5. برنامه درسی در عمل
6. برنامه درسی ملموس و عینی، تجربه شده
7. برنامه درسی آموخته شده
8. برنامه درسی انتخاب شده یا تدریس شده، برنامه درسی آزمون شده
با تلفیق وترکیب دیدگاههای متفاوت می توان قلمرو برنامه های درسی را وسعت بخشید به شکلی که منطبق با نیازهای جامعه تمام جنبه های فوق را دربر گیرد. “فرآیندبرنامه ریزی درسی که منجربه تولیدیک برنامه درسی می شود،شامل سه مرحله اساسی، الگوپردازی برنامه درسی،اجرای برنامه درسی وارزشیابی برنامه درسی است. در فرآیندطراحی وتولید واجرای برنامه درسی معمولاً ازسه نوع برنامه درسی قصدشده ، اجرا شده وکسب شده3
سخن به میان می آید. برنامه درسی قصد شده به آرمان ها، هدف ها، محتوا، روش های یاددهی- یادگیری و مسائل پیش بینی شده در برنامه درسی توجه دارد که در یک نظام آموزشی از جانب برنامه ریزان درسی پیشنهاد و تجویز می شود”(احمدی،1385 ص29).
آقازاده(1379)بیان می دارد: امروزه دست‌یابی به یک نظام آموزشی برتر، کارآمد و پیشرفته، یکی از مهمترین هدف‌های عمومی دنبال شده در جهان است و هر کشوری با توجه به میزان اهمیت آموزش و پرورش در سطح جامعه و درنزد مسئولان و سیاست‌گذاران، جهت تحقق این امر برنامه‌ریزی و سرمایه گذاری می‌کند. تقریباً درکلیه جوامع، مسائل وهدف‌های آموزشی به همدیگر شباهت دارند،ولی روش‌ها وبرنامه‌ریزی‌های مورد استفاده در امرآموزش علوم وحل مشکلات مرتبط، با سنت هاو فرهنگ هریک از جوامع ارتباط مستقیم می یابد.
اعتقاد استرانگ اتل به نقل از بدریان (1385) بر این است که: درچند دهه اخیر، نگرش جهانیان درمورد فرآیندهای یاددهی- یادگیری به طورکامل تغییر کرده‌است. درسالهای نه چندان دور، بسیاری اعتقاد داشتند که ذهن دانش‌آموزان همانند ظرفهای خالی است که در انتظار پر شدن با دانش و معلومات است. اما پدیده‌های بزرگی همچون انفجار اطلاعات وگسترش روزافزون فناوری و نفوذ آن در تمامی ابعاد زندگی انسانی، پیشرفت‌های اخیرصورت گرفته درعلوم تربیتی و روشها و برنامه های درسی وآموزشی علوم تجربی، با تغییراین نگرش نشان داده‌است که با توجه به ضرورت زمان، باید تمامی دانش‌آموزان برای زندگی در جامعه ی پیچیده و پیشرفته امروزی که ارتباط تنگاتنگی با مسائل علمی و فناوری دارد، آماده شوند. اخیراً، هیچ یک از موضوع‌های درسی در سطح جهانی، به اندازه دروس علوم تجربی دچار تغییر و تحول نشده است. گرچه محتوای درسی علوم تجربی به خودی خود به دلیل پیشرفت فزاینده علم و دانش بشری، روز به روز جدیدتر و غنی‌تر می‌شود، ولی این تغییر تنها از جنبه محتوایی، آموزش علوم را در برنمی‌گیرد. ویژگیهای عصرکنونی ایجاب می‌کندتابرنامه‌های آموزشی علوم تجربی به نحوی ساماندهی گردد که با بهره‌گیری از آنها، همه تواناییهای شناختی و شخصیتی دانش‌آموزان رشد کرده و فراگیران با برخورداری ازمزایای علوم و فناوری، توانمندیهای لازم برای رویارویی باتحولات جدید را کسب نمایند.
