بار اضافی: کسب مزایای دو شغل به بهای بروز نقشهای مازاد تمام میشود و در نتیجه، زوجین از ایفای آن قبیل نقشهای خود که دارای ضرورت حداقل هستند وا میمانند.
تحریمهای اجتماعی: هنجارهای متعارض، که برخی حاوی پذیرش پدیدۀ اشتغال زنان هستند و پارهای از آن انتقاد میکنند، به بروز تنشهایی منجر میشوند.
هویت شخصی و اعتماد به نفس: اگر شوهر و زن هر دو دارای نقشهایی یکسان باشند، دشوار بتوانند هویتهای ویژۀ خود را حفظ کنند.
معضل شبکۀ اجتماعی: هنگامی که بین زن و مرد رقابتی وجود داشته باشد، ارتباط با شبکۀ همسر به جای شبکۀ خود چه سود و زیانی را در پی میآورد؟
معضل تکثر چرخه- نقش: زوجین، هر دو، در سه نظام نقشی درگیر هستند؛ نظام حرفهای فرد، نظام حرفهای مربوط به همسرش و نظام خانوادگی که هر دو نفر در آن مشارکت دارند، هر یک از زوجین تقاضایی متفاوت دارد که از موقعیت نقش او در نظام ناشی میشود و مضافا تقاضاهای ناشی از هر نقش(بنابراینکه زندگی خانوادگی در چه مرحلهای باشد) متفاوت خواهند بود. مثلا در زمانی معین یکی از زوجین ممکن است بذل توجه بیشتر نسبت به نقش حرفهای خود را مرجح داند، در حالی که طرف دیگر تعهدات حرفهای خود را به تعویق میاندازد تا بتواند اوقات بیشتری را صرف خانواده کند، سود در حوزۀ خانوادگی میتواند به معنی زیان در حوزۀ شغلی باشد و بالعکس. ترکیبهای مختلف از نقشها را میتوان در قالب چرخه مضاعف زندگی خانوادگی و حرفهای تصور کرد. این فرضیه تنها به زوجهایی مربوط میشود که هر دو شاغل بوده و از پایگاه و درآمد مشابه برخوردارند، وضعیتی که نسبتا نادر است، در واقع این فرضیه در نفی نظرات پارسونز است؛ زیرا چنین زوجهایی از درجهای عالی از رضامندی برخوردار میشوند. با این همه، تعیین صحت این نتیجهگیری آسان نیست، آنهم در حالیکه نرخ طلاق در میان زنان حرفهای و متخصص رو به افزایش دارد (سگالن، 1370: 256).
2-7-14. ناسازگاری فشار نقش‌های کار- خانواده گرین هاوس و بیوتل
گرین هاوس و بیوتل (1985) مدلی برای تبیین تعارض کار- خانواده با تأکید بر منابع آن در قلمرو نقش‌های کاری و خانوادگی ارائه کرده‌اند:
نمودار شماره 2-1. مدل ناسازگاری فشار نقش‌های کار- خانواده گرین هاوس و بیوتل
منبع: (گرین هاوس و بیوتل،1985: 81)
این مدل از چند جزء اصلی شامل منابع تعارض در قلمرو کار، منابع تعارض در قلمرو خانواده و انواع اصلی تعارض کار- خانواده تشکیل شده است؛ منطق اصلی مدل این فرض است که هر ویژگی نقش که بتواند بر تعهد زمانی، فشار یا رفتار شخص در یک نقش تأثیر بگذارد، موجب تعارض بین آن نقش و نقش دیگر خواهد شد. این فرض نتیجه‌ای از قضایای اصلی ذیل است:
قضایای اصلی این مدل عبارتند از:
قضیه نخست این است که وجود فشارهای همزمان از سوی هر دو نقش کاری و خانوادگی، وقوع تعارض کار- خانواده را تشدید می‌کند، چون بروز تعارض کار- خانواده غالباً نتیجه حضور دو فشار نقش متضاد از سوی قلمروهای کاری و خانوادگی است. لذا می‌بایست اثرات فشارهای کاری و خانوادگی بر تعارض کار- خانواده به طور مشترک بررسی شود. بدین ترتیب علی‌رغم تداخل فعالیت‌های کاری با فعالیت‌های خانوادگی شخص، چنان‌چه فشار زیادی برای مشارکت وی در فعالیت‌های خانوادگی نباشد، احتمالاً احساس تعارض کار- خانواده کمتری خواهد کرد، در حالی که به موازات وجود و افزایش فشار ناشی از انتظارات شخص یا انتظارات دیگر فرستندگان نقش، فرد احساس تعهد بیش‌تری نسبت به فعالیت‌های خانوادگی می‌نماید و فشارهای متضاد و تعارض کار- خانواده به طور برابر شدت می‌پذیرد (گرین هاوس و بیوتل،1985: 82).
