7- حواس پرتی: همچنین بعضی از افراد هم میخواهند با اعمال مختلف حواس خود را از افکار مربوط به بدشکلی ظاهر پرت کنند. مثلا ممکن است فرد با درس خواندن و یا با گوش دادن به موسیقی و غیره حواس خود را از هجوم این افکار پرت کند. معمولا این راهبردها باعث افزایش هیجان ناراحت کننده مثل افسردگی و اضطراب و یا باعث افزایش رفتارهای ایمنی (مانند، رفتارهای اجتنابی، اعمال وسواسی، پوشاندن نقص و اطمینان جویی) در بیماران مبتلا به اختلال بدشکلی بدن میشوند. چون این راهبردها بطور موقتی اثرگذار هستند.
پردازش اطلاعات، روشی (راهی) است که افراد اطلاعات را تفسیر میکنند.افراد مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در مقایسه با افراد دیگر، به گونهای متفاوت چیزهایی که دوست ندارند را تفسیر و نسبت به آن واکنش نشان میدهند و معمولا”افراد مبتلا، نقصها یا حتی قسمتهای طبیعی بدن خود را به طور منفی ارزیابی میکنند.
انواع افکار و تحریفهایشناختی و عقاید فاجعه آمیز درباره ظاهر جسمانی میتواند منجر به شکل گیری اختلال بدشکلی بدن گردد (بساکنژاد و همکاران، ۱۳۹۱). یکی از آن ها تحریف الزام به زیبایی است که، در گفتگوی خصوصی بدنی فرد منعکس میشود و به او میگوید که به خاطر قیافه خود نمیتواند کارهای معینی را انجام دهد. این تحریف، او را در زندانی قرار میدهد که خود با محدود کردن فعالیتها و آرزوهایش به خاطر تصویر بدنی منفی که از آن رنج میبرد، آن را ساخته است. تحریف الزام به زیبایی، نوعاً با کلماتی چون من نمیتوانم شروع میشود. فرد خود را از رفتن به مکانهای خاص، انجام کارهای خاص یا گذراندن وقت با افراد خاص منع میکند، زیرا فکر میکند که قیافه خوبی را که لازم است، ندارد. با خودش میگوید که نمیتواند لباسی با طرح یا رنگ خاص بپوشد. فعالیتهای اجتماعی یا تفریحهای خاصی را برای خودش منع میکند. تفکر من نمیتوانم زمینه را برای این جمله که “من برای انجام فلان کار خیلی……….. هستم”، شکل میدهد. گاهی ممنوعیتها موقتی است: “تا وقتی کاملاً لاغر نشدهام، نمیتوانم شنا کنم” یا “تا وقتی ۴ یا ۵ کیلو وزن کم نکردهام، نمیتوانم به مهمانی بروم”. البته گاهی هم ممنوعیتهای وابسته به زیبایی دائمی است: “با بازوهای لاغری که دارم، هرگز نمیتوانم بلوزهای آستین کوتاه بپوشم”، یا “با این بدن زشتم، هرگز نمیتوانم همسری داشته باشم”
ذهن خوانی احساس میکند همه در مورد او نظر میدهند و اگر کسی نگاهش کرد، معنیاش این است که قیافهاش زشت و به نقص او پی برده است. در یک مطالعه توسط کلرکین و تچمن آنها سوءگیریهای ادراکی و شناختی در اختلال بدشکلی بدن پرداختند. آنها یافتند که افراد با علائم اختلال بدشکلی بدن معمولا یک روند تفکر منفی درباره ظاهر خود نسبت به افراد دیگر دارند. آنها یافتند که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن به «فرا ارزش» ظاهر فیزیکی خود متمایل میشوند. گرایششناختی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن، «تفسیر ورودی بصری طبیعی، از قبیل: نقص جزئی، در راه مغرضانهای است که منجر به عوارض رفتاری، احساسی و روانی منفی بیشتر میگردد» که با تعصب ادراکی اعتقاد بر این است که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ممکن است برداشتهای تصویری تحریف شده داشته باشند. عواملشناختی میتوانند نقش مهمی در بیماران با علائم اختلال بدشکلی بدن بازی کنند. برای مثال، فردی که معتقد است بینیاش بزرگ است تمایل دارد که موقعیتهای مبهم را به روشی تفسیر کند که باورهایش را تصدیق کند. برای مثال، او ممکن است لبخند دوستانه یک غریبه را شاهدی بر این بداند که اکثر افراد بینی او را ناخوشایند میدانند.
افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن خودشان را با دیگران مقایسه میکنند و درگیر در مقایسات فراسوی خود هستند یا اهداف نامتناسب با ایده آلهای غیرواقعی برای مقایسه انتخاب میکنند. در اختلال بدشکلی بدن، مقایسه ظاهر بر روی خصیصههای خاصی که بعنوان خصیصه نقص دار تلقی میشود، ظاهر میشود. کسانی که خصیصههای خودشان را خیلی غیرجذاب میدانند ممکن است آنها را با خصیصه عادی قاطی و اشتباه کنند. اکثر این افرادی که خصیصه عادی دارند ممکن است تمایل به استانداردهای غیرواقعی و کمال گرایی داشته باشند. موقعی که در مقابل آینه هستند ممکن است خودشان را با دیگر تصاویر ذهنی مقایسه کنند. به طور متناوب مقایسهها ممکن است با یک عکس قدیمی از خود یا با تصویری در رسانه جمعی صورت بگیرد (ویل، ۲۰۰۴). دیگران به همان بیرحمی که فرد در مورد خود قضاوت میکند، قضاوت نمیکنند. مطالعات نشان میدهد بسیاری از افراد، در مورد خود خواستار کمال جسمانی بیشتری هستند تا آنچه که فکر میکنند دیگران از آنها انتظار دارند. حتی در مقایسه با آنچه دیگران واقعاً از فرد انتظار دارند، افراد از خود انتظارات بیشتری دارند وافراد اغلب با واقعیت در تماس نیستند.