هارلن به نقل ازبدریان(1385) در برنامه‌های درسی جدید علوم تجربی و روشهای آموزش آن، تأکید اساسی بر روشهایی است که نقش اصلی در فرآیند یادگیری به عهده دانش‌آموز است. بنابراین، سایرعوامل مانند محتوای آموزشی، تجهیزات وابزارهای آموزشی واقدامات معلم همگی درارتباط با دانش‌آموز معنی و مفهوم پیدا می‌کنند. معلم در این روشها نقش جهت دهنده و سازمان دهنده را دارد و می‌کوشد تا فعالیتهای دانش‌آموزان را متناسب با هدفهای درس در مسیرصحیح پیش ببرد.
علوم تجربی یکی از دانشها و معرفتهای بشری است که یافته های آن از راه مشاهده تجربی به دست می آید و ملاک یا معیار آن، انطباق داشتن با مشاهدات تجربی است. هدف از آموزش علوم تجربی، آموزش پدیده هایی است که درزندگی روزانه مشاهده می شود. در همه نظامهای آموزشی جهان، آموزش و یادگیری علوم تجربی از جایگاه ویژه ای برخورداربوده و تلاش می شود تا همه دانش آموزان، ضمن آشنایی با اصول و مفاهیم علوم تجربی و کسب سواد علمی لازم، آگاهیهای لازم برای رشد به سوی یک شهروند مطلوب را کسب کنند. آنان با کسب آگاهی و مهارت لازم در زمینه های مختلف علوم، قادر خواهند بود تا در زندگی خود تصمیمات آگاهانه و منطقی بگیرند.
امروزه آموزش علوم تجربی بالاخص؛ فیزیک، شیمی، زیست شناسی و زمین شناسی در مدارس، به یکی از موضوعهای دشوار و مورد توجه تبدیل شده است. در مجموع، شاکله هر برنامه درسی به وسیله عناصر آن ساخته و پرداخته می شود، و در صورتی که آرمانها، مهندسی، سیستم، سطح بندی و سایرعناصردر یک تعامل مناسب طراحی و تنظیم نگردد؛ نمی توان درانتظار در یافت پاسخ مناسبی بود.
در مورد تعداد عناصر تشکیل دهنده برنامه درسی، که در این پژوهش مورد بررسی و ملاک تشخیص برنامه درسی است، میان برنامه ریزان درسی اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی از صاحب نظران برنامه درسی را موضوع محور می نگرند، و برحجم و محتوا نسبت به فرآیند یادگیری تاکید بیشتری دارند. در حالی که در برنامه درسی دانش آموز محور بر ویژگی یادگیرنده تاکید می شود و فرآیند یاددهی و یادگیری اهمیت بسزایی می یابد. در برنامه درسی جامعه محورهم برفرآیند یادگیری، روش حل مسئله مورد تاکید است.
بعضی این عناصر را به چهارعنصراساسی (هدف، محتوا، روش و ارزش یابی )محدود می کنند و برخی دیگرمانند فراسیس کلاین آن را تا 9 عنصر توسعه می دهند. مواد آموزشی، فعالیتهای یادگیری، راهبردهای
یاددهی- یادگیری، ارزشیابی، گروه بندی، زمان و فضا. درفرایند برنامه ریزی درسی این عناصر به صورت یک سیستم و در ارتباط متقابل با هم درنظر گرفته می شوند. در این تحقیق از عناصر کلاین دربررسی سه نوع برنامه درسی استفاده شده است.
1-2- بیان مساله
سیلوروالکساندر درتعریف برنامه درسی قصد شده آن را نقشه ایی می دانند که فرصتهای مناسب یادگیری، برای رسیدن به هدفهای کلی ویا هدفهای جزیی معین که برای گروه خاصی از دانش آموزان تدوین گردیده است وقصد این است که درپایان یک دوره آموزشی معین به آن نایل گردند، فراهم میگردد.
آیزنر برنامه درسی رسمی را سلسله وقایع آموزشی، که به قصد تحقق نتایج آموزشی طراحی شده، بیان می کند اما با شرکت دانش آموزان ایرانی در آزمون بین المللی تیمز مشخص شد که اهداف مورد نظر محقق نگردیده است و با اهداف تدوین شده فاصله زیادی وجود دارد(کریمی،1384).
منظور از برنامه درسی اجرا شده، مجموعه اقدامات و فعالیتهای یاددهی- یادگیری است که بر اساس برنامه درسی قصدشده و آنچه معلمان از آن برداشت کرده اند در محیط واقعی کلاس های درس به اجرا در می آید. مجریان برنامه درسی، که به طورخاص معلم می باشد باید آن راعملیاتی کند.