در قضیه دوم گرین هاوس و بیوتل بیان می‌کنند که خودپنداره شخص از الزامات نقش شامل باورها، ارزش‌ها، احساسات و ادراکات فرد، منبع مهمی برای فشار، درون قلمروی نقش معینی است. انتظارات شخص از دو جنبه اهمیت دارند. نخست از این حیث که انتظارات و ارزش‌های یک فرد می‌تواند به رفتار نقش او شکل دهند (هال، 1972). دوم از این جنبه که اختلاف بین انتظارات فرد و انتظارات دیگران در قلمرو نقش معینی می‌تواند فشار را افزایش دهد (Kahn et al, 1964) و احتمالاً به تعارض کار- خانواده منجر شود.
در قضیه سوم آنها اظهار می‌دارند که برجستگی نقش بر رابطه بین فشار نقش و تعارض کار-خانواده تأثیر می‌گذارد و فشارهای ناشی از نقش معین را تشدید می‌کند. بدین ترتیب با برجسته شدن هویت شغلی یا خانوادگی فرد، وی به آن نقش یا هویت، تعهد بیش‌تری می‌یابد و نسبت به ایفای آن از سطوح بالاتری از انگیزش برخوردار می‌گردد و نسبت به فشارهای محیطی در آن نقش حساس‌تر شده و موفقیت‌ها و پاداش‌های مربوط به آن نقش برای وی بسیار مهم می‌گردد، درنتیجه تعهد زمانی بیش‌تری نسبت به آن نقش پیدا می‌کند. این وضع سبب بروز فشارهایی می‌شود که می‌تواند باعث برخورد آن نقش با نقش‌های دیگر فرد شود.
آن‌ها در قضیه چهارم مطرح می‌کنند که تعارض کار- خانواده زمانی تشدید می‌شود که برای عدم تبعیت از تقاضاهای نقش مجازات‌هایی وجود داشته باشد. زیرا فقدان مجازات ممکن است فشار برای انجام تقاضاهای نقش را کاهش دهد (گروث و همکاران، 1958). بنابراین ویژگی‌های محیطی‌ای که احتمال مجازات را برای عدم تبعیت از تقاضاهای نقش کاهش می‌دهند، احتمالاً تأثیر فشار نقش را نیز بر تعارض‌های مبتنی بر زمان و فشار و رفتار ضعیف می‌کنند. گرین هاوس و بیوتل در این قضیه به تأثیر عامل جنسیت بر رابطه مجازات- تعارض می‌پردازند. به نظر آنان مردها
به طور سنتی مجازات‌های شدیدتری برای عدم تبعیت از تقاضاهای نقش کاری در مقایسه با تقاضاهای نقش خانوادگی تجربه می‌کنند و زنان برعکس. در صورت عدم تبعیت از نقش، منبع مجازات فقط فرستندگان نقش نمی‌باشند، بلکه انتظارات و ادراکات فرد از الزامات نقش نیز می‌تواند منبعی برای مجازات باشد.
قضیه پنجم ناظر بر این موضوع است که جهت‌یابی تعارض کار- خانواده پس از پاسخ فرد به موقعیت تعارض آمیز ادراک می‌گردد. به اعتقاد گرین هاوس و بیوتل علی‌رغم آن که در دیدگاه آنان تعریف تعارض کار- خانواده وجود فشار نقش‌های ناسازگار متقابل را مشخص می‌کند و تداخل بین دو نقش را مدنظر ندارد اما هم در نظریه و هم در روش چنین فرض شده است که کار با خانواده تداخل پیدا می‌کند. حال آن که تعیین جهت تداخل نقش، زمانی میسر است که فرد به موقعیت تعارض‌آمیز پاسخ دهد. در این حالت زمانی که فرد به فشارهای همزمان نقش‌ها از طریق اختصاص زمان بیش‌تر به کار در برابر خانواده پاسخ می‌دهد، احتمالاً چنین ادراک می‌کند که کار با وظایف خانوادگی وی تداخل دارد (گرین هاوس و بیوتل،1985: 84).
