برای استدلال به فزونی درک عقلانی مردان، بسیاری از مفسّران و اندیشمندان دینی به آیه فوق استناد می کنند. با توجه به اینکه انجام نقش مدیریتی در خانواده نیازمند نگرشی منطقی و خردمندانه به قضایا در امور زندگی است، گذاشتن چنین مسئولیتی در کانون خانواده بر عهده مرد، از رجحان نوع مردان در برخورداری از این نگرش حکایت می کند. آیت الله مصباح یزدی در باب این آیه معتقدند که:
تسلّط بر خود، ضبط و مهار عواطف و احساسات، شرط اول تفکر صحیح و سنجش و داوری درست است و زن در این زمینه آسیب پذیرتر و ناتوان تر است، زیرا شدت عاطفه در زنان مانعی جدّی از نگرش عقلانی به مسئله است، اما مرد چون عواطف ضعیف تری دارد، با سهولت بیشتری می تواند بر خود تسلّط یابد و با فرو نشاندن گرد و غباری که عواطف و احساسات برمی انگیزند، به روشنی و وضوح واقعیات را ببیند و از سر واقع بینی حکم و داوری کند. به تعبیر دیگر، تفکر واقع بینانه و ژرف نگرانه و درست فقط در فضای خالی از عواطف و احساسات روی می نماید. بنابراین، پیش از هر کار، باید این عوامل مزاحم را از صحنه خارج کرد. در زن، این طرد و اخراج با دشواری بسیار صورت می پذیرد و در مرد، با صعوبت کمتر. اینکه قدرت تعقّل در مرد بیشتر است ناشی از قوّت خود مرد نیست، بلکه معلول صفت دشمنان تعقّل در اوست (مصباح یزدی،92:1378).
در واقع می توان گفت: «قدرت تعقّل در هر دو جنس وجود دارد، ولی در مرد به لحاظ اینکه مانع کمتر است، اقتضای تعقّل بیشتر است. مطالب به دست آمده در علوم جدید نیز این توجیه را تأیید می کنند. این علوم عوامل متعددی را در تفاوت ادراک مؤثر می دانند. از جمله این عوامل، علاقه و رغبت های شخص ادراک کننده است» (رابینز،203:1385).
«أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَهِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ»
«آیا کسى را شریک خدا مى‏کنند که در زر و زیور پرورش یافته و در هنگام مجادله بیانش غیر روشن است» (قرآن کریم، زخرف:18).
علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه، می نویسد:
خداوند متعال این دو صفت (پرورش در زینت و عدم توانایی بر استدلال و محاجّه). را برای زن ذکر کرده، زیرا جنس زن طبیعتاً از احساسات و عواطف سرشاری برخوردار و نیروی تعقّل او در قیاس با مرد ضعیف تر است و جنس مرد به عکس این است. از روشن ترین نشانه های عواطف سرشار زن، میل و گرایش او به زیور و زینت و عدم توانایی و ضعف او در مقام بیان دلیل و حجّت است که مبتنی بر نیروی عقلانی است (المیزان،جلد90:18).
وی از این آیه وابستگی زیاد زن به زیور و زینت را استفاده می کند و همین را نشانه فزونی عواطف و احساسات در زنان می داند. او ویژگی اصلی زنان را برخورداری از عواطف و احساسات سرشار و ضعف تعقّل در مقایسه با مرد دانسته و بر این باور است که دو صفت در زنان مظهر این ویژگی هستند: نخست علاقه شدید به زیور و زینت که از جمله (أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَهِ). استفاده می شود و دوم عدم توانایی بر بیان مقصود خویش در استدلال و برهان که جمله (وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِین). بر آن دلالت دارد. وی علت ویژگی دوم را چنین بیان می کند: «استدلال و برهان نیازمند نیروی عقلانی زیاد است که زنان در مقایسه با مردان، در این امر ضعیف ترند» (همان:91).
به طور کلی نظر علامه طباطبایی درباره نقصان عقل زنان این است که علت کمرنگ بودن قوه عاقله و قدرت احتجاج در زنان آن است که زنان دارای احساسات و عواطف بسیار قوی بوده و عاطفه و احساس در آنها مانع تعقل می شود و علت برتری مردان در قوه عاقله و قدرت استدلال در نسبت با زنان، این نیست که آنان دارای عقل بیشتری از زنان هستند بلکه در مردان مانع و عنصر مزاحم تعقل که همان عاطفه و احساسات است کمتر وجود دارد (همان:93-91).
روایاتی نیز از بزرگان دین پیرامون تفاوت های زن و مرد وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
«مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ النِّساءَ نَواقِصُ الْعُقُولِ وأَمّا نُقْصانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهادَهُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَهِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ..»
«ای مردم! زنان در مقایسه با مردان از نظر عقل دارای نقصان هستند اما تفاوت عقلشان با مردان بدان جهت که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است» (نهج البلاغه: خطبه 80).
