اقتدار سیاسی و اقتدار مذهبی همواره از مهمترین کانونهای قدرت در ایران بودهاند. به طوری که بیشتر پادشاهان برای تداوم قدرتشان همواره به فکر راضی نگهداشتن مذهبیون و سران آنها بودهاند و حتی از راه تظاهر به دینداری در فکر جذب مردم به حکومت خود بودهاند. مشروعیت نهاد مرجعیت در ایران توسط مذهب تشیع و آموزههای آن تامین میشود.با توجه به اینکه مردم ایران همواره توسط پادشاهان ستمگر مورد ظلم و تعدی قرار گرفتهاند و همچنین با توجه به آموزههای تشیع که این حکومتها را غاصب میداند مردم ایران همواره نگرشی منفی نسبت به حکومت داشتهاند و این بدبینی در لایههای مختلف زندگی آنها ریشه دوانیده بود به طوریکه مردم هیچ گاه حکومت را از آن خود نمیدانستند که بخواهند در آن مشارکتی داشته باشند همواره به حکومت به عنوان غاصب مینگریستند.
در این شرایط مرجعیت شیعه به عنوان تنها نهادی که با توجه به مشروعیت مذهبی توان مقابله با حکومت را داشت ظاهر شد.در این دوران تنها نهادی که واسطه بین حکومت و مردم بود و میتوانست در مقابل انحصارطلبی و مطلقگرایی حکومت از منافع مردم حمایت کند مرجعیت بود. بنابراین میتوانیم بگوییم مرجعیت به مثابه نهادی شبه حزبی برخی از کارکردهای احزاب سیاسی در ایران را به عهده گرفته است.
ت- جایگاه مرجعیت در فرهنگ سیاسی تشیع
1- فرهنگ سیاسی تشیع
واژه فرهنگ در فارسی معادل کلمه «culture» در انگلیسی، و کلمه «الثقافه» در عربی است. از نظر لغوی، به معنای دانش و ادب، عقل و خرد، تعلیم و تربیت، و کتاب لغات است( دهخدا،1336) از نظر اصطلاح جامعه شناسی، مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین را فرهنگ میگویند( کوئن ، 1370: 59).
واژه فرهنگ سیاسی، که معادل عبارت «Political culture» در انگلیسی و «الثقافه السیاسیه» در عربی است، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی مطرح شده است. این واژه را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. تعبیر فرهنگ سیاسی را همچنین میتوان در نوشتههای جامعه شناختی و مردم شناختی کسانی مانند ساموئل بوراندر، آدام اولام، روت بندیکت، مارگارت مید، آبرام کاردینر، رالف لینتون و… که در زمینه فرهنگ و شخصیت کار کردهاند دنبال کرد(هنری لطیف پور،1380: 24).
برای فرهنگ سیاسی تعاریف مختلفی آمده که به بعضی از آنها اشاره میشود:
از نظر آلموند هر فرهنگ سیاسی توزیع خاصی از ایستارها، ارزش ها، احساسات، اطلاعات و مهارتهای سیاسی است(هنری لطیف پور،1380: 24 ) در تعریف دیگری در مورد فرهنگ سیاسی جنبههای خاصی از فرهنگ عمومی جامعه که به زندگی سیاسی نظر دارد و به مسائلی چون «چگونه حکومت کردن» و «چگونگی حکومت» می پردازد، فرهنگ سیاسی می نامند (عالم، 1374: 151).
سیدنی وربا در تعریف فرهنگ سیاسی می گوید: «فرهنگ سیاسی عبارت است از نظام باورهای تجربه پذیر، نهادها و ارزش هایی که پایه و مبنای کنش سیاسی است»( قوام، 1373: 73). هرچند تعاریف مختلفی در مورد فرهنگ سیاسی وجود دارد، اما میتوان اشتراکاتی را در تمام این تعریفها پیدا کرد. با توجه به تعاریف فوق، فرهنگ سیاسی را میتوان این گونه تعریف کرد: مجموعهای از نظام اعتقادی، ارزشها و نمادهای موجود در یک جامعه است که به رفتارهای سیاسی در برابر نظام سیاسی جهت میدهد
با توجه به تعریف فرهنگ سیاسی، فرهنگ سیاسی شیعه عبارت است از: «مجموعهای پیوسته از نظام اعتقادی، ارزشها و نمادهای مذهب تشیع که از منابع شیعی به دست میآید و مبنای کنش و واکنشهای شیعیان در برابر نظامهای سیاسی و حکومتها بوده است.»
