اقدامات مدیریت منابع انسانی
نیروهای سیاسی/ نهادی
مخزن سرمایه انسانی: مهارت ها، توانایی ها
اقدامات منابع انسانی
بروندادهای سطح شرکت
(عملکرد، رضایت، غیبت، و …)
دیدگاه مبتنی بر منابع شرکت
سایبرنتیک، هزینه های مبادله/ بنگاه
دیدگاه رفتاری
وابستگی منابع، نهاد گرایی
شکل 2-1: مدل مفهومی از چارچوب های تئوریک برای مطالعه مدیریت استراتژیک منابع انسانی
در این قسمت مطابق با مدل مفهومی که رایت و مکماهان ارائه داده اند، 6 رویکرد نظری را که تلاش نمودهاند به تبیین و تشریح عوامل تعیینکننده اقدامات منابع انسانی بپردازند را مطرح خواهیم نمود. «رویکرد مبتنی بر منابع شرکت»، تمرکز اصلی خویش را بر ارتباط میان استراتژی، اقدامات منابع انسانی و رفتارهای منابع انسانی میپردازد. «رویکرد رفتاری»، بیشتر بر چگونگی ارتباط و هماهنگی میان استراتژی، اقدامات منابع انسانی و رفتارهای منابع انسانی میپردازد. «مدلهای سایبرنتیک» و «هزینه مبادله/ بنگاه» تلاش میکنند تا ارتباط میان استراتژی، اقدامات منابع انسانی و نیز هر دو مفهوم ذخیره سرمایه انسانی سازمان و رفتارهای منابع انسانی را مورد مطالعه و سنجش قرار دهند. و سرانجام تئوریهای «وابستگی منابع» و «تئوری نهادی» بر تأثیر عوامل سیاسی و نهادی را بر اقدامات منابع انسانی تمرکز مینمایند. 4 تئوری اول میتواند مورد کاربرد و استفاده تصمیمگیریهای مدیریت استراتژیک منابع انسانی قرار گیرد. این تئوریها تلاش دارند تا فعالیتهای مدیریت منابع انسانی را متأثر از تصمیمات استراتژیک سازمان ببینند. در تئوری بعدی بر عوامل نهادی و سیاسی به عنوان تعیینکنندگان اقدامات مدیریت منابع انسانی تمرکز میکنند. این تئوریها عوامل تعیینکننده غیر استراتژیک و احتمالاً غیر کارکردی اقدامات مدیریت منابع انسانی را تشریح مینمایند. رایت و مکماهان (1992) تأکید مینماید شناخت هر دو گروه تئوریها در درک نقش اقدامات مدیریت منابع انسانی در مدیریت استراتژیک ضروری است.
2-5- تئوری های مدیریت استراتژیک منابع انسانی
2-5-1- نقش و اهمیت تئوری در مدیریت استراتژیک منابع انسانی
براساس نظر دوبین (1976)، تئوری، «تلاشی است در جهت مدلسازی جنبههایی از جهان تجربی». تئوریها، چنانچه به درستی مفهومسازی شوند، در تجسم آنچه اتفاق خواهد افتاد (دانش بروندادها) و درک چگونگی رابطه میان متغیرها (دانش فرایند) مفید خواهند بود. بنابراین یک تئوری خوب این امکان را برای فرد فراهم میآورد تا از طریق مجموعه وزنهای ارزشی که برای متغیرهای خاص فراهم میآورد، آنچه اتفاق خواهد افتاد را پیشبینی نماید؛ و نیز بتواند چرایی رخدادها و آنچه اتفاق افتاده است و نیز پیشبینیها را درک نماید.
اگر چه اهداف اولیه پژوهشگران نظری و افراد حرفهای ممکن است متفاوت باشد، اما یک مدل تئوریک مستحکم، برای هر دو گروه واجد ارزشهای فراوان است (دوبین، 1976). برای افراد حرفهای دقت و صحت پیشبینیهای یک مدل تئوریک از این رو مهم است که می توانند از آن، جهت تصمیمگیریهای مناسب استفاده نمایند؛ بنابراین یک مدل تئوریک صحیح و دقیق میتواند موجبات تصمیمگیریهای بهتر را در شرایط عدم اطمینان و ابهام فراهم آورد. از طرف دیگر پژوهشگران نظریهپرداز، بیشتر تمایل دارند تا آنچه را که در پشت پیشبینیها وجود دارد و چرایی وقایع و پیشبینیها را درک نمایند. یک مدل تئوریک خوب توسعهیافته به آنان اجازه آزمون این مدل و نیز تعدیل و اصلاح آن را در جهت افزایش دقت مدل خواهد داد.
