د- استراتژی تمایز متمرکز (تمایز محوری)
تمایز محوری یک استراتژی تمایز است که بر یک گروه خاص خریدار، خط تولید یا بازار جغرافیایی خاص تمرکز می کند. شرکت یا واحد تجاری هنگام استفاده از این استراتژی به دنبال متمایز کردن محصولات خود در یک بخش از بازار هدف خود می باشد. آن ها معتقدند یک شرکت یا واحد تجاری که تلاش های خود را متمرکز می کند بهتر از رقبایش می تواند نیازهای خاص یک بازار هدف محدود خود را تامین کند، از این استراتژی طرفداری و جانبداری می کنند (جهانی زاده،1384).در شکل 3-2 سعی شده است تا مفهوم ساده شده استراتژی های رهبری هزینه و تمایز بیان گردد.
5-1-2- رابطه ساختار صنعت و استراتژی رقابتی
اگر چه هر یک از استراتژی های رقابتی پورتر را می توان در هر صنعتی استفاده کرد، در برخی موارد، استراتژی های خاصی بهتر از سایر استراتژی ها جواب می دهد. به عنوان مثال در یک صنعت پراکنده که در آن بسیاری از شرکت های کوچک و بزرگ و متوسط محلی برای کسب سهم های کوچکی از کل بازار با یکدیگر رقابت می نمایند، ظاهرا” استراتژی های تمرکز (تمرکز بر هزینه و تمرکز بر تمایز) بهتر عمل می کنند. در صنایع پراکنده، محصولاتی که در مراحل اولیه چرخه حیات خود قرار دارند و هم چنین محصولاتی که مورد پسند بازار محلی اند، تولید می گردند، اگر با افزایش اندازه شرکت، منافع محدودی عاید آن گردد ، شکست های بزرگ شکل نخواهند گرفت و بنابراین موانع فراروی تازه واردها به صنعت کوتاه خواهد بود، لذا جریانی از رقبای تازه ، وارد آن صنعت خواهد شد.

