اهداف آموزشی : درباره نوع عملکردی که از دانشآموزان پس از یادگیری یک درس، و یا یک واحد یادگیری یا یک دوره یادگیری انتظار می رود و انتظار داریم پس از یادگیری در دانشآموزان عملکردهای لازم راببینیم.
محتوای آموزشی و خلاق و غنی شده :محتوای است که ضمن افزایش انعطاف پذیری فکری دانشآموزان ، سبب ارائه ایده ها و کارهای بدیع از سوی آنها میشود و تولیدات فکری آنها را افزایش میدهد و هدف ارائه برنامه درسی است که هم از لحاظ عمق و هم از لحاظ کمییت گستردهتر باشد و نیازهای فراگیران در حیطه خاص تامین نماید. در اینجا از محتوای تلفیقی مورد مطالعه قرار میگیرد.
روشهای فعال تدریس : منظور از تدریس فعال آن نوع تدریس است که متمایل به یادگیرنده بوده و به او آزادی عمل دهد و نقش اساسی آن تسهیل یادگیری پایدار و موثر رشد و تمامی عناصر آن در جهت یادگیری فعال باهم اثر تعاملی و اثر بخش دارند و پاره ای از روشها را نیز به لحاظ عدم درگیری فراگیر در فرایند یادگیری و یا یکطرفه بودن تدریس جزء روشهای غیرفعال به حساب میآورند و در این تحقیق روش تدریس فعال حل مسئله، الگوی کاوشگری و مفهوم آفرینی مورد مطالعه قرارمی گیرد.
ارزشیابی توصیفی : الگوی کیفی است که تلاش میکند به عمق و کیفیت یادگیری همه جانبه دانشآموزان توجه کند و توصیفی از وضعیت یادگیری آنها را ارائه دهد که موجب اصلاح و بهبود توسعه مهارتها؛ دانشها؛ و نگرشهای دانشآموزان شود. در این پژوهش ارزشیابی توصیفی و ارزشیابیهای ملاک مدار و هنجار مدار مورد مطالعه قرار می گیرد.
بهره گیری از فناوریهای جدید : به کارگیری رایانه، وسایل چند رسانهای و موارد همانند آنها در نظامآموزشی است
امکانات آموزشی : به مجموعه امکانات و تجهیزات موجود در یک مدرسه که یک معلم میتوانند با بهره گیری از آن در تدریس سبب بهبود و ارتقاء آموزش شود گفته میشود.
روزآمد کردن معلمان : استفاده معلمان از کلاسهای ضمن خدمت و یا کلاسها و دورههایی که معلمان از جدیدترین روش ها و اطلاعات جهت تدریس در کلاس استفاده کند.
فصل دوم

مقدمه
معلم از لحظهای که به فکر آماده شدن برای آموزش یک درس میشود و شروع به تهیه مقدمات کار میکند تا زمانی که عملا در کلاس به آموزش دادن مطالب میپردازد و در نهایت به ارزشیابی میزان آموختههای دانشآموزان یا دانشجویان خود در آن درس اقدام میکند مجموعه فعالیتهای مختلفی را انجام میدهد. در ابتدا معلم به تعیین مقاصد درس خود یعنی هدفهای آموزشی میپردازد. و برای اینکه معلم بتواند هدفهای آموزشی متنوعی برای درسهای خود تهیه کند لازم است از طبقه بندیهای هدفهای آموزشی که در آنها سطوح مختلف هدفهای آموزشی و انواع یادگیری معرفی شده است استفاده مینماید و هر یک از هدفهای آموزشی معلم معرف نوع بخصوصی از انواع یادگیری است و در تمام مراحل تهیه طرح آموزشی خود و اجرا از آن استفاده میکند و به منظور آموزش هدفهای مختلف درس به یادگیرندگان، معلم از فنون و روش های مختلف و مناسب جهت تدریس استفاده میکند و در پایان هر واحد آموزشی یا واحد یادگیری با اجرای آزمونی که هدفهای آن واحد یادگیری را به دقت اندازه میگیرند و میزان یادگیری دانشآموزان را تعیین میکند. که به این مدل آموزش، الگوی عمومی آموزش میگویند که میتوان در تمام سطوح تحصیلی از ابتدایی گرفته تا دانشگاه ،و در همه موضو های درسی از زبانگرفته تا علوم و هنر و ریاضی و غیره به کاربست و معلمان میتوانند در همه درسهای خود از این الگو برای طراحی فعالیتهای آموزشی استفاده کنند(سیف ،1376)
