«…وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ..»
«…وبهترین جامه لباس تقوا است..» (قرآن کریم، اعراف:26).
4- نظام حق و تکلیف
در مبانی و فلسفه ی حقوقی دین اسلام چند ملاحظه پیرامون نظام حقوق و نظام تکالیف وجود دارد که این ملاحظات عبارتند از:
هر حقی موجب یک تکلیف و هر تکلیفی نشان از وجود یک حق است. به عنوان مثال در ارتباط میان زن و مرد، وجود یک حق برای مرد به معنای وجود یک تکلیف متناظر با آن برای زن و وجود یک حق برای زن نشان از وجود یک تکلیف برای مرد است. «در این معنا، حق چیزی است که به نفع فرد و بر عهده دیگران، و تکلیف چیزی است که بر عهده فرد و به نفع دیگران باشد» (جوادی آملی،87:1384).
حقوق و تکالیف در دین اسلام دارای منشاء بوده و این منشاء نسبت مستقیم با ابعاد وجودی انسان اعم از بعد جسمی و طبیعی و بعد روحی و فطری او دارد. اعتقاد بر این است که زندگی بشر محدود به این دنیا نیست و زندگی اصیل و حقیقی وی در دنیای آخرت اتفاق خواهد افتاد. از سوی دیگر چون حق انسان در زندگی معنا پیدا می کند، حدود حقوق و تکالیف وی نیز باید براساس سعه ی وجودی او باشد و هیچ کس به جز خداوند بر ابعاد وجودی انسان احاطه ندارد. پس تعیین کننده اصلی حقوق انسان خداوند است. آیات قرآن نیز مبیین این حقیقت است:
« الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ..»
«حق از جانب خداوند است..» (قرآن کریم،آل عمران:60).
در دیدگاه اسلامی به مقوله حق و تکلیف این اعتقاد وجود دارد که تکالیفی که بر ذمّه ی انسان توسط خداوند قرار داده شده است به مثابه ی حقوق آنهاست و راه تحصیل حقوق انسان رعایت کردن تکالیف دین است. «اگر خداوند در دین و برنامه های دینی، بشر را ملزم و مکلّف به نماز، روزه، حج، زکات و سایر موارد کرده، همه این امور به حقوق بشر باز می گردد، چنان که انسان حق تکامل، فهمیدن، رشد کردن، همجواری با ملائکه، دوری از خوی حیوانی و حق برتری از جماد و نبات را دارد. اینها همه از حقوق مسلّم اوست و تنها راه تحصیل این امور، اجرای تکالیف و احکام دینی است» (جوادی آملی،117:1384).
5- عدل و حکمت الهی
در دین اسلام اعتقاد بر این است که خداوند دارای صفاتی چون عدل و حکمت است. صفت عدل خدا مبین این حقیقت است که خداوند در مقام خالق هستی و تکوین و نیز در مقام تشریع و قانونگذاری عادل بوده و به هیچ عنوان فعل او منجر به ظلم به مخلوقات نمی گردد. صفت حکمت خداوند نیز دلالت بر این نکته دارد که فعل حکیم بدون علت و غایت صورت نمی گیرد و خلقت هستی هم که فعل خداوند حکیم است پوچ و عبث صورت نگرفته بلکه دارای هدف و غایتی متعالی است.
با عنایت به این دو صفت خداوند است که اعتقاد بر نظام احسن بودن در مورد خلقت هستی در میان مسلمانان وجود دارد. در واقع چون خداوند عادل و حکیم است نظام خلقت را نیز به بهترین و مطلوب ترین شکل خود آفریده و تمام عناصر موجود در آن در بهترین حالت ممکن خود قرار دارند. جهان آفرینش طوری با اتقان و استحکام خاصی آفریده شده که نشان می دهد طراح این جهان آن چنان کاردان و حکیم است که هر چیز را به جای خویش به بهترین صورت ممکن قرار داده است. بنابراین تفاوت های تکوینی و تشریعی میان زن و مرد چون از جانب خداوند عادل و حکیم صورت گرفته است نمی تواند بی حکمت و یا غیرعادلانه باشد و قطعا در پس هر کدام فلسفه ای وجود دارد. آیات بسیاری در قرآن درباب این مساله به چشم می خورند:
«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ..»
«همان کسى که هر چیزى را که آفریده است نیکو آفریده..» (قرآن کریم، سجده:7).
«الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى – وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى»
«همان که آفرید و هماهنگى بخشید – و آنکه اندازه‏گیرى کرد و راه نمود» (قرآن کریم، اعلی:2و3).
«وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا..»
«و آیات پروردگارت به راستى و عدالت سرانجام گرفته است..» (قرآن کریم، انعام:115).
جمع بندی
از آنجا که حیطه پژوهشی تحقیق حاضر در حوزه الهیات کاربردی اجتماعی است، می بایست ارتباط و نسبت مبانی الهیاتی و اسلامی این تحقیق با موضوع سبک زندگی و جهت تاثیر آنها در ترسیم الگوی مطلوب مشخص گردد. اگر قرار باشد نگاه ما به انسان، به هستی، به علم و معرفت و به دین تغییر کرده و یک نگاه منطبق با اصول اسلااست، واضح است که تعاریف و تبیین های ما از مفاهیمی چون کمال، پیشرفت، آسایش، هدف و… تغییرات اساسی پیدا خواهند کرد و متناسب با این تغییرات در مبانی و اصول، تغییرات بنیادی نیز در رفتار و شیوه های زندگی ایجاد خواهد شد. یقینا سبک زندگی ای که مبتنی بر عدم اصالت دنیا، نظم و هدفمندی حاکم بر مناسبات موجود در هستی، وجود عالم غیب و عدم دستیابی انسان عادی به آن و تناسب میان تکوین و تشریع باشد یک شیوه کاملا متفاوت با سبک زندگی امروز خواهد بود. به عبارت دیگر واضح است که وقتی یک شیوه زندگی ابتنائش بر دنیا گرایی و عدم اعتقاد به آخرت باشد، مصرف، پوشش و نقش اجتماعی افراد کاملا متفاوت با سبک زندگی ای خواهد بود که مبتنی بر فانی بودن دنیا و باقی بودن آخرت است.
اگر انسان به این حقیقت باور پیدا کند که تفاوت های ذاتی و تکوینی در میان موجودات، از جمله زن و مرد وجود دارد و این تفاوت های تکوینی مبنای تشریع و قانونگذاری است، به راحتی می تواند پذیرای تمایزات اجتماعی موجود میان شخصیت اجتماعی زن و مرد و تفاوت های هنجاری این دو جنس باشد و اگر برخلاف این حقیقت فکر کند روشن است که نتیجه ای جز اعتراضات و مطالبات فمینیستی و لیبرالیستی در عرصه اجتماع نخواهد داشت. و یا اگر افرا
د جامعه انسانی به وجود مناسبات غیبی و نامحسوس در معادلات فردی و اجتماعی خود قائل باشند و به این مهم پی ببرند که فقط خداوند از اسرار پنهان هستی آگاه است، تلقی آنها از مفاهیمی چون ظلم، عدل، تدبیر، نقش اجتماعی و بسیاری دیگر از این قبیل مفاهیم متفاوت خواهد شد تا اینکه به این موضوع اعتقاد نداشته و هر آنچه در معادلات فردی و اجتماعی که قابل اندازه گیری و محسوس باشند را مبنای شیوه زندگی و نگرش و گرایشات خود بداند.