در قضیه ششم، مدل تعارض کار – خانواده با مرحله معینی از زندگی شخص پیوند می‌خورد. در این قضیه گرین هاوس و بیوتل از یکسو با استناد به تحقیق بایلن اظهار می‌کنند که تعارض کار-‌خانواده در مراحل اولیه دوره زندگی شغلی شخص شدیدتر است و فرد در سال‌های اولیه اشتغال، از هر دو قلمرو نقش کاری و خانوادگی فشارهای قوی‌تری می‌پذیرد. از سوی دیگر این احتمال نیز وجود دارد که تعارض کار- خانواده در طول مرحله میانی زندگی شغلی شدید‌تر باشد، زیرا در مرحله میانی زندگی شغلی (در سن 42-35) این احتمال وجود دارد که افراد دوباره به سوی زندگی خانوادگی روی آورند و توجه بیش از حد به کار را مورد تردید قرار دهند. بدین ترتیب افزایش اهمیت به نقش‌های غیر کاری و خانوادگی در طول مرحله میانی زندگی شغلی ممکن است فشارهای شدیدتری در درون قلمروی خانوادگی فراهم کند که با فشارهای ناشی از نقش کاری تضاد داشته باشد. تفاوت درتأثیر مرحله زندگی شغلی شخص و تعارض کار- خانواده می‌تواند تا حدی با عامل جنسیت تبیین شود. برای زنانی که باید در مراحل اولیه زندگی شغلی برای تثبیت خود در شغل با تقاضاهای خانوادگی همسر و فرزندان مبارزه کنند، تعارض بیش‌تر می‌باشد و برای مردان، شدیدترین فشارهای متضاد ممکن است در طول مرحله میانی زندگی شغلی پدید آید که کار به عنوان یک جزء مهم از زندگی باقی می‌ماند.
در قضیه هفتم، گرین هاوس و بیوتل بین حمایت از دیگران مهم با تعارض کار- خانواده ارتباط برقرار می‌کنند. این قضیه ناظر به حمایت اجتماعی است که به دو شکل با تعارض کار-خانواده مربوط می‌شود: نخست از این طریق که اعضای یک مجموعه نقشی از راه فراهم کردن تقاضاهای زمانی کمتر، فشار کمتر یا انتظارات منعطف‌تر نسبت به فرستنده نقش مستقیماً فشارهای نقش معین را کاهش می‌دهند. دوم حمایت اجتماعی ممکن است رابطه بین تعارض کار- خانواده و پیامدهای منفی آن بر سلامت روانی و روابط اجتماعی فرد را از طریق تأثیر ابعاد ویژه حمایت (عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی) بر تعارض تعدیل کنند (گرین هاوس و بیوتل،1985: 85- 86).
2-8. رویکردهای جامعه شناختی درمورد نگرش
2-8-1. الگوی ساختی کارکردی پارسونز
بر طبق الگوی پارسونز وقتی که سه جریان جامعه پذیری، نهادی شدن و کنترل اجتماعی در یک رابطه تعادلی و هماهنگ با همدیگر عمل کنند، شخصیت افراد و به دنبال آن نگرش ها و کنش هایشان بر مبنای ارزش های اجتماعی شکل می گیرد (رابرتسون،1385: 165). در دیدگاه پارسونز، اخلاقیات، ارزش ها و نگرش ها از اهمیت بالایی برخوردارند و البته نگرش ها و رفتار انسان ها تنها از طریق محاسبات عقلانی نیست بلکه در شکل گیری این نگرش ها و رفتارها، ارزش های غیر منطقی نیز نقش دارند (چلبی،1377: 44).