در فرهنگ شیعه مباحثى تحت عنوان: جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، حسبه، امامت و خلافت، نصب امرا و قضات، مأمورین جمعآورى وجوهات شرعیه، دعوت به اسلام، جمعه و جماعات، آداب خطبهها و برگزارى مراسم عید، صلح و قرارداد با دولتهاى دیگر،تولی و تبری، همکارى با حاکمان و نظائر آن بطور مستقیم یا غیر مستقیم مطرح شده است.
در این عنوانهای مطرح شده چون حقوق اساسى و حقوق بین الملل و نظائر آن مطرح مىشود که بر اساس بینش اعتقادى شیعه مبنى بر لزوم امامت و لزوم اقامه دولت حق توسط امام معصوم (ع) و وجوب یارى امام در اقامه حق و عدالت و اداره دولت است. بنابراین مسائل احکام سیاسی و فرهنگ سیاسی جزئى لا ینفک از تفکر عام شیعه محسوب مىگردد.
مجموعه این اعتقادات خرد و کلان، بخش بزرگى از عوامل شکلگیرى و تحول اندیشهها و فرهنگ سیاسى شیعیان در طول تاریخ بوده است.اعتقاد به امامت از اعتقاد به حاکمیت مطلق خداوند بر جهان سرچشمه مىگیرد. به دیگر سخن، حاکمیت مطلق بر جهان از آن خدا و او است که پیامبرانى براى راهنمایى و سعادت بشر فرستادهاست.
آخرین پیامبر الهى نیز به امر خداوند، حضرت على(ع) و یازده فرزند معصومش(ع) را به رهبرى مردم برگزید، و ائمه معصوم (ع)، به ویژه امام زمان(عج)، فقیهان عادل، متقى، خویشتندار، حافظ دین و مطیع امر مولا را شایسته سرپرستى مسلمانان قرار دادهاند.
اما با آغاز غیبت کبراى آخرین معصوم (ع)در سال 392 هجرى، شیعیان از ولایت مستقیم امام معصوم(ع) محروم شدند. از آن به بعد شیعیان به گزینش رهبر و ولى خود براساس وصایا و روایات پیامبر اسلام(ص)، ائمه معصوم(ع) و به ویژه امام زمان(عج) مىپردازند. این نحوه انتخاب به معناىانتصاب مستقیم رهبر جامعه اسلامى از سوى امام معصوم(ع) نیست، ولى چون رهبر و حاکم اسلامى براساس شرایطى
که معصوم(ع) معین کرده انتخاب مىگردد، منصوب و نایب امام معصوم(ع) شمرده مىشود.
فقیهى که براساس شرایط مذکور از سوى مردم به زعامت شیعیان انتخاب مىشود، واجد همان اختیاراتى است که رسول خدا(ص) و ائمه معصوم(ع) داشتهاند. البته فضایل پیامبر و ائمه اطهار(ع) بیش از ولى فقیه است. ولى از حیث اختیارات، فرقى بین ولى فقیه و امام معصوم(ع) وجود ندارد، زیرا هیچگاه فقیه با اختیارات محدود، قادر به اداره جامعه، پاسدارى از دین، اجراى احکام الهى و به خصوص تأمین سعادت دنیوى و اخروى مسلمانان نخواهد بود.
اگرچه چنین اندیشهاى به شیخ مفید (متوفاى / 401 ش. / 413 ق.) و شیخ طوسى (متوفاى 446 ش. / 460 ق) بازمىگردد (شیرودی،1383: 28) ولى امام خمینى(ره)، اولین فقیهى است که اندیشه ولایت مطلقه فقیه را به صورت اندیشه حاکم بر نظام جمهورى اسلامى ایران درآورد.
در مسائل کلان مربوط به سیاست و اداره حکومت، کتاب های متعددی از سوی فقها در طول قرن های گذشته نگاشته شده است. فقها به نوبه خود، دست به تدوین احکام شرعی مربوط به سیاست در ابواب و فصول مختلف کتاب هایشان زده اند که میتوان آن را تلاشهای نخستین در تدوین قانونی دانست که امور کشور را سامان بخشیده و محدوده اختیارات و وظائف قوای مجریه و قضائیه را معین ساخته است.
