در اصطلاح فقها این دو فقیه قدیمین نامیده می‌شوند. از فتاوای نادر ابن ابی عقیل، عدم تنجس آب قلیل به مجرد ملاقات نجس و وجوب اذان و اقامه در نماز صبح و شام است.
ابن جُنَید اسکافی: محمد بن احمد بن جنید (381 ه.ق)، معروف به اسکافی و ابن جنید، از اعاظم فقهای متقدم شیعه و از مشایخ شیخ مفید و ابن عبدون و مشایخ نجاشی و شیخ طوسی بوده است. وی و ابن ابی عقیل نخستین فقیهانی هستند که باب اجتهاد را گشودند. از ویژگیهای ابن جنید این بود که قیاس را حجت می‌دانست و به همین جهت به نظر مخالف او در احکام فقهی بین فقها اهمیتی داده نمی‌شود.
شیخ مفید: ابوعبدالله، محمد بن محمد بن نعمان حارثی عکبری بغدادی، معروف به شیخ مفید(413ه.ق) از بزرگان علما و فقهای شیعه، در یازدهم ذی القعده سال (336 ه.ق) در روستایی به نام عکبرا در ده فرسنگی بغداد به دنیا آمد و نزد پدرش به آموختن قرآن و مقدمات پرداخت و به همراه او به بغداد رفت و نزد اساتید برجستۀ عصر خویش علوم متداول آن زمان را بخوبی فرا گرفت و به مرتبۀ بالایی از علم رسید، به طوری که – برغم حداثت سن– سلطان بُوَیهی عضدالدوله دیلمی‌بمنظور ارج نهادن به مقام شامخ علمی‌شیخ به دیدار وی به سرایش روانه شد.
اساتید شیخ مفید: عصر شیخ مفید عصر شکوفایی علم بود و از این رو شیخ توانست از محضر اعظم محدثین، متکلمین و فقهای فریقین استفاده کند.
منزلت علمی‌شیخ مفید: قبل از شیخ مفید، فقه در بین علمای شیعه به صورت کنونی رایج نبود بلکه احادیث فقهیِ منقول از ائمۀ اطهار علیهم السلام با سلسلۀ سند عیناً درکتابها نقل میشد و فقها هیچگونه تصرفی در متن حدیث نمیکردند و حتی در نقل احادیث، سلسلۀ سند آنها را نیز ذکر میکردند. بعدها این شیوه، اندکی تکامل یافت و فقها، به خود اجازه می‌دادند که در همان محدودۀ احادیث تا حدی اجتهاد کنند و طبق مدلول و مضمون احادیث فتوی دهند، کتاب الشرایع ابن بابویه (پدر شیخ صدوق) و المقنع و الهدایه شیخ صدوق بر همین شیوه تألیف یافته است. در این دوره، تمسک به ظواهر احادیث بشدت رواج داشت و بهره گرفتن از عقل و اندیشه منزلت چندانی نداشت و این امر در مسیر تکامل علوم و پیشرفت علما مانع ایجاد کرده بود.
شیخ مفید در شیوۀاجتهادی خود برای عقل جایگاه بلندی قائل بود و یکی از راههای رسیدن به شناخت مفاهیم کتاب و سنت را عقل می‌دانست و حتی بر این اعتقاد بود که اگر حدیثی مخالف احکام عقل باشد، مردود است.
شیخ مفید با همان صلابت و قدرتی که در برابر اندیشۀ حدیثگرایی ایستاد، با کسانی هم که قیاس را ملاک استنباط احکام قرار می‌دادند؛ نیز به مقابله پرداخت و از استاد خویش، ابن جنید، به دلیل تبعیت از این شیوه با شدت توأم با احترام انتقاد کرده و با برهان قوی آن را رد میکرد و کتابهایی در رد تألیفات ابن جنید نگاشت، مانند نقض رساله الجنیدی الی اهل مصر و النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرأی.
بنابراین شیخ مفید با طرد فقه مبتنی بر حدیثگرایی و کنار گذاشتن روش فقهی مبتنی بر رأی شخصی و قیاس، راه سومی‌را در فقه هموار نمود. در این شیوۀ اجتهاد، شیخ بین اخبار متعارض جمع کرده و از به کارگیری اخبار آحاد عاری از قرائن صحت خودداری و با تدوین اصول فقه عملاً فقه جدیدی را پایه‌گذاری نموده است.
سید مرتضی: علی بن الحسین، ملقب به سید مرتضی و علم الهدی(436ه.ق) از بزرگان فقهای امامیه در سال (355 ه.ق) در بغداد به دنیا آمد. پدرش، ابو احمد– که برای او نیز مورخان القابی چون «اجل، طاهر، اوحد، ذوالمناقب» آورده اند– حسین نام داشت و نقیب طالبیان در بغداد و فرزند موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم (هفتمین امام شیعۀ امامیه) بود.
