هر مسئله ای که روبرو می شده مراسمی را بوجود می آورده و این مراسم و آیین ها بر اساس نیاز جوامع بشری بوده است. حجاریان همچینین معتقد است که اسطوره بر نیازهای بشری تاثیری مستقیم دارد. وی همچنین انئیشه بشر را به سه دسته تقسیم می کند: اندیشه علمی، اندیشه دینی و اندیشه اسطوره ای. وی شکل گیری هنر و به خصوص موسیقی را زاییده طبیعت بشری می دانسته است. حجاریان دسته هایی را برای شکل گیری هنر قایل می شود که عبارتند از: مرثیه، دین، صوفیانه، نظامی، زورخانه ای، عزاداری، عروسی و کار . که خاستگاه این دسته بندی ها را می توان در اسطوره جستجو کرد.
میر جلال الدین کزازی
طی مصاحبه ای که با میرجلال الدین کزازی انجام پذیرفته است مهم ترین منبع اساطیر در ایران باستان را کتاب اوستا می داند که خود این کتاب متشکل از بخش های مختلف می باشداما بعد از ورورد فرهنگ ها و ادیان دیگر به ایران، هر یک از آنها به نوبه خود به اوستا و متون آن توجه ویژه ای کردند و برخی از آنها این متون را در کتاب های خود نیز انعکاس دادند.
یکی از مهم ترین این کتاب ها، شاهنامه اثر سترگ حکیم ابوالقاسم فردوسی است.
چنانکه در مقدمه شاهنامه در قسمت گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه می خوانیم:
تو اینرا دروغ و فسانه مدان / بیک سان روش در زمانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز معنی برد
یکی نامه بود از گه باستان / فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده در دست هر موبدی / ازو بهره ای برده هر بخردی
فردوسی در اثر سترگ خود کوشیده اساطیر را در قالب شخصیت ها و داستان های تاریخی به نظم بکشد.
سایر منابعی که می توان به آنها استناد کرد عبارتند از:
کتیبه های شاهان گذشته، سرودها، آیین ها و جشن هایی که گذشتگان برگزار می کردند و بعضی از آنها مثل نوروز، سده و یلدا و مهرگان و … به دست ما رسیده.
همچنین آثار نویسندگان کلاسیک رومی و یونانی مانند هرودوت و پلوتارک و… نیز در راه رسیدن به منبع این اساطیر به ما کمک های شایانی نموده اند.
فصل دوم
اسطوره در موسیقی
اسطوره، هنر و هنر موسیقی
افلاطون، ارسطو و فیلسوفانی چون شلینگ ضرورت اسطوره برای هنر را مورد تآکید قرار داده اند و اهمیت هنر و اسطوره را در قدرت آن برای بیان حقیقت ارزش های انسانی دانسته اند. “اسطوره هنری، نوعی روایت خودانگیخته است که در آن واقعیت های روانی – به خصوص بیم ها و امیدها- به زبان تخیلی ملموس و بیشتر در قالب دراماتیک به بیان درمی آید.”37 اسطوره و هنر را دو روی یک سکه دانسته اند و درخاستگاه و هدف مشترک ذکر کرده اند و تفاوت و جدایی این دو را در نحوه ی بیان می دانند؛ ” اسطوره، خلاقیت وجدان جمعی است و عامل پیدایی اثر هنری، آفرینش فردی، حال آنکه در غایت و هدف، هر دو، به جامعه و فرهنگ تعلق دارند.” 38 بیان اسطوره ای همچون گونه های کهن می تواند متافیزیکی و سمبلیک و واقعیت گریز باشد.
اسطوره دقیقاً مانند کلمات یک زبان، وجهی نمادین دارد و مثل قصه های تمثیلی، رمزآمیز است. اگر اسطوره فاقد بیان رمزی باشد، اسطوره نیست. اسطوره برای خود مبانی خاصی دارد و شناختنش چندان دشوار نیست. در کار هنر، آشنایی با جنبه روایی، داستانی اسطوره ها اهمیت دارد و یک هنرمند بهتر است به جنبه های خیال انگیز و تمثیلی اساطیر بپردازد. پس اسطوره از یک نظر، تعریف خاص خودش را دارد و در کنار هنر قرار می گیرد. گمان بر آن است که هنرمندان، بیشتر به اسطوره نیاز دارند تا به کنکاش های علمی پژوهشی در گستره ی اسطوره شناسی و مکاتب گوناگون آن. آنها باید بیشتر به بعد روایی یا به جلوه ی نمادین هزارتو های پیچیده ی اسطوره ها توجه کنند و تخیل هنری و نمادپردازی هنری خود را تقویت نمایند. اسطوره، روایات بی بدیل، زیبا و هنرمندانه ی اقوام مختلف است.
