک معماری نیز بدون توجه به امر شهری و فضای شهری ممکن نخواهد بود.
به لحاظ نظری، یکی از مسائلی که در جامعهشناسی معاصر نظر اندیشمندان را به خود جلب کرده است، بحث تقسیم کار علمی میان مرکز و پیرامون است (العطاس، 2003؛ سینا، 2000؛ مینیولو، 2000)؛ طوری که محققان و اندیشمندان در کشورهای ثروتمند عموما نقش مرکزی را در تولید نظریهها و رویکردها بازی میکنند و محققان اجتماعات علمی پیرامونی این نظریهها و رویکردها را در زمینههای مختلف به آزمون گذاشته و دادههای تجربی برای تایید یا عدم تایید آن ها مهیا میکنند. این مساله به ضعف نظری در جامعهشناسی و علوم اجتماعی کشورهای پیرامونی (مانند ایران) منجر شده است.
پژوهش حاضر با آزمون نظریهی لوفور ابتدا امکان استفاده از این نظریه را در شهر ایرانی بررسی میکند و به این پرسش اساسی پاسخ میدهد که آیا اساسا میتوان نظریات تولید شده در مرکز را به پیرامون نیز تعمیم داد؟ سپس با افزودن مفهوم جنسیت، به بررسی این مساله پرداخته میشود که آیا نظریههای مرکزی قابلیت بومیشدن یا تلفیق با محتواهای محلی را دارند یا خیر. البته اهمیت جنسیت در حق به شهر در تهران لزوما به یک بازاندیشی در نظریهی لوفور منجر نمیشود. زیرا نظریهی حق به شهر لوفور در بستر اجتماع اروپایی و در جامعهی فرانسه در انتهای قرن بیستم طراحی شده است. تفاوتهای زمانی و فضایی میتواند تاثیر عمدهای بر نتایج نهایی پژوهش داشته باشد. با این وجود، یافتههای این پژوهش، درصورت دریافت تایید تجربی مجدد که از مطالعات آتی ناشی میشود، احتمالا میتواند به مفهومپردازی مجدد نظریه و ایجاد یک نظریهی بومی شده در ارتباط با حق به شهر در ایران بینجامد.
فصل دوم
پیشینهی پژوهش
2-1- پیشینه پژوهش
مفهوم «حق به شهر» لوفور در ادبیات جامعهشناسی شهری ایران مورد توجه قرار نگرفته است و مقالات داخلی در ارتباط با آن مگر تعدادی معدود موجود نیست. با این وجود مطالعاتی در زمینهی مشارکت شهروندی و اختصاصدهی شهر به خود به عنوان ابعاد «حق به شهر» و مطالعات دیگری در زمینهی عوامل تاثیرگذار بر این دو بعد انجام شده است که در بخش اول این فصل مطالعاتی که در شهر تهران انجام گرفتهاند معرفی خواهند شد.
عدم توجه به مفهوم حق به شهر لوفور به ادبیات داخلی محدود نمیشود. اگرچه این چهارچوب نظری اخیرا با اقبال بیشتری در شاخههای مختلف جامعهشناسی از جمله جامعهشناسی شهری، جامعهشناسی فضا و جامعهشناسی زندگی روزمره قرار گرفته است، مطالعات انجام شده در خارج از ایران نیز هنوز گستردگی چندانی ندارد. در بخش دوم این فصل به بررسی پیشینه خارجی استفاده از مفهوم حق به شهر یا مولفههای فضای شهری پرداخته میشود.
در نهایت، پس از معرفی پیشینه داخلی و خارجی پژوهش به جمعبندی پیرامون محتوای ادبیات «حق به شهر» و به توضیح نقش و جایگاه این پژوهش پرداخته میشود.
2-1-1- بررسی پیشینه داخلی پژوهش