از دیدگاه مؤلفین، مفیدترین روش در مطالعات فرهنگی این است که پدیدهی فرهنگی در بسترِ اجتماعیِ خود در نظر گرفته شود و از طریق انواع رهیافتهای منتقدانه –از تاریخنگاری گرفته تا روانکاوی و مردمنگاری- و با توجه به تمامی متغیرها –از نژاد، طبقه و جنسیت گرفته تا ملّیت، سن و هویت جنسی– مورد تحلیل قرار گیرد. در عین آنکه جامعیت، بینرشتهایبودن و کیفیتِ بالای اکثر کارهای مطالعات فرهنگیِ فمینیستی الهامبخش است، اما این سوال را نیز برمیانگیزد که ما افراد عادی تا چه حد قادریم از انجام این همه کار مطالعاتی به خوبی برآییم. با وجود اینکه انجام چنین کارهای زمینهای بسیار دشوار است، اما برای آنکه تحلیلهای ما تحقیقهایی سازنده در مورد سیاستهای زندگی روزمره باشد و فقط خوانشهایی سرگرمکننده از «مقاومت» ارائه ندهد، انجام آنها ضروری است.
2-6 چهارچوب مفهومی
در بخشهای پیشین به تفصیل، رویکردهای نظری به بازنمایی تشریح شد و ارتباط میان بازنمایی و زبان، بازنمایی و گفتمان، بازنمایی و ایدئولوژی و بازنمایی و رسانه ارائه شد.
همچنین نظریات نشانهشناسی سوسور، پیرس، بارت، اکو و الگوی رمزگذاری و رمزگشایی هال مورد بررسی قرار گرفت.
هدف از پرداختن به این مفاهیم و نظریات، مشخص کردن دیدگاه اصلی این پژوهش بود. رویکرد این تحقیق همان، رویکرد ساختارگرایانه به بازنمایی است.
در این رویکرد، اعتقاد بر این است که نه چیزها به خودی خود و نه کاربران زبان، نمیتوانند یک معنای پایدار ایجاد کنند. تنها با استفاده از نظام نشانهای و مفاهیم بازنمایانه، معانی ساخته میشوند. به این رویکرد، رویکرد برساختگرایانه و یا برساختگر معنی در زبان میگویند و بر این اساس بازنمایی را تولید معنا از طریق زبان میدانند.
معنای رویکرد برساختگرایی این است که معنا تولید و ساخته میشود و در نتیجه به بازنمایی به عنوان «فرایند شکل دهنده به سوژههای اجتماعی و رویدادهای تاریخی و نه به عنوان بازتابی صرف از جهان بعد از حادث گشتن رویدادها و پدیدهها نگریسته شده است. (هال به نقل از زادقناد، 1388: 103)
رویکرد برساختگرایی به بازتولید روابط قدرت از طریق برساخت واقعیت توسط دستگاههای ایدئولوژیک که در اختیار گروههای مسلط بر جامعه است، توجه دارد. سینما نیز، به عنوان دستگاهی ایدئولوژیک به بازتولید مناسبات قدرت میان گروههای فرودست جامعه میپردازد.
سینما این کار را با تولید فیلمهایی با ارزشها و ایدههای مطلوب ایدئولوژی حاکم میکند. یک فیلم سینمایی، حاصل ترکیب یک سری عناصر، نشانهها و تثبیت معنای آنهاست. فیلمها در گفتمان غالب، میکوشند با استفاده از استراتژیهایی، این نشانهها و معنای تثبیت شده را طوری جلوه دهند که مخاطب آنها را طبیعی بپندارد.
نهادها و ساختارهای اجتماعی امکان کنترل بسیاری از سویه های بازنمایی را دارند. این نهادها و ساختارها، محمل پدید آمدن بازنمایی ها در کسوت نشانهها، نمادها و سبک های هنریاند و آنها را به شکل مستقیم یا غیر مستقیم تحت نظارت خود قرار میدهند. سینما، با توجه به محبوبیت خود و این باور در میان مردم که رسانهای نسبتاً حقیقت نماست و تصاویر دروغ نمیگویند، میتواند با استفاده از سبکها و ژانرهای متفاوت و با ارائه محتوای متنوع و گوناگون، مجرای مناسبی برای انتقال پیامهای صریح و ضمنی به مخاطبانش بهشمار آید و تا حدودی از میزان خوانشهای متفاوت بکاهد و مخاطبانش را به سمت معنای مرجح سوق دهد. در این میان، تفسیر بازنمایی ها ابزاری برای نشان دادن دلالت های ایدئولوژیک و ارزشی است که پس پشت متون پنهان اند.