ملکی (1384) بیان می دارد: معلم باید تلاش نماید عوامل داخل مدرسه را با هدفهای برنامه درسی هماهنگ نماید و انطباق لازم را فراهم نماید و قابلت اجرایی به برنامه قصد شده بدهد. در این صورت برنامه تدوین شده به اجرا در می آید و اهداف برنامه قصد شده، محقق می گردد.
بزعم احمدی(1380) منظور از برنامه درسی آموخته شده یا کسب شده، یادگیری ها و به عبارت بهتر تغییر رفتارهایی است که از طریق به اجرا درآمدن برنامه درسی درمجموعه ی دانش ها، مهارت ها ونگرش های دانش آموزان به وجود می آید در این مرحله از دانش آموزان انتظار می رود که بتوانند به بخش قابل توجهی از اهداف برنامه قصد شده دست یابند. وجود فاصله و ناهماهنگی بسیار میان این سه برنامه مذکور ضعف اساسی در هر برنامه درسی به شمار می آید. آنچه مسلم است نوع رویکرد گروه برنامه ریزی درسی نسبت به فرآیند طراحی، تولیدو اجرای برنامه درسی وبه ویژه توجه به ارزشیابی تکوینی و مجموعی در مراحل گوناگون طراحی، تدوین و اجرا می تواند نفش اساسی در ایجاد تعادل، هماهنگی و همخوانی برنامه های درسی داشته باشد. لازم است، دیدگاههای طراحان و مجریان به هم نزدیک باشد، تا امکان انطباق این سه نوع برنامه تا حد ممکن افزایش یابد و هدفهای مورد نظر تحقق یابد. درصورت کم شدن و از بین رفتن همپوشانی این سه برنامه مقادیر زیادی انرژی، وقت ومنابع مالی و انسانی بدون نیل به نتایج مطلوب از دست می رود. هر چه برنامه درسی مربوط به موضوعی اساسی وتاثیرگذار بر عوامل دیگر باشد میزان زیانهای غیر قابل جبران افزایش می یابد. بر این اساس شناسایی نقاط قوت و ضعف یک برنامه درسی ضروری است که با روشی نظام مند و همزمان در مرحله اجرا، سه برنامه قصد شده، اجرا شده و آموخته شده ارزشیابی شوند. مسلماٌ نتایج این گونه ارزشیابی جامع وهمه سونگر، اطلاعات مناسب را برای برنامه ریزان درسی، مدیران و معلمان فراهم می آورد تا نتوانند برای اصلاح و بهبود برنامه در زمینه های گوناگون تصمیم گیری کنند.
اعتقاد کیامنش وخیریه(1382) بر این است که اهمیت روزافزون برنامه درسی و آموزش علوم تجربی و تاثیر آن بر رشد علم و فناوری انکار ناپذیر است. همه کشورها پیوسته در تلاشند، تا درنظام های آموزشی خود تجدید نظرنمایند و در برنامه درسی علوم تجربی آخرین یافته های پژوهشی و علمی را اعمال کنند. این درحالی است نتایج پژوهشها نشان داده است، برنامه درسی و آموزش علوم تجربی ایران با علم و فناوری روز تطابق لازم را ندارد.
در کشور ایران نیز تلاش هایی به عمل آمده است تا این کتب مورد بازبینی و به روزگردند. صمدی (1382) نیز در پژوهش خود به ضعف دانش آموزان در یادگیری کتب درسی و نارسایی کتب اشاره می کند: دانش آموزان عدم هماهنگی مطالب کتاب را با اطلاعات جدید که در جستجو های خود یافته اند، آنها موارد ابهام خودرا موردسوال قرار میدهند.درحالی که بیش از %16 ازبرنامه هفتگی مدارس دوره راهنمایی در هرسه پایه دوره راهنمایی به درس علوم تجربی اختصاص می یابد اما هرچه دانش آموزان به پایه های بالاتری می روند دراین درس ضعف بیشتری ازخود نشان میدهندو دردوره های بالاتر به علت عدم درک آن به سمت رشته هایی که فاقداین گونه دروس باشدویا به ترک تحصیل گرایش می یابند.