نظام شبکه ارتباط اجتماعی دارای وجوه قابل ملاحظهای است که عبارتند از: 1) عناصر،2) بهم پیوستگی عناصر، 3) غیرتجمعی بودن عناصر4) جمع عناصر برابر با کل نظام نیست. 5) عناصر تحت یک اصل ثابت عمل میکنند. 6) نظامها هدفدار میباشند. حمایت اجتماعی ادراک شده به کارکرد شبکهها گفته نمیشود بلکه به تاثیری که این شبکهها روی شخص دارد، اطلاق میگردد. نوزاد به دنیای مملو از شبکهها وارد میشود که اصلیترین آن خانواده است. اجتماعی شدن نوزاد نتیجه فرایند عضویت وی در این شبکههاست (لوییس، 1987 به نقل از طاهری، 1389).
1. عناصر: سیستمها ترکیبی از مجموعه عناصر است و هرکدام از اعضای خانواده به عنوان یک عنصر محسوب میشوند. این عناصر شامل پدر، خواهر و برادر، سایر خویشاوندان مانند پدربزرگ مادربزرگ، عمو، دایی، عمه و خاله میباشد.همچنین همسالان نیز جزء مهمی از عناصر به حساب میآیند. تعاملات موفقیتآمیز با همسالان و ارتباط موثر توام با دلبستگی به آنها متاثر از ساختار جامعه و ارزشهای فرهنگی است.
2. بهم پیوستگی عناصر: هرچند شبکههای ارتباطی از عناصر مختلفی تشکیل شده است اما بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. تعاملات اعضای خانواده با یکدیگر دارای سطوح مختلفی است که بر یکدیگر اثر گذاشته و از هم تاثیر میپذیرند. تعداد اعضای خانواده، سن نوزاد، میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی بر کنش تعاملی آن موثر است.
3. غیرتجمعی بودن نظام ارتباطی: بدین معنا که رفتارهایی که مجموعه عناصر در نظام باهم دارند، متفاوت از رفتارهایی است که به تنهایی بروز میدهند. مثلاً رابطه مادر و کودک با رابطه والدین با یکدیگر متفاوت است و وقتی پدر حضور دارد رابطه مادر با کودک متفاوت است.
4. عناصر برابر با کل نظام نیست.
5. ثبات وضعیت: یعنی نظام اجتماعی در عین اینکه ثبات خود را حفظ میکند دارای سطوحی از تغییر است. این امر حاکی از میزان درجه انعطاف پذیری و حفظ ثبات نظام است.
6. هدفمند بودن نظام: مجموعه عناصر نظام، خود را با اهداف نظام سازگار میکنند. مثلاً در خانواده فرایندهای اساسی با تحول کودک تغییر میکند، به گونهای که مهارتهای کودک و اطلاعات و رفتارهای اعضای خانواده دایماً تغییر یافته و در حفظ ثبات نظام موثر است. لوییس و بن (1971 به نقل از طاهری 1389) دریافتند که ماهیت تعاملات کودک که در طی دو سال اول زندگی با هر دو والد تغییر می یابد. بدین معنا که تماس های بدنی کاهش می یابد و بر میزان رفتارهای اکتشافی و صحبت کردن افزوده میشود. بنابراین در طی دورههای تحولی ارتباطات نیز دچار تحول میشود.
2-3-5-9- مدل در دسترس بودن حمایت اجتماعی
این مدل، حمایت اجتماعی را به عنوان مقابله میداند که بر کاهش اثرات ناگوار وقایع تنشزا سودمند است (هابفول و استفن، 1990 به نقل از برهیم، 1993). افرادی که نسبت به در دسترس بودن حمایت اجتماعی، امنیت فکری دارند در مقایسه با کسانی که نسبت به کفایت حمایت اجتماعی شک دارند به طور موثری با فشار روانی مقابله میکنند (لیوارجانی، 1375).