به علت ماهیت کاربردی مدیریت منابع انسانی استراتژیک، توسعه و یا استفاده از مدلهای مفهومی و تئوریک هم برای پیشبینی و هم درک تأثیر اقدامات منابع انسانی بر کارکرد و عملکرد سازمانها مهم و ضروری است. هر چند، تاکنون، یکی از عمدهترین نقصانهای آشکار در حوزه مدیریت استراتژیک منابع انسانی ، کمبود، یا فقدان یک بنیان تئوریک مستحکم برای ارزیابی کار کردهای مدیریت استراتژیک منابع انسانی در سازمانها بوده است (ماهوی و دکاپ، 1986).
وِیِر (1985) در مروری که بر ادبیات و تحقیقات حوزه مدیریت استراتژیک منابع انسانی انجام داده است تأکید میکند که این رشته از داشتن یک بنیان تئوریک محکم بیبهره است. وی بر توسعه یک مدل مفهومی مشروح در مورد مدیریت منابع انسانی تأکید میکند.
بچاراچ (1989) در بحثی که درباره ضوابط و معیارهای ارزیابی تئوریها مطرح میکند، از پژوهشهای مدیریت استراتژیک منابع انسانی به عنوان مثالهایی از تحقیقات فاقد یک بنیان تئوریک قوی نام میبرد. بویژه وی تأکید میکند در حوزهای که با ویژگی نوعشناسیهای مشروح شناخته میشود، فقدان یک تئوری خوب و مناسب که بتواند به ما در جهت درک چرایی، چگونگی و شرایط ارتباط میان استراتژیهای کسب و کار (سازمان) و اقدامات مدیریت منابع انسانی کمک کند، آشکارا مشاهده میشود. در واقع اغلب نوشته ها در رشته مدیریت استراتژیک منابع انسانی بیشتر یا بر توصیههای عملی و یا ارائه دادههای تجربی متمرکزند. تاکنون رشته مدیریت استراتژیک منابع انسانی در سازمانها، بدون وجود یک تئوری خوب، انباشته شده است از گفتارهایی در باب ارتباط و هماهنگی استراتژیک؛ یا نسخههای تجویزی برای اقدامات عملی، که در توضیح و تشریح چرایی وجود این نوع ارتباطات، یا ضرورت وجود آن موفق نبوده است (رایت و مک ماهان، 1992).
چنان
چه این انتقاد که رشته مدیریت استراتژیک منابع انسانی از یک بنیان تئوریک برخوردار نمیباشد درست باشد، این کمبود میتواند موجب تحلیل رفتن و تضعیف توان افراد حرفهای و نیز پژوهشگران در تبیین و تصمیمگیری درباره چگونگی پشتیبانی اقدامات منابع انسانی از استراتژیهای شرکت خواهد شد. بنابراین قبل از هر اقدام پژوهشی، تبیین دقیق تئوریک و ارائه تعریف مناسب از مدیریت منابع انسانی استراتژیک به عنوان یک سازه، و به ویژه مشخص نمودن تفاوت آن با حوزه سنتی مدیریت منابع انسانی، ضروری است. با این حال در سالهای اخیر پژوهشگران حوزه مدیریت استراتژیک منابع انسانی تلاش نمودهاند تا با تکیه بر تعدادی از تئوریهای موجود در ادبیات سازمانها، به تئوری جامعی در حوزه مدیریت منابع انسانی دست یابند.
در این قسمت مروری خواهیم داشت بر تعدادی از این تلاشها که تئوری های کلان سازمانی را در رشته مدیریت منابع انسانی به کار گرفتهاند. در ادامه شرح مفصلتر از این مدلهای مفهومی خواهیم آورد.