اگر اسطوره را چون رمان یا مقاله ی روزنامه بخوانیم، یعنی سطر به سطر و از چپ به راست، از فهمش عاجز خواهیم بود. زیرا باید اسطوره را چون کلیتی دریافت و توجه داشت که معنایش در توالی و تسلسل حوادث نیست، بلکه اگر بتوان گفت، در مجموعه ای از حوادث است حتی اگر این حوادث (پشت هم نیایند، بلکه) در زمان ها و جاهای مختلف داستان، ذکر شوند. بنابراین لازم است اسطوره را اندکی به سان یک قطعه موسیقی که ارکستر می نوازد خواند.” 39
تصور کنید هنرمند خلاقی که اساطیری زیبا مثل اسطوره ی میترا را آفریده، چقدر ذهن زیبا و شکوفایی باید داشته باشد، میترا با آن چهره ی آسمانی، با آن گردونه یا ارابه ی زرین و بسیار عظیم که در آسمانها به حرکت درمی آید و اسبان بالدار، گردونه را می کشند. میترا، ایزد مقدس، ایزد پیمان و ایزد مهر است که بعدها با خورشید یکی می شود. خورشید در اصل، چشم اوست. او ایزد جنگ و دلاوری و سلحشوری است. زورگویان و ستمگران را شکست می دهد و خرد می کند. می خوام بگویم این روایت زیبا، توسط هنرمند چیره دستی که به احتمال زیاد، جزو مجموعه ی نویسندگان و سرایندگان یشت ها بوده، آفریده شده است. تردیدی نیست که هر بخش از اسطوره های زیبای یشت ها، مثل آبان یشت، مهر یشت، تیشتر یشت، هوم یشت و … را یکی از نویسندگان و سرایندگان بی نام و نشان یشت ها خلق کرده است. آنان، اسطوره پردازانی خلاق بوده اند و محتملاً پایگاه مغ داشته اند و هر کسی به راحتی به پایگاه آنان دست نمی یافت. مغان غیر ازبعد دینی، به گونه ای در شمار نخبگان بوده اند که گاه در قلمرو و سرایش اشعار دینی اسطوره ای، شاهکارهایی از خود به جا گذارده اند.
یشت ها از قدیمیترین آثار زرتشتی است. هر چند نگارش آن مربوط به تاریخی پس از سرایش گاهان است، اما مضامین آن به ایزدان و فرشتگان پیش از زرتشت مربوط می شود. این اثر شکوهمند ، بی تردید سرایندگانی داشته ، اما این سرایندگان و هنرمندان نیازی نداشتند که نامشان را جاودانه کنند، چون خود را وقف آثار خود کردند و به نوعی در آثار هنری ذوب شدند.
و یا در منظومه های حماسی ایرانی که در “نوع شناسی” ادبی، به اثر منظوم اطلاق می شود که ماهیت رزمی دارد و رشادت و شجاعت و دلاوری و جنگاوری را تهییج می کند. منظومه هایی با درونمایه اسطوره ای اند که سرنوشت بشریت را در بعد حماسی آن از ابتدا شرح داده و شرح دلاوری های فرزندان هر زاد و بوم را بین داشته است و آیینه ی تمام نمای فرهنگ ایرانی، زندگی، باورها، آیین، مبارزات و درگیری های بین خیر و شر و سپیدی و سیاهی بین انسانهای دیوصفت و خوبان است. درباره رفتار و کردار پهلوانان و رویدادهای قهرمانی و افتخارآمیز در حیات باستانی ملت ایران می باشد.40
اصولاً همه ی حماسه های اولیه، یعنی حماسه های باستانی بشر، در هر کجای دنیا صبغه ای اساطیری دارند. از حماسه ی باستانی ایلیاد و ادیسه گرفته تا حماسه ی هادینگوس، حماسه ی بیوولف و حتی حماسه های متأخر، مثل شاهنامه و گرشاسپ نامه، همه یک بخش اسطوره ای دارند. پس اسطوره ها، پا به پای شعر، موسیقی، نمایش و دیگر هنرها، در اعصار باستان، نقشی حیاتی در زندگی بشر اولیه ایفا می کردند و به همین سبب، با اسطوره، فرهنگ و مذهب پیوند می خورد و این پیوند، سطحی نبود.
پیشینه تحقیق
اسطوره در موسیقی
حضور اسطوره در موسیقی، به قدمت تاریخ است زیرا دست کم درلفظ و واژه، موسیقی با اسطوره آغاز می شود و به همین دلیل تبارشناسی لفظی آن، هم به رمزگشایی ماهیت موسیقی کمک می رساند و هم در این جهان اسطوره گرا ما را به شناخت اسطوره هایی نزدیک می کند که به یک عبارت بنیان جهان و جهان نگری انسان غربی و شرقی اند.