در باب نقصان عقل زنان که روایات مربوط به آن صرفا به نهج البلاغه منحصر نبوده و دست کم پنج روایت در کتب روایى شیعه به این مضمون یافت ‌می‌شود (الکافی: ج 5، ص 322 ؛ وسایل الشیعه: ج 27، ص334 ؛ بحارالانوار: ج 38، ص 179). مباحث و نظرات مخالف (مهریزی،23:1376) و موافق (زیبایی نژاد،72:1383) در این زمینه بسیار طرح شده است و علوم مدرن مانند روانشناسی نیز در این زمینه مباحث و نظراتی را ارائه داده است (اتکینسون ،678:1378) که بررسی بیشتر آنها از حوصله این پایان نامه خارج است. به نظر می توان گفت که زنان به علت احساسات و عواطف زیاد از نظر قدرت و نیز تصمیم گیری با مردان متفاوت اند چرا که تفکر واقع بینانه، ژرف و عمیق فقط در فضای خالی از عواطف صورت می پذیرد و چنانچه گفته شود که تعقل مرد بیشتر است ناشی از نوعی فضیلت و برتری در مرد نیست بلکه ناشی از ضعف دشمنان تعقل در اوست.
2-2- کمال احساس
از دیگر ویژگی های تکوینی خلقت زن که از تفاوت های او با جنس مرد است، وجود بعد عاطفی و احساسی در خلقت زن آن هم در نهایت کمال آن است. کمال احساس در زنان یکی از دلایل کمرنگ شدن بعد عقلانی در وجود آنان به شمار می آید و این ویژگی متناسب با نقش و کارکرد و جایگاه زن در جامعه و خانواده، در خلقت تکوینی زنان ن
هاده شده است. در بسیاری از روایات اسلامی به بعد عاطفی و احساسی زنان و فزونی این بعد نسبت به مردان اشاره شده (وسایل الشیعه: ج 15، ص100.). و عواطف زنانه را مورد ستایش قرار می دهند. در این روایات زنان به منزله همسر، دختر و مادر، زمانی که احساسات و عواطف خود را بروز می دهند مورد تایید قرار گرفته و بهترین زنان تلقی می شوند. اگر چه صفاتی چون بدزبانی، لجاجت و سوء خلق به طوری کلی ناپسند و مذموم است اما در شماری از این روایات وجود این صفات در زنان بیشتر توبیخ شده است (الکافی: ج 5، ص 324 ؛ کنزالعمال: ح 49399). البته «شاید دلیلش این باشد که انتظار رفتار عطوفانه و مهربانانه از زنان بیشتر است» (علاسوند،74:1390). در قرآن کریم نیز آیاتی وجود دارند که زنان را بیشتر از مردان مایه آرامش و تسکین می دانند (قرآن کریم، اعراف:189).
تفاوت های زن و مرد در بعد احساس و عاطفه از مواردی است که میان معارف دینی و معارف بشری و تحقیقات علمی علوم مدرن مشترک می باشند. کتب علم روانشناسی مملو است از گزاره هایی که به تفاوت های زن و مرد در این بعد اشاره دارند (بارن کوهن ،27:1379 ؛گاردنر ،198:1386 ؛ هاید :1388 ؛ پیس ،40:1384).
2-3- ضعف جسمانی
یکی دیگر از ویژگی های تکوینی خلقت زن ظرافت جسمی و ضعف قوای بدنی او نسبت به مردان است. البته این ویژگی و سایر ویژگی هایی که برای خلقت تکوینی زنان ذکر شد، به عنوان ویژگی هایی برای نوع زنان شناخته می شود و وجود استثنائاتی در این موارد نه تنها نسبت به این قاعده بلکه در مورد بسیاری از قواعد دیگر نیز یک امر طبیعی است. به عبارت دیگر وجود زن یا زنانی که از نظر قوای جسمانی نسبت به مرد یا مردانی قوی تر و خشن تر هستند دلیلی بر نقض این قاعده کلی که نوع زنان نسبت به نوع مردان به لحاظ جسمانی ضعیف تر هستند، ناست. در روایات متعددی بر ضعف نسبی زنان در برخی قوای جسمانی در برابر مردان اشاره شده است (فروع کافی: ج 5، ص 39 و 517 ؛ من لایحضره الفقیه: ج 3 ص 482 ؛ بحارالانوار: ج 33 ص 458).
البته می توان گفت یکی از اهداف تبیین کمی قدرت جسمانی زنان در روایات دینی آن است که مردان را در معاشرت با زنان، از قدرت جسمانی برترشان آگاه سازد و آنان را به مهار قدرتشان ترغیب کند. زیرا یکی از قاعده های اخلاقی دین آن است که بدترین ستم ها، ستم بر ضعیف است (نهج البلاغه، نامه 31). همان گونه که می توان یکی از اهداف این روایات را دوری جستن از واگذاری مسئولیت های سنگین به زنان شمرد (علاسوند،78:1390).
«وَلاتُمَلِّکِ المَرأَهَ أَمرَها ما جاوَزَ نَفسَها فَإِنَّ المَرأَهَ رَیحانَهٌ وَلَیسَت بِقَهرَمانَهٍ»
کارى که در توان زن نیست به او مسپار زیرا او چون گُلى است (ظریف و آسیب پذیر). نه قهرمان و کار فرما» (بحارالانوار:ج۱۰۳، ص ۲۵۳).