به دلیل آنکه سلطان «سایه خداوند بر روی زمین» به شمار میآمد و این موهبت را خداوند به او بخشیده و او و خاندانش را مورد لطف و عنایت قرار داده بود، حتما برتر و شریفتر از رعایا بودند. با همین نگاه برتریجویانه و استیلاطلبانه بود که سلاطین و به تبع آن، وابستگان به حکومت، از وزرا گرفته تا حکام ولایات و مأموران و مواجببگیران دولتی، خود را از رعایا جدا نموده بودند و به خلق با دیده تحقیر مینگریستند( فتح الله پور، 1383: 140).
مردم نیز گویی برتری ذاتی ایشان و پستی و حقارت محتوم خویش را پذیرفته بودند و این به باور آنها تبدیل شده بود که سلاطین و اشراف دارای خونی رنگینتر از عامه هستند و رعایا را چه به پرسش از ایشان؟! (فتح الله پور، 1383: 140) مردم آنها را از خود و مانند خود نمیدانستند، بلکه به ویژه در ولایات، دولت و ماموران آن را همچون بیگانهای خارجی میدیدند که زمانی که نیاز به مالیات و خراج و سربازگیری دارد، به سراغ مردم میرود و با زور و تهدید سر و کلهاش پیدا میشود(الگار، 1366: 51) و پس از وصول مطلب، مردم را در فقر و تنگدستی و مصیبت رها میکند.
اما یک گروه دیگر در جامعه وجود داشتند که نگاه مردم نسبت به آنها متفاوت بود. این گروه روحانیان بودند. بررسی پیشینه خانوادگی علما و مجتهدان بزرگ بیانگر این نکته است که قریب به اتفاق آنها از میان مردم عادی روستاها یا شهرها برخاسته و در نوجوانی به حوزههای علمیه رفتهاند؛ چنان که هر فرد دیگری از هر قشر و طبقه اجتماعی بدون هیچگونه محدودیت و مانعی میتواند به آنجا وارد شده، تحصیل نماید و در صورت تلاش و ممارست و برخورداری از استعداد کافی، به بالاترین مدارج روحانی برسد. این حوزههای علمیه غالبا در داخل شهرها و در برخی مساجد بنا میشده و مساجد نیز اغلب در کنار بازارها و اماکن پررفت و آمد تأسیس میشدند(فتح الله پور، 1383: 141).
بنابراین، عامه مردم، که از نزدیکیهای ارگ دولتی با وحشت و ترس و لرز عبور میکردند و از نگاه و وارسی این اماکن وحشت داشتند، همیشه و همواره حوزههای علمیه را میدیدهاند و به درون آن وارد میشده و با طلبهها در ارتباط بودهاند. علاوه بر این، طلبههای علوم دینی در حوزههایی درس میخواندهاند که هزینه اداره آنها غالبا به وسیله عامه مردم و تجار تأمین میشده است(فتح الله پور، 1383: 141).
مردم جامعه، روحانیان را از جنس خود و متعلق به خویش میدانسته و آنها را محرم خود به شمار میآوردند. مردمی که برای ملاقات با یک حاکم دولتی ـ که نتیجهبخش بودن آن ملاقات هم هرگز تضمینشده نبوده ـ پس از تحمل انتظار بسیار، باید مراسم تحقیرآمیز و خستهکننده فراوانی را به انجام برسانند، در صورت تمایل میتوانستند هر لحظه و هر زمان بدون انجام هر گونه تشریفات خاصی، از روستاها یا شهرهای خود حرکت کنند و به دیدار بزرگترین مجتهدان بروند و عرض حال نمایند و به احتمال فراوان، بدون نتیجه بازنگردند.
منزل علمای بزرگ و معروف اغلب در دل شهرها و در کنار مسکن طبقات متوسط جامعه قرار داشته است. در منزل آنها نیز همواره به روی مراجعان باز بوده، بنابراین، عامه مردم به آنها احساس نزدیکی میکردند و اوامر آنها را مطیع بودهاند.هنری مانسون در این باره ضمن مقایسه اقتدار مردمی مرجعیت شیعه با روحانیت اهل سنت مینویسد:
«این حقیقت که اقتدار مرجعیت شیعه بزرگ تر از هم طرازان آن در دنیای اهل سنت است، به نقطه مهم دیگری مرتبط است که آن شکاف بزرگ تر، بین «مذهب رسمی « و «مذهب مردمی در بین سنیان است تا شیعیان.» (قنبری، 1381: 267-282).