قیمت معمول

هزینه معمول

استراتژی تمایز:
برای افزایش ویژگی های برتر، هزینه ها افزایش می یابد، اما قیمت بالاتری نیز مطالبه می شود. استراتژی هزینه :
قیمت معمولا بدون تغییر است اما هزینه ها پایین تر است.(پایین تر از استاندارد) عدم وجود استراتژی عمومی
شکل 3-2- درک آسان استراتژ ی های رهبری هزینه و تمایز (کمبل و دیگران، 2002: 160)
(قیمت = هزینه ها + سود)
اگر شرکتی بتواند بر محدودیتهای یک بازار پراکنده غلبه کند، می تواند از مزایای حاصل از استراتژی های تمایز یا رهبری در هزینه ها، بهره مند شود. با رسیدن یک صنعت به مرحله بلوغ، پراکندگی آن کنترل می شود و با پیدایش و شکل گیری تعداد معدودی از شرکت های بزرگ، به تدریج منسجم و یکپارچه می شود. اگر چه بسیاری از صنایع در ابتدا پراکنده هستند، اما مبارزه و رقابت بر سهم بازار بیشتر و تلاش برای توسعه بازار به تدریج به پیدایش شرکت هایی منجر می شود که به تدریج سهم بازار بیشتری را کسب می کنند.وقتی حداقل استاندارهای لازم برای یک محصول از حیث کیفیت و ویژگی ظاهری تعیین و تثبیت می شود، رقبا برای کاهش بیشتر هزینه ها و ارتقای کیفیت خدمات خود تاکید و تمرکز بیشتری می کنند. کاهش رشد، به همراه ظرفیت های مازاد تولید و هم چنین افزایش سطح آگاهی مشتریان، توانایی شرکت را در کسب و اجرای استراتژی های تمایز و رهبری هزینه ها در ابعاد مورد نظر بازار محدود می کند. تحقیق و توسعه از توجه به محصول به سمت بهبود و ارتقای فرایند تغییر می کند. کیفیت محصول به طور کامل بهبود می یابد و هزینه ها به شدت کاهش می یابند. این وضعیت مشخص کننده آن نوع صنعتی است که در آن به نظر می رسد استراتژِ ی های تمایز و پیشگامی هزینه ها تا حدودی در هم می آمیزند. دیگر شرکت ها نمی تواند با کاهش هزینه ها، سهم بازار بزرگی به دست آورد. خریداران وسواس بیشتری در انتخاب محصول از خود نشان می دهند و برای پولی که می پردازند حداقل کیفیت را طلب می کنند. یا باید کیفیت کالا یا خدمت آن قدر بالا باشد و برای مشتری ارزش داشته باشد که حاضر شود قیمت بالاتری برای آن بپردازد یا باید قیمت کالا یا خدمت از طریق کاهش در هزینه ها پایین بیاید (هانگر و ویلن، 1389 :150-151).
در تحقیق پیش رو به دنبال تاثیر ساختار سازمانی بواسطه استراتژی بر عملکرد شرکت های صنعت غذایی می باشیم. پس از بررسی رویکردها و انواع استراتژی ها در ادامه به شرح تفضیلی ساختار و ابعاد آن که یکی دیگر از متغیرهای مورد سنجش این تحقیق می باشد می پردازیم.
2-2- ساختار سازمانی
سازمان پدیده ای اجتماعی است که به طور اگاهانه هماهنگ شده و دارای حدود و ثغور نسبتا” مشخصی بوده و برای تحقق اهداف، بر اساس یک سلسله مبانی دائمی فعالیت می نماید.(رابینز، 1385). برای شناخت سازمان باید به ابعادی از سازمان توجه شود که بیان کننده ویژگی های خاص سازمان هستند. ابعاد سازمانی به دو گروه طبقه بندی می شوند: ساختاری و محتوایی. این ابعاد به همان صورت سازمان را تشریح می کنند که شخصیت و ویژگی های فیزیکی معرف افراد هستند (دفت، 1389: 18).
ساختار سازمانی چارچوبی است که مرزهای رسمی را که سازمان در آن (محدوده ) فعالیت می کند، تعریف می نماید. ساختار یک سازمان نشان می دهد که چگونه افراد برای منابع رقابت می نمایند، مسئولیت های سود و سایر معیارهای عملکردی در کجا قرار دارد، چگونه اطلاعات منتقل می شود و چگونه تصمیمات اتخاذ می گردد (رو و بایرز، ،1997: 196). ساختار سازمان تعریف می کند که چگونه وظایف به طور رسمی تقسیم، گروه بندی و هماهنگ می شود (رابینز، 1997). به بیان دیگر، ساختار سازمان به شکل کسب و کار اشاره می نماید و بازتابی از اهداف و مقاصد سازمان، اندازه و پیچیدگی مشاغل، ماهیت تخصص مورد استفاده، سبک مورد نظر برای سرپرستی و مدیریت، وسایل و ابزار هماهنگی و کنترل می باشد (پتینگر ، 2000: 210)
.ساختار سازمانی نشان دهنده روابط رسمی در میان افراد و گروه ها و همچنین راهنمای اصلی برای عملکرد موثر و مناسب کارکنان و موفقیت کلی سازمان بوده و خطوط مسئولیت و اختیار را در داخل شرکت به وضوح بیان می نماید و در هماهنگی عملیات کلی به مدیریت یاری می رساند (گوردون و دیگران، 1990: 950). از نظر دفت ساختار سازمانی در نمودار سازمانی نمایان می شود. نمودار سازمانی یک نماد قابل رویت، از کل فعالیت ها و فرایندهای سازمان است. درتعریف ساختار سازمانی به سه رکن اصلی زیر اشاره می شود:
ساختار سازمانی تعیین کننده روابط رسمی گزارش گری در سازمان است و نشان دهنده سطوحی است که در سلسله مراتب اداری وجود دارد و نیز حیطه کنترل مدیران یا سرپرستان را مشخص می نماید.
ساختار سازمانی تعیین کننده افرادی است که به صورت گروهی در دوایر کار می کنند و گروه بندی یا تقسیم بندی دوایری است که در کل سازمان وجود دارد .