پارسونز قضیه بنیادی و پویایی جامعه شناسی را حاصل تلفیق الگوهای ارزشی با تمایلات مبتنی بر نیاز می داند. او بیان می کند که در فراگرد اجتماعی شدن موفق، هنجارها و ارزش ها ملکه ذهن می شوند؛ یعنی به حالت بخشی از وجود کنشگران در می آید و در نتیجه کنشگران ضمن دنبال کردن منافع شان، به مصالح کل نظام نیز خدمت می کنند. پارسونز تمایلات نیازی را مهمترین واحد انگیزش کنش به شمار می آورد. او معتقد است که تمایلات نیازی، کنشگران را مجبور می کند تا چیزهایی را که در محیط عرضه می شوند بپذیرند و یا رد کنند. وقتی در مواقعی که چیزهای موجود تمایلات نیازی را ارضا نکنند، بدنبال چیزهای تازه بروند (ریتزر،1379: 140-136).
پارسونز در نظریه کنش خودش از متغیرهای الگویی صحبت می کند. پارسونز در آن نشان می دهد که ارزش همراه با کنش، از خارج در فرد تحمیل نمی شود بلکه در مناسبات متقابلشان با جامعه ایجاد می گردد و در واقع این ارزش ها هستند که در عمل، شرایط ساختی کنش اجتماعی را تشکیل می دهند او با توجه به تنوع این ارزش ها بحث متغیرهای الگویی را مطرح می کند که منظور از متغیر، انتخاب یک شق از دو شقی است که عامل قبل از آنکه معنای موقعیت بر او معلوم باشد و بخواهد به عمل دست بزند باید یکی از آن دو را انتخاب کند که هر یک از این متغیرهای الگویی از دو حالت خارج نیست: یکی اینکه، آیا عامل به موضوع علاقه مند است و اینکه علاقه مندی اش را اعلام می کند و یا از ابراز آن خودداری می کند و دوم اینکه، عامل موضوع را بخاطر هدف ویژه و خاصی مد نظر دارد و یا بدون نفع خاصی از جهات کلی دنبال می کند.
پارسونز این شق
وق را طبقه بندی می کند: 1.عاطفی بودن در برابر خنثی بودن از لحاظ عاطفی، شقی که فرد نسبت به موضوع علاقه مند یا بی اعتناست 2.جهت گیری جمعی در برابر جهت گیری به سوی خود 3.عام گرایی در برابر خاص گرایی 4.کیفیت ذاتی در برابر جنبه عملی 5.ویژه بودن در برابر پراکنده بودن. پارسونز متغیرهای الگویی را به طور مستقیم به نظریه نظام اجتماعی خود پیوند می دهد و معتقد است که این قالب های تحلیلی برای هر نوع ترکیبی آمادگی دارد و هر کنشی را به وسیله آن تشریح کرد (توسلی،1384: 244-242).
2-8-2. بی سازمانی اجتماعی
فرض اصلی این دیدگاه این است که در گذشته مشکلات اجتماعی، به این صورت که امروز وجود دارد، نبوده و جامعه در یک حالت تعادل به سر می برده و اعمال و کنش ها بر مبنای ارزش ها، هنجارها و وفاق همگانی صورت گرفته است. امروزه با تغییرات اجتماعی که صورت گرفته این وفاق همگانی شکسته شده و بالاجبار نگرش ها، کنش ها و شرایط جدیدی را ایجاد نموده است، به طوری که نگرش ها و کنش های گذشته دیگر کارایی خود را از دست داده است و دانش جدید موجب منسوخ شدن روش های قدیمی و ارزش های جدید جایگزین ارزش های گذشته شده است. البته باید در نظر داشته باشیم که مکانیسم اجتماعی به گونه ای است که در زمان بی سازمانی می تواند به سازمان یابی مجدد و بازگشت تعادل منتهی شود اما مشکل اصلی، گذر از این وضعیت بی سازمانی اجتماعی است که شامل شکست در ساختار سازمان است یعنی بسیاری از عناصر، ممکن است از زنجیره خارج شوند و تاثیر هنجارهای اجتماعی بر گروه ها و افراد ضعیف می شود و در نتیجه کم شدن فعالیت های جمعی در جامعه، تضاد نقش و هنجار، تحرک، فقدان همبستگی گروهی به اشکال مختلف انحراف ظاهر می شود (واگو،1373: 317).