بازنمایی، برای توصیف عمل چینش نشانهها در کنار یکدیگر، به منظور ایجاد معانی و مفاهیم و طبیعی ساختن آنها به کار میرود. این عمل مفهومسازی فرایندی کاملاً شناختی است. بنابراین در کنار بازنمایی، باید از نشانهشناسی برای کشف معنا استفاده کنیم.
بنابراین توضیحات، مبنای نظری پژوهش بازنمایی برساختگرایانه و مبنای تحلیل، نشانهشناسی است. از میان نظریات نشانهشناسی مطرح شده، الگوی سلبی و کادوری در نشانهشناسی به آشکار کردن معانی رمزگذاری شده در تحقیق ما کمک بیشتری خواهد کرد. در این رمزگشایی، مشخص شدن معانی صریح و ضمنی نشانههای مستتر در متون سینمایی اهمیت زیادی دارند.
دلیل مقاربت نظریه نشانهشناسی با بازنمایی را فیسک در مقاله فرهنگ تلویزیون خود به خوبی توضیح میدهد. به این صورت که دو سطح از واقعیت وجود دارد، سطح اول: سطح واقعیت ارائه شدهای است که از ایدئولوژی و سلطه آزاد است و سطح دوم: سطح واقعیت بازنمایی شده است که با هژمونی و قدرت همراه و قرین است. بنابراین لازم است میان این دو سطح در بررسی متون رسانهای تفاوت قائل شد و پس از به این سطوح به مطالعه نحوه بازنمایی واقعیت، در سینما پرداخت.
در این پژوهش برای دریافت چگونگی بازنمایی زنان در آثار سینمایی، در پی دریافت واقعیتی هستیم که در رابطه فرهنگ قدرت معنا مییابد و بازنمایی میشود.
آثار سینمایی از طریق بازنمایی ارزشهای جامعه حاکم به تولید ایدئولوژی و معنا میپردازند. تنها در رمزگان فرهنگیمان است که میتوانیم، واقعیتی که از پیش رمزگذاری شده را دریابیم. هرچند که واقعیت تجربی و عینی وجود داشته باشد، اما طریقه عینی برای ادراک آن وجود ندارد. در هر فرهنگی، آنچه واقعیت تلقی میشود، محصول رم
زگان همان فرهنگ است. بنابراین واقعیت همواره از پیش رمزگذاری شده است. از این واقعیت رمزگذاری شده در قالب متون سینمایی به نمایش گذاشته شود، رمزهای فنی و عرفهای بازنمایی آن به گونهای خواهند بود که در بستر فرهنگی پخش شده، مناسب برای بینندگان شناخته شود.
از این رو برای دریافت این واقعیت رمزگذاری شده، رمزگشایی با استفاده از روش نشانهشناسی ضروری به نظر میرسد. برای رمزگشایی بازنمایی تفاوت های جنسیتی در سینمای ایران، نشانهشناسی رویکرد مناسبی است که ما را در شناخت چگونگی بازنمایی واقعیت درباره تفاوت های جنسیتی هدایت میکند. هدف ما از این تحلیل نشانهشناختی، آشکار کردن آن لایههای معناست که رمزگذاری شدهاند و در ساختار رسانهای سینما و در قالب متون سینمایی روایت میشوند.
در تحقیق حاضر با استفاده از روش نشانهشناسی، نحوه ی برساخت های اجتماعی در تفاوت های جنسیتی را در سینما واشکافی خواهیم کرد.
فصل سوم
3-1 مقدمه
در این فصل به شرحِ رویکرد پژوهشی این تحقیق خواهیم پرداخت .بنابراین ابتدا روش کیفی و دلالت های آن را بررسی خواهیم کرد و سپس به توضیح روش نشانه شناسی خواهیم پرداخت . روش های مختلفی برای انجام نشانه شناسی انجام می شود.در این فصل نشانه شناسی سوسوری،بارت،جان فیسک،سلبی و کادوری و روش انجام آن آورده خواهد شد و در قسمت جامعه آماری ، دلایل انتخاب فیلم ها و شناسنامه فیلم درج خواهد شد.