آموزش و پرورش تلفیقی، فنونی تدریس کرده است که با استفاده از آن درکلاس درس میتوان مشاهده رشد در چهار زمینه، درون فردی، میان فردی و برون فردی و ماوراء فردی بود. آلبرت اینشتین معتقد است که رشتههای گوناگون فقط نشانگر دانش محدود بشر درباره هستی بوده، باید رشتههای متفاوت درهم تنیده گردد توصیفی کامل از جهان هستی ارائه شود برنامههای درسی موضوع محور، محتوای درسها را برای دانشآموزان به صورت خشک، بیروح، انتزاعی و غیرمنطبق، با کیفیت یادگیری در محیط طبیعی ارائه کرده است و هرچه به عمق موضوعهای آموزشی افزوده گشته، جدایی از زندگی بیشتر شده است و این رویکرد، یادگیرنده را به سوی یک بعدی بودن و اعتقاد بدون دلیل رقابت، به جای همکاری سوق داده است درحالی که وقتی انسان در زندگی با یک مسله یا با یک موقعیت چند بعدی مواجه میشود نمیپرسد چه نقشی در ریاضیات؛ چه بخشی علوم و کدام بخش مفاهیم تفکر اخلاقی و اجتماعی است بلکه سعی می شود برای حل مساله و گذار از یک موقعیت منابع مختلف دانش و مهارت لازم را به دست آورد. مربیان آموزش و پرورش تلفیقی، فنونی را تدریس کردهاند که میتوانند با استفاده از آنها در کلاس درس شاهد رشد در چهار زمینه درون فردی، میان فردی، برون فردی، ماوراء فردی باشد اما سرآغاز این نوع آموزش و پرورش هوشیاری معلم است معلمان نخست باید از خود و پاسخهای خود به دانشآموزان منتقل سازند البته برای استفاده از رویکردهای تلفیقی لازم است علم و حیات و ظرفیت درونی دانش آموزان حساسیت نشان دهد در پایان نیز معلم ضمن تلاش برای برقراری ارتباط میان محتوای دروس و تجربه دانش آموزان هوشیاری را به روشها و برنامه درسی منتقل کند. در این راستا به برونر در مقابل برنامه درسی خطی، برنامه درسی مارپیچی را پیشنهاد کرده است و معتقد است که هر موضوعی را میتوان به هر کودکی در هر سنی
آموزش داد زیرا، دانش به وجود نمیآید بلکه دانش از سوی یادگیرنده شناخته میشود بنابراین مهمترین شیوه آموزش این است که در فرایند آموزش و مهارتهای تفکر با محتوای دروس مختلف تلفیق شود و دانشآموزان تفکر را در موقعیتهای ایجاد شده واقعی و مناسب حل مسله بیاموزند. از سوی دیگر شواری عالی آموزش و پرورش برای کاستن از افت تحصیلی در نظام آموزشی کشور، کاهش تعداد مواد درسی و استفاده بیشتر از زمان آموزشی را دنبال کرده و به جای مواد درسی مجزا، برنامههای درسی تلفیقی را پیشنهاد کرده است (مصوبه5/13/5/1372) افزوده شدن تعداد موضوعات درسی که ناشی از تخصصی شدن رشتههای علمی است مدارس با بحران مواجه ساخته و موجب شده که ساعات آموزشی را به شدت افزایش پیدا کند به اعتقاد برخی از متخصصان تعلیم وتربیت یکی از دلایل خروج ناگهانی دانشآموزان از مدرسه بیارتباطی محتوای دورس، با زندگیخارج از مدرسه آنان بوده است که برنامه های تلفیقی مدارس و مفهومی کردن آموزش میتواند موجب کاهش درصد ترک تحصیل دانشآموزان شود(نقل ازمهر محمدی ،1378) برنامه های درسی موضوع محور محتوای دروس را برای دانش آموزان به صورت خشک و بی روح و انتزاعی غیرمنطق با کیفیت یادگیری در محیط طبیعی ارائه کرد و هر چه عمق موضوعهای آموزشی افزوده شود جدای از زندگی افزایش یافته است این رویکرد یادگیرنده را به سوی یک بعدی شدن و اعتقادی بی دلیل و رقابت سوق داده است(شعبانی،1385)
2-1- اهداف آموزشی :
برخلاف غایتهای پرورشی که قصد و منظور نهادهای پرورشی جامعه را به صورتی کلی بیان میکنند، هدفهای آموزشی قصد و منظور معلم را از آموزش مطالب درسی به نحوی دقیق و مشخص نشان میدهند بنا به گفته لفرانسو (1997)” هدفهای آموزشی بیاناتی هستند درباره نوع عملکردی که از دانش آموزان پس از یادگیری، یا یک دوره یادگیری انتظار میرود(ص46) باید دقت کرد که هدف آموزشی، درس یا محتوای درس را توضیح نمیدهد، بلکه عملکردهایی را که پس از یادگیری درس از دانش آموزان انتظار میرود توضیح میدهد.(سیف ،1386)