2-3-5-10- مدل سپر در برابر استرس
بر اساس مدل سپر، حمایت اجتماعی در فرایند بیماری میتواند در دو مرحله دخالت کند و نقش داشته باشد: در زندگی هر فردی موقعیتهایی پیش میآید که به طور معمول استرسآور است. شخصی که دارای حمایت اجتماعی است، در ارزیابی وقایع استرسزا با فردی که از حمایت اجتماعی پایین برخوردار است به طور متفاوت برخورد میکند. زمانی که فرد فکر میکند در موقع برخورد با واقعهای منابع ضروری فراهم است، از آسیب زایی آن واقعه میکاهد و توانایی فرد را در مقابله با آن بالا میبرد، به گونهای که با موقعیتهای بسیار استرس زا با توانایی بیشتر روبه رو میشود. از طرف دیگر حمایت اجتماعی در کاهش یا حذف واکنش استرس و یا تاثیر مستقیم روی فرایندهای فیزیولوژیکی، میتواند دخالت موثر داشته باشد. حمایت میتواند، تاثیر استرسزا را با تهیه راهحل مساله یا کاهش اهمیت مساله درک شده و یا تسهیل رفتاری سالم تخفیف دهد (گل رضایی، 1375). ادراک حمایت اجتماعی و دسترسی به آن مانند سپری فرد را در مقابل شرایط استرس زا محافظت می کند. این اثر ممکن است با گذشت زمان و بسته به نوع عامل و شرایط استرس زا متغیر باشد (کرمانی، 1388).
2-3-5-11- نظریه اثر اصلی یا تاثیر مستقیم
دریافت حمایت اجتماعی صرف نظر از وجود عوامل استرسزا به خودی خود بر سلامت افراد تاثیرگذار است و فقدان آن دارای آثار سوء است. بدین ترتیب حضور در اجتماع خانواده، دوستان و همسایگان و از این طریق دریافت حمایت اجتماعی بیشتر با سلامت بیشتر رابطه دارد (فلمینگ و باوم، 1986 به نقل از محسنی تبریزی و راضی، 1386).
2-4- اضطراب مرگ
تاناتولوژی یا مرگشناسی عرصه نوینی است که تکاپوی بشر و چالش او با مرگ و مردن را منعکس میکند. متاسفانه تا همین اواخر موضوع مرگ حتی در قلمرو پزشکی نیز یک تابو محسوب میشد و گرایش انکارکننده مرگ که بر غرب و جوامع متاثر از آن حاکم بود تسلط خود را در حوزه پزشکی نیز اعمال میکرد. در متون روانپزشکی دهه 1960 را میتوان سرآغاز توجه به مرگ و مردن دانست که شناخت ما در این باره با مطالعات مربوط به فقدان، داغدیدگی و ماتم آغاز میشود. امروزه مرگ شناسی در میان سایر شاخههای روانپزشکی و روانشناسی گسترش روز افزونی یافته است. مرگشناسی را میتوان تحقیق در باب مرگ، مردن، رفتارهای تهدیدکننده حیات، ماتم، داغدیدگی، ترس از مرگ، خودکشی، بیماری های مهلک و بیماران رو به مرگ و مشکلات بازماندگان فرد از دست رفته دانست. طبعاً به علت اهمیت و فراگیری م
وضوع، محدوده مرگشناسی به این موارد منحصر نمیشود و تداخل آن با سایر شاخههای علوم و حوزههای فلسفی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و مذهبی بر غنای آن میافزاید (کوبلر – راس، 1995).
2-4-1- تعریف مرگ
مرگ رویدادی نیست که در یک لحظه اتفاق بیافتد، بلکه فرایندی است که به موجب آن اندامها از فعالیت بازمیایستند که از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد. فرهنگها و جوامع مختلف تعاریف مختلفی از مرگ ارایه می کنند. در تعریف جوامع سنتی، توقف ضربان قلب و تنفس از مرگ خبر میدهد. اما در جوامع صنعتی این ملاکها کافی نیستند، زیرا روشهای حیات بخش اغلب امکان برگشت نشانههای حیاتی را فراهم میآورند. لذا در این جوامع مرگ مغزی، توقف برگشتناپذیر کل فعالیت مغز و ساقه مغز، به عنوان ملاک مرگ مورد استفاده قرار می گیرد (برک، 1388).
2-4-2- مراحل مرگ
فرایند مرگ شامل سه مرحله است: