الف: عوامل ساختاری کارآفرینانه:
شامل مواردی از قبیل ساختار سازمانی، راهبرد سازمانی، سیستم حقوق و دستمزد، سیستم مالی و بودجه ای، سیستم اطلاعاتی، سیستم تحقیق و توسعه، سیستم کنترل و نظارت، سیستم منابع انسانی و فرایندها و روشها(مقیمی، 1383).
ب: عوامل رفتاری کارآفرینانه:
شامل مواردی از قبیل فرهنگ سازمانی، انگیزش نیروی انسانی، سبک رهبری، ویژگی های کارکنان و مدیران، آموزش منابع انسانی و سیستم ارتباطات انسانی(مقیمی، 1383)
پ: عوامل زمینهای کارآفرینانه:
که شامل مواردی از قبیل ارتباط با ارباب رجوع، محیط سیاسی- قانونی، محیط اجتماعی- فرهنگی و محیط اداری(مقیمی، 1383).
2-2-5-2 تفاوت میان کارآفرینی فردی و سازمانی:
صاحبنظران دو نوع کارآفرینی را از یکدیگر متمایز ساخته اند، کارآفرینی فردی (مستقل) و کارآفرینی سازمانی که در ادامه به مفهوم هر دو اشاره خواهد شد(شن، 2012).
الف: کارآفرینی فردی (مستقل):
با توجه به تعاریف متعدد می توان کارآفرینی فردی را فرآیندی دانست که فردی با اتکا به منابع مالی که اغلب شخصی و متکی بر ویژگیهای شخصیتی نظیر خلاقیت، ریسکپذیری و عمل گرایی است، اقدام به تاسیس یک کسب و کار می کند و آن را تا رسیدن به موفقیت هدایت می کند. دو رویکرد در کارآفرینی فردی را می توان از هم متمایز کرد: رویکرد ویژگی های شخصیتی و رویکرد عوامل رفتاری(شن، 2012).
ب: کارآفرینی فردی (رویکرد ویژگی های شخصیتی):
رویکرد ویژگیهای شخصیتی، کارآفرینان را افرادی با ویژگی های شخصیتی ویژه می داند و در پی شناخت و تحلیل این ویژگی ها است. علی رغم اختلاف صاحبنظران بر سر ذاتی یا اکتسابی بودن ویژگیهای کارآفرینی، این رویکرد فرهنگ کارآفرینی را در قالب ویژگیهای شخصیتی یک فرد متبلور می داند(آکینت، 2008). ویژگیهای شخصیتی زیادی برای کارآفرینان ذکر شده که از مهمترین آنها می توان موارد زیر را برشمرد:
1- نیاز به توفیق:
مک کللند (1962) نیاز به توفیق را یکی از سه نیاز اصلی هر فرد در تئوری انگیزشی خود نام برده و کانون این نیاز را برتری جویی، رقابت، پذیرفتن اهداف چالشی، پافشاری برای انجام کار و فایق آمدن بر مشکلات دانسته است. به عقیده وی نیاز به توفیق انگیزه اصلی توسعه اقتصادی در کشورها بوده و در تصمیم گیری فرد برای کارآفرین شدن تاثیر بسزایی دارد(فیض بخش، 1384).
2- مرکز کنترل داخلی:
از هورنادی و آبود، نقل شده که کارآفرینان موفق به خود ایمان دارند و موفقیت یا شکست را به سرنوشت، اقبال و نیروهای مشابه نسبت نمی دهند. به عقیده آنها شکستها و پیشرفتها تحت کنترل و نفوذ آنها بوده و خود را در نتایج عملکردهایشان موثر می دانند(کردائیچ و دیگران، 1386).
3- ریسک پذیری معتدل:
نتایج پژوهشها در مورد کارآفرینان نشان داده است که آنها هنگامی از خطر استقبال می کنند که خطر محاسبه شده باشد. کارآفرینان لزوما در پی فعالیتی نیستند که مخاطرهی آن زیاد باشد، بلکه مایلند مقدار متوسطی از مخاطره را که برای شروع فعالیت اقتصادی، معمولی تلقی میشود، بپذیرند. در این حد حاضرند تا پول، امنیت، شهرت و موقعیت خود را به مخاطره اندازند(بلاک و استامپ، 2009)
4- استقلال:
عموما کارآفرینان فردی، کسانی هستند که می خواهند کار را به شیوهی خودشان انجام دهند و کار کردن برای دیگران برایشان سخت است. مک کران و فلانیگان (1998) نیاز به استقلال را «کنترل داشتن بر سرنوشت خود، کار را برای خود انجام دادن و آقای خود بودن» تعریف کرده اند(رسال، 2011).
5- خلاقیت و نوآوری:
دراکر(1985) معتقد است: وجود نوآوری در کارآفرینی به قدری ضروری است که می توان ادعا نمود کارآفرینی بدون آن وجود ندارد و نوآوری نیز بدون کارآفرینی، نتیجه ای نمی دهد. در رویکرد ویژگیهای فردی، ویژگیهای متعدد، بعضاً شگفت انگیز و در عین حال متناقض به کارآفرینان نسبت داده شده است. از جمله نقص های این رویکرد انتخاب نمونه های مورد مطالعه از کارآفرینان، در عین نداشتن توافق اساسی بر تعریف ویژگیهای کارآفرینان است(دراکر، 2010).