در پیوند اسطوره و موسیقی باید گفت که اصلاً ریشه ی واژه ی موسیقی یا موزیک (music) از موز (Muse) است، نام ایزدان نه گانه ی موسیقی در اساطیر یونان. موزها ایزدان نوا گرند. این خود نشان می دهد که موسیقی در عصر اسطوره، نقش بنیادی داشته است. اسطوره هایی درباره ی هرمس و آپولن هست که کشف یا چگونگی پیدایش ابزار موسیقی را توجیه می کنند. هرمس و آپولن، مبدع چنگ و بربطند. همچنین می توان از موسیقی مذهبی سخن گفت. موسیقی، ارتباطی تنگاتنگ با آیین های مذهبی داشته است. موسیقی کلیسایی، نقش مهمی در آفریدن اپراهای مذهبی ایفا کرده است. هر اپرایی، بیانگر یک روایت است، گاه این روایات، اسطوره ای اند. اپرای معروف واگنر، بیانگر اسطوره ی زیگفرید و رویین تنی اوست. اسطوره های موسیقیایی که در اپراها به شکل خیلی قوی خود را نشان داده اند، جزو شاهکارهای موسیقی جهان به شمار می روند.
رقصهای آیینی نیز جلوه ای از پیوند اسطوره و موسیقی نمایشی هستند. رقصهای آیینی – مذهبی، هنوز در میان سرخپوستان، در میان بومیان آفریقایی و هندی مرسوم است. رقصهای آیینی و سنتی در معابد هندی، گاه شرط اصلی مراسم مذهبی است. یکی از مبانی هنر نمایشی، رقص است که آمیزه ای از موسیقی، حرکت و تصویر است. در موسیقی مذهبی خودمان هم، می توان موسیقی تعزیه یا موسیقی مذهبی ویژه ی جشنها و سوگواری ها را یادآور شد که در دوره هایی – به خصوص در دوره ی صفوی – کارکرد مهم اجتماعی داشته است.
در فرهنگ های اولیه و قدیمی جوهر همه اشیاء و طبیعت در اصل جوهری صوتی بوده است. در اساطیر، صدای ساحر خواننده انعکاسی است از آسمان و او قادر بوده با این صدا با خدایان و طبیعت ارتباط برقرار کند. در این فرهنگ ها خلقت همواره با عنصری صوتی همراه است. با پیشرفت تمدن، موسیقی جوهر نظام کیهانی و خلقت گردید و نقش عنصر متعادل کننده بین زمین و آسمان را پیدا کرد.41
تأمل بر واژه موز که ناگزیر به کشف جایگاه میوزها در اسطوره های یونانی و تأثیر آن بر فرهنگ غربی می انجامد، ما را در شناخت بهتر اساطیر در موسیقی کمک خواهد رساند. موزها فرزندان زئوس و منه موزین (Menemozine) بودند.
منه موزین خود فرزند گایا و اورانوس بود و در بینش اسطوره ای رب النوع حافظه و ذکر منسوب می شد. از دیدگاه “هزیود” منه موزین به انسان، حافظه عطا کرد در حالی که دخترانش (موزها) به انسان فراموشی و رنج بخشیدند.
از دیدگاه هومر تمامی این الهه ها، الهه های هنرند و وظیفه آنها خنیاگری، سرودخوانی، داستان سرایی و افسانه پردازی برای سرگرم کردن خدایان است.
روایت های اسطوره ای بیانگر آنند که چون آپولون در دربار خدایان آغاز به نواختن چنگ می کرد و موزها به هنرنمایی می پرداختند تمامی عالم را مستی و فراموشی فرا می گرفت. بنابراین اسطوره های یونانی در موسیقی از یکسو آپولون و از دیگر سو موزها (بعنوان خدایان موسیقی و شعر) بودند.
در این میان با بزرگترین نامی که عام موسیقی به خود دیده است (فیثاغورث) مواجه می شویم و زندگی او را در هاله ای از حضور این اسطوره ها و تأثیر مستقیم آنان بر دانش موسیقایی او می بینیم.
فیثاغورث (متولد 569 ق . م) این فیلسوف نام آور جزیره ساموس بر روی ران پای خود علامتی طلایی داشت که از دیدگاه مریدانش پیوند او با آپولون را اثبات و او را تا حد مقام فرزندی آپولون ارتقا می داد. شاید عشق بی اندازه فیثاغورث به چنگ از همین ارادت شخصی او به آپولون (که او راهنمای خود می دانست) حاصل شده باشد (و به همان اندازه نفرتش از فلوت به دلیل شهرت انگیزی اش) 42
افلاطون در رساله “فدروس” در شرح قصه جیرجیرک ها بار دیگر از موزها سخن می گوید: “کسی که مثل تو دوستدار موسیقی است باید داستان جیرجیرک ها را شنیده باشد. می گویند این جانوران در روزگار دیرین حتی پیش از روزگار موزها، آدمی بودند. وقتی موزها آمدند و موسیقی و نغمه سازی پدیدار شد اینان چنان از شعف دچار بی خودی شدند که پیوسته به خنیاگری پرداختند و خوردن و آشامیدن را از یاد بردند چندان که از گرسنگی جان دادند. اینک