همان گونه که مردم با پشتیبانی مالی و پیروی از احکام مرجع و روحانیت، پشتوانه قدرت مرجع به شمار میآمدند. مرجعیت و روحانیت نیز در مقابل ستمگریهای حاکمان زورگو پناهگاه مردم بود و هرگاه مردم مورد ستم مأموران دولتی قرار میگرفتند هم به عنوان تظلم و هم به عنوان پناهگاه در کنار مکانهای مقدس مذهبی به نزد مراجع و روحانیت میرفتند و در پناه آنها قرار میگرفتند: «در پاره ای از موارد نیز طبقات عمومی مردم و یا ثروتمندان، برای عرض شکایت خود از دولت به علما متوسل می شدند» (آرکدی 1375: 68).
5-1- مرجعیت شیعه ملجا مردم
مرجعیت برای شیعه هم مرجع بوده است هم ملجأ؛ هم برای درک مطالب دینی علمی به آنها رجوع میکردند و هم برای فرار از ستمگران و مأمورین دولت به آنها پناه میآورده اند. خانه مراجع مانند مزار امامها و امامزادهها به عنوان بست و تظلم گاه شناخته میشد و یکی از عوامل محبوبیت و اهمیت آنها همین بود(بازرگان، 1341: 114).
بدین ترتیب، روحانیت به طور کلی و مراجع به طور اخص هنگامی که مردم مورد آزار و اذیت مأموران دولتی قرار میگرفتند، پناهگاه مردم به شمار میرفتند و در حد توان خود از آنها در قبال حکومت وقت حمایت میکردند. چنین پیوندی که حاصل مسأله اجتهاد و تقلید و رابطه دو سویه مجتهد و مقلد بوده است به دنبال خود، رهبری سیاسی روحانیت و پذیرش آن را از سوی مردم پدید میآورد، و بین مردم و روحانیت رابطهای مستحکم ایجاد میکرد و هر دو را در مقابل قدرت دولتی تا حدودی مصونیت میبخشید، تا آنجا که قدرتی در کنار آن قدرت پدید میآورد(قنبری، 1381؛ 267-282).
امام خمینی (ره) نیز با آگاهی از این مسأله، تنها راه شروع اقدام اساسی و حرکتی انقلابی را از این منظر دنبال میکردند و هر اقدامی را بدون پشتوانه مرجعیت شیعه بی نتیجه میدانستند وی با مطالعهای ژرف و همه جان
به درباره جامعه ایران، به حق دریافته بود که تنها راه رهانیدن تودههای مسلمان ایران از کابوس موهومات، خرافات و اندیشههای ارتجاعی، قیام و نهضتی است که به رهبری مرجع تقلید وقت به وقوع پیوندد.(روحانی 1359 ج 1: 95).
این مرجع مقتدر و (علی الاطلاق) شیعه است که میتواند تارهای عنکبوتی استعمار را که بر مغزها و قلبها طنیده شده بگسلد، افکار را روشن کند، نور بیافریند و تودههای مردم را از تاریکی و تاریک اندیشی رهانیده به سوی خورشید انقلابی اسلام بکشاند… و هر حرکت و نهضتی که بدون رهبری و دخالت مرجع وقت به وجود آید، از آنجا که نمیتواند عامه مردم را بیدار و آگاه ساخته، بسیج نماید، جز شکست و ناکامی انجامی نخواهد داشت و با نگاهی به تاریخ مبارزات ایران این حقیقت کاملاً به دست میآید(روحانی 1359 ج 1: 95).
اغلب پژوهشگران معتقدند که انقلاب اسلامی ایران حاصل ائتلاف مردمی بود. ائتلاف میان طبقه های متوسط سنتی (روحانیان، بازاریان) و طبقههای متوسط جدید (روشن فکران، دانشجویان) و کارگران و طبقههای پایین شهری به منزله «دژکوب» انقلاب عمل کردند.(جان فوران 1377: 83) که این ائتلاف جز در سایه رهبری مرجعیت که با رهبری امام خمینی (ره) تحقق پیدا کرد امکان پذیر نبود.