این تألیفات میکوشد تا خطوط کلی و در برخی موارد، جزئیات چگونگی اداره جوامع و تعامل با دستگاههای مختلف حکومتی را بیان نمایند. در این تألیفات، به حقوق و تکالیف مردم در زمان صلح و جنگ پرداخته و وصایا و حکمتها و مواعظی در خصوص شهرنشینان بیان شده است. برخی فقها نیز در طرح نظرات خود از تجربیات شخصی خود در درمان مشکلات جامعه و پیگیریهایی که در حوادث و مسائل جامعه داشتهاند، سود جستهاند.
2- تاریخچه مرجعیت
علم فقه از وسیعترین و گستردهترین علوم اسلامى است. تاریخش از همه علوم دیگر اسلامى قدیمىتر است. در همه زمانها در سطح بسیار گستردهاى تحصیل و تدریس مىشده است. فقهاء زیادى در اسلام پدید آمدهاند که به سختی میتوان آنها را شمرد کتب زیادى در فقه نوشته شده است.
در زمان پیامبر هفت نفر از تابعین به نام «فقهاء سبعه» خوانده مىشدهاند. سال 94 ه.ق که سال فوت حضرت على بن الحسین (ع) است و در آن سال سعید بن مسیب و عروه بن زبیر از فقهاء سبعه و سعید بن جبیر و برخى دیگر از فقهاء مدینه در گذشتند به نام «سنه الفقهاء» نامیده شد. از آن پس دوره به دوره به علماء عارف به اسلام – خصوصا احکام اسلام – «فقهاء» اطلاق مىشد. ائمه اطهار نیز مکرر این کلمه را به کار بردهاند، بعضى از اصحاب خود را امر به تفقه کردهاند و یا آنها را فقیه خواندهاند. شاگردان مبرز ائمه اطهار در همان عصرها به عنوان «فقهاء شیعه» شناخته مىشدند(مطهری، 1369: 81).
تاریخ مرجعیت شیعه را از زمان غیبت صغری (260 – 320 ه.ق) آغاز مىکنیم به دو دلیل: یکى اینکه: عصر قبل از غیبت صغری عصر حضور ائمه اطهار است و در عصر حضور، هر چند فقهاء – و به معنى صحیح کلمه، مجتهدین و ارباب فتوا – که ائمه اطهار آنها را به فتوا دادن تشویق مىکردند بودند، ولى خواه و ناخواه فقهاء به علتحضور ائمه اطهار(ع) تحت الشاع بودند، یعنى مرجعیت آنها به علت عدم دسترسی به ائمه بوده است و مردم حتى الامکان سعى مىکردند به منبع اصلى دستیابند و خود آن فقهاء نیز مشکلات خود را تا حد مقدور و ممکن با توجه به بعد مسافتها و سایر مشکلات، با ائمه اطهار در میان مىگذاشتند. دیگر اینکه فقه مدون شیعه در زمان غیبت صغری و بعد از آن یعنی غیبت کبری شکل گرفت(همان: 88).
به این اعتبار فقهای شیعه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول فقهایی بودند که بیشتر در زمان حضور امامان معصوم (ع) زندگی میکردند و به عنوان نماینده امام در سرزمینهای مختلف حضور داشتند این دسته از علما صاحب فتوا نبودند و اهل اجتهاد و تجهد در دین نبودند و این به خاطر حضور امام معصوم (ع) بود چرا که آنها هر زمان به مشکل یا مسالهای برخورد میکردند جواب آن را از امام جویا میشدند.
دسته دوم که بعد از غیبت صغری شروع شد علما و فقهایی بودند که صاحب فتوا بودند از این دوره به بعد چون امام معصوم (ع) برای پاسخگویی مسائل در دسترس نبود باب اجتهاد در دین و مرجعیت دینی شروع میشود و در سیر تاریخی خود به تکامل میرسد. در این سیر تاریخی علما و مراجع بسیار زیادی حضور دارند که تالیفات بسیاری در این باب داشتند.
بر اساس یافتههای تاریخی می توان گفت شروع حرکت مرجعیت و فتوا دادن با علی بن بابویه قمی متوفای 329 ه.ق معروف به شیخ صدوق بوده است. از دیگر مراجع مشهور بعد از غیبت کبری میتوان به شیخ مفید ، سید مرتضى، شیخ طوسی، علامه حلی، محقق، شهید اول، شهید ثانی، شیخ مرتضی انصاری و بسیاری دیگر از فقها و مراجع اهل فتوای نام برد.