او کوشش خود را بیشتر به فقه و کلام و ادب اختصاص می‌داد و از این رهگذر به مذهب شیعۀ امامیه و استحکام آراء اصلی و فرعی ایشان خدمت می‌کرد.
روش او در اصول پیروی از دلیل عقل بود و از این رو نه تنها با اشاعره بلکه حتی با ظاهریان از امامیه نیز مخالفت می‌کرد. در فقه به خبر واحد عمل نمیکرد و در استنباط احکام از ادلۀ لفظیه و عقلیه استفاده میکرد و لذا با محدثین و اخباریین از امامیه نیز موافقت نداشت.
-آرای خاص سید مرتضی
1.از فتواهای خاصی که سید مرتضی رساله ای هم در تحکیم مبانی نگاشته، آن است که او معتقد است که کسی که از ناحیۀ مادر به هاشم منتسب باشد، سید است و دادن خمس به او جایز و زکات گرفتن بر او حرام است. این مسأله از نوادر فتواهای سید مرتضی است و کسی با موافق نیست.
2.فتوای دیگر او آن است که خبر واحد حجت نیست. او سر دستۀ طرفداران این نطریه است و در تمام کتابهای اصول در مبحث حجیت خبر واحد، نام او به چشم می‌خورد.
3.سید مرتضی در فقه معتقد است که جسم محکم و صیقل با رفع عین نجاست پاک می‌شود. از سید مرتضی نقل شده است که هرگاه جسم محکم و صیقلی مثل شمشیر و شیشه و نظیر آن به نجاست آلوده شد، به صرف برطرف شدن عین نجاست پاک می‌شود و نیازی به طهارت آن با آب نیست.
2-2-4- دورۀ چهارم: عصر کمال و اطلاق اجتهاد
این دوره از نظر زمانی بخوبی از دورۀ قبل(دورۀ سوم) قابل انفکاک نیست، چه سر سلسلۀ این دوره یعنی شیخ الطائفه، شیخ طوسی معاصر شیخ مفید و سید مرتضی و برجسته ترین شاگرد این بزرگواران بود، لذا علی القاعده می‌بایست این دوره را امتداد دورۀ قبل به حساب آورد، ولی نظر به اینکه اولاً – شیخ طوسی اجتهاد شیعه را، چنانکه اشاره شد، اطلاق و کمال بخشید ، ثانیاً– در باب فقه و اصول کتابهای کامل و برجسته ای از خود به یادگار گذاشت ، ثا
لثاً – اجتهاد شیعه را در برابر اجتهاد اهل سنت، خصوصاً در برابر یکایک مذاهب مهم اهل سنت عملاً استقلال داد. اهل سنت گرچه تا کنون نخواسته اند این استقلال را بپذیرند، بلکه حتی سید مرتضی نتوانست در کوشش خود در این راه موفقیتی به دست آورد ، اما شیخ طوسی عملاً کامیاب شد و به فقه شیعه استقلال داد، اهل سنت ناگزیر باید اعتراف کنند که فقه شیعه میتواند رهبری فقه را در دست گیرد و این جز مرهون فعالیت شیخ طوسی نخواهد بود، رابعاً – شیخ طوسی به علم فقه شیعه اعتدال بخشید؛ نه چون اخباریان صرفاً اخبار را بر مبنای استنباط قرار داد و نه چون قدما تحت تأثیر اهل رأی قرار گرفت و نه از مثل قیاس هم در استنباط بهره جست، بلکه در موارد وجود ظواهر کتاب و سنت از آنها و در موارد دیگر از ادلۀ عقیله استفاده میکرد؛ بنابراین علاوه بر کمال و اطلاق، به اجتهاد استقلال و اعتدال بخشید؛ پس جا دارد که وی را به وجود آورندۀ دوره ای خاص از فقه قرار دهیم، نهایت اینکه چون دورۀ بعد، عصر تقلید است و تقلید هم جز پیروی از مرحوم شیخ نبوده است، بنابراین، دورۀ چهارم را نمی‌توان امتداد دورۀ قبل به حساب آورد، در این صورت دورۀ چهارم با شیخ آغاز و هم به او پایان یافته است و دورۀ بعد در حقیقت دورۀ فترت اجتهاد بوده است.
2-2-4-1-امتیازات دورۀ چهارم
1- در این دوره، اجتهاد به اطلاق و کمال خود رسید و با تلاش فقیهان، بویژه شیخ طوسی، همۀ فروع مطرح شده در آن عصر بر اصول خود تفریع شد و این امر به فقه شیعه توانِ فوق العاده ای بخشید.