جمع بندی
در این فصل مبانی واسطه بودن مراجع میان مردم و حکومت مورد بررسی قرار گرفت در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران هیچ گروه دیگری جز نهاد مرجعیت که متشکل از روحانیون و فضلای حوزههای علمیه است نمیتواند ادعا کند که واسطه میان مردم و حکومت بوده است.
مرجعیت به عنوان نهادی سیاسی و اجتماعی نقش واسطه گری میان حکومت و مردم را ایفا کرده است و در این واسطه بودن همه تلاش خود را به کار بسته تا منافع اسلام و مسلمین در جامعه محقق شود و برای اجرای احکام اسلام در جامعه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و در مواقع لزوم در مقابل حکومت وقت ایستادگی کرده است.
در سالهای بین انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی ایران که بازه زمانی ای 100 ساله را در برمیگیرد احزاب سیاسی ظهوری کم رنگ داشتهاند و در عین حال حکومتهای استبدادی بر مردم حکومت میکردند و نهاد مرجعیت به عنوان متولیان دین در جامعه منبع رجوع مردم بودهاند. از نظر تشیع در زمان غیبت امام عصر(عج) مراجع تقلید به عنوان نمایندگان آنان متولی رسیدگی به امور مذهبی مردم هستند. بنابراین مردم برای امور مذهبی خود یا همان تقلید باید به مرجع عادل رجوع کنند و از آنجا که مکتب تشیع در ذات خود دینی اجتماعی و سیاسی است و رسیدگی به امور مذهبی بدون رسیدگی به امور سیاسی و اجتماعی امکان ناپذیر است، در بسیاری از موارد مردم در امور سیاسی هم از مرجع تقلید خود تبعیت میکردند.
در وقایع مهم تاریخی مردم به مراجع مراجعه میکردهاند و آنها را منبع رسیدگی به امور خود میدانستهاند از سوی دیگر مراجع تقلید هم خود با استفاده از شبکهی اجتماعیای که از طریق روحانیون در اختیار آنها قرار گرفته بود خود در جریان امور مردم قرار میگرفتهاند این رفتوآمدها به صورت مستقیم هم در مناسبتهای مختلف مذهبی و اجتماعی مانند مراسم ازدواج یا عزا و … صورت میگرفت.
اغلب مراجع تقلید با توجه به اینکه دستگاه حاکم را فاقد مشروعیت لازم برای حکومت به مردم میدانستند از حضور مستقیم در حکومت و یا دخالت مستقیم در فعالیتهای دولت جلوگیری میکردند اما وقتی ضرورت ایجاب میکرد و حقی از مردم ضایع میشد و یا احکامی از قوانین اسلام مورد خدشه وارد میشد با استفاده از ابزارهایی که در اختیار داشتند مانند فتوا، سخنرانی، بسیج مردم و … موضع صریح خود را اعلام میکردند.
البته باید توجه داشت که در این ارتباط مراجع تقلید بیشتر به عنوان نمایندگان مردم به دنبال استیفای حق آنها بودند و مطالبات حکومت را پیگیری نمیکردند و خواستههای حکومت طاغوت از نظر آنها پذیرفتنی نبود.
فصل چهارم
ابزارهای مرجعیت برای جامعه پذیری سیاسی مردم از مشروطه تا انقلاب اسلامی
مقدمه
نهادهای دینی در تاریخ معاصر ایران یکی از نهادهای اصلی جامعهپذیر کننده به شمار میآیند. این نهادها همواره در تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران با ابزارهایی که در اختیار داشتتند، نقشهای بسزایی ایفا کردهاند، مرجعیت به عنوان نهادی دینی یکی از مهمترین نهادهای جامعهپذیر کننده مردم در ایران است.
بالاترین شیوه ارتباطی مردم با روحانیت از طریق مرجعیت دینی بوده است که با مراجعه به علمای دین برای تطبیق زندگی فردی و حتی اجتماعی با مبانی دینی صورت میگرفت و افراد و گروههایی که در تماس با این نهاد بودند، در برهههای گوناگون در تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تأثیرگذار بودهاند.