2-2- طبقه بندی هدفهای آموزشی معروف به طبقه بندی بلوم:
در این طبقه بندی هدفهای آموزشی ابتدا به سه دسته کلی با نامهای حوزه شناختی، حوزه عاطفی، حوزه روانی – حرکتی تقسیم شده اند و هر یک از این حوزه ها یا حیطه ها هم شامل تعدادی طبقه است.(سیف، 1386)
طبقه بندی اهداف در سه حیطه به دلیل تاکید بر جنبه های خاص آنهاست و نه متمایزکردن آنها به صورت طبقات کاملا مجزا و نامربوط، زیرا در فعالیتهای آموزشی به هیچ وجه نمیتوان مرز مشخصی بین این سه حیطه تعین کرد؛ مثلا اهداف مربوط به فرایندهای دانستن؛ ادراک؛ تشخیص، تفکر، تصور، قضاوت و استدلال در حوزه شناخت قرار میگیرند، در حالی که اهداف آموزشی معطوف به احساس؛ هیجان نگرشها و باورها جزو مقوله عاطفی هستند؛ و آن دسته از اهدافی که مبین مهارتهای حرکتی هستند، مانند نوشتن، تایپ کردن؛ خیاطی کردن؛ نواختن آلات مختلف موسیقی در حوزه روانی _حرکتی قرار میگیرند. همانطور که گفتیم این اهداف جدا از هم نیستند؛ بلکه به صورت شبکه ای یکپارچه پیوسته و درهم تنیدهاند؛ اما برای مطالعه یا تقویت یک حیطه به ناچار باید آن را جدا از سایرحیطهها بررسی کرد؛ مثلا وقتی که تفکر میکنیم؛ بعضی از حرکات را نیز به نمایش میگذاریم؛ و یا وقتی احساس شکست در فراگیری هنری میکنیم؛ ابزار آن را نیز کنار میگذاریم و یا کمتر تمرین میکنیم.( شعبانی ، 1386به نقل از گیج و برلاینر؛1988)
حوزه شناختی دانش و معلومات و تواناییها و مهارتهای ذهنی را در بر میگیرد. به سخن دیگر، هدفهای حوزه شناختی به جریانهاییکه با فعالیتهای ذهنی و فکری سروکار دارند مربوط میشوند. مثلا وقتی معلم از این بابت نگران است که یکی از دانشآموزان او در حلکردن مسائل درسحساب با مشکل مواجه است، نگرانی او در رابطه با مشکل دانشآموز به حوزه شناختی مربوط میشود. بنابراین؛ به وضوح پیداست که بخش اعظم فعالیتهای آموزشی معلمان و کوششهای یادگیری دانشآموزان، در رابطه با وظایف آنها در دوران مختلف تحصیل، به حوزه شناختی ارتباط دارد(سیف،1386)
2-3-1- حوزه شناختی براساس طبقه بندی بلوم در شش سطح قرار می گیرد که عبارتند از:
دانش؛ درک و فهم ؛ کاربرد؛ تجزیه و تحلیل؛ ترکیب، ارزشیابی
حوزه عاطفی با علاقه انگیزش؛ نگرش؛ قدردانی، و ارزش گذاری سروکار دارد .برای مثال؛ وقتی معلم از این بابت نگران است که یکی از دانشآموزان او علاقهای به درس فیزیک نشان نمیدهد، نگرانی او در رابطه با مشکل دانشآموز به حوزه عاطفی مربوط میشود همه معلمان، در ضمن آموزش هدفهای حوزه شناختی، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، در تحقق بخشیدن به هدفهای عاطفی نیز میکوشند. با این حال، چون غالبا محتوای برنامه های درسی را هدفهای حوزه شناختی تشکیل میدهند، کاربرد حوزه عاطفی در سطح آموزشگاهها به اندازه حوزه شناختی شهرت نیافته است.(همان منبع)
کرات هول و دیگران(1974) در بیان ضرورت توجه به هدفهای آموزشی در حیطه عاطفی نوشته اند”ما به فراهم نمودن حد و دامنهای برای تعیین هیجانها؛ به ترتیب هیجانهای نسبتا خنثی؛ هیجانهای متعادل و هیجان های قوی نیازمندیم این ترتیب به تنها شامل هیجانهای مثبت است؛ بلکه احتمالا هیجانهای منفی را نیز در بر میگیرد”. آنان زمینه عاطفی را نیز مانند زمینه های شناختی از آسان به مشکل به پنج سطح طبقه بندی کرده اند. ترتیب این طبقه بندی؛ براساس جذب ارزش در ساختار ذهنی صورت گرفته است .