تحریف، بیانصافی در مقایسه وضعیت ظاهری فرد را، در مقابل برخی از استانداردهای غیر منطقی یا بسیار نادر قرار داده و به مقایسه میپردازد. نتیجه این مقایسه خود محکومگری است.
مقایسه غیر منصفانه را میتوان به سه گروه تقسیم کرد:
۱- مقایسه با ایده آلهای شخصی: مانند ” ای کاش موهای پرپشت تری داشتم “، یا ” ای کاش لاغرتر بودم”.
۲- مقایسه با تصاویر رسانهها: مقایسه ظاهری با مدلهایی که در رسانهها تبلیغ میکنند.
برای این
کار ابتدا عکس تمام قد از مرد یا زنی را که نمونه زیبایی فیزیکی منطبق با استاندارد رسانههای جمعی است را تهیه و به دیوار اتاقش یا دیوار ذهنش حک میکند! ،سپس اندازههای بدن خود را میگیرد و با اندازههای بدن آن زن و مرد مقایسه میکند. انسانها به طور فزآیندهای نیاز درونی را برای همانندسازی ظاهرشان با مدلهای زیبایی خاص به عنوان یک عرف اجتماعی احساس میکنند. با این وجود، فهم حد و مرز بین آرزوی رایج برای بهبود ظاهر یک شخص و روان رنجوری، بسیار مهم است. نارضایتی افراطی از ظاهر ممکن است حالات روانی بیمارگونه را پنهان کند و غفلت از آن ممکن است عواقب پزشکی جدی را به همراه داشته باشد.
3-مقایسه با افراد واقعی: مانند مقایسه با ظاهر یکی از آشنایانی که آرزو دارد قیافهای مثل او داشته باشید.
مشکل اینگونه مقایسهها این است که افراد به ندرت، هر یک از ویژگیهای جسمی خود را برای مقایسه برمی گزینند، بلکه معمولاً ویژگیهایی را که کمتر دوست دارند یا خصوصیتی را که بیشتر آزارشان میدهد برای مقایسه انتخاب میکنند.
اشتغال ذهنی دائمی درباره نقصهای فیزیکی ظاهری، اغلب به فاجعه انگاری آن ویژگیها منجر میشود. یعنی فرد، برای مثال، به خودش میگوید، من چاق هستم ، من زشت هستم ، و دائم از این موضوع ناراحت است، اما در نظر نمیگیرد که حتی اگر چاق یا زشت باشد، آسمان به زمین نمیاید. چاقی و زشتی دو مفهوم نسبی هستند و بیش از ۹۷ درصد مردم متوسط و حتی کمتر از متوسط هستند، ولی تقریبا همه آنها زندگی عادی دارند. (فاجعه انگاری، همانطور که قبلا گفتیم، یکی از انواع تحریفهایشناختی است که در سایر اختلالات روانی نیز مشاهده میشود، و در زمانی روی میدهد که فرد فکر میکند همیشه بدترین رویدادها برایش اتفاق خواهد افتاد).
شناخت کمی در اختلال بدشکلی بدن، درباره فرآیندهایشناختی دیگر که کمک به طبیعت اشتغال ذهنی و تشابهات یا تفاوتهای آن با نگرانی یا وسواس فکری_عملی میکندوجود دارد. برای مثال، این فرایند ممکن است فراشناخت؛ مقایسه با یک تصویر ذهنی درون ایده آل یا با دیگر افراد، و انتظار نگرانی در مورد حوادث آینده را شامل شود. بر اساس دیدگاه فراشناختی هیجانها و رفتارهای ایمنی (مانند وسواسها) نتیجه افکار منفی نیستند بلکه تعامل متقابل دارند. برای مثال زمانی که فرد در مورد احساس ارزش خود دچار تهدید میشود تمرکز بر بدن و ظاهرش زیادتر میشود و به دنبال آن فرد ممکن است به راهبردهای مختلفی دست بزند و یا ممکن است رفتاری مانند چک کردن خود در آینه را انجام دهد. ولز و متیوز (۱۹۹۴) مدل عملکرد اجرایی خودتنظیمی را برای تبیین اختلالات روانشناختی ارائه دادند. این مدل، تعاملات علی دو جانبه بین عوامل چندگانه یشناختی شامل باورها، فراشناختها، کنترل توجه، پردازش پیوسته و خودتنظیمی را بیان میکند.
پردازش پیوسته به صورت یک عملکرد خود تنظیمی فراشناختی عمل میکند. به وجود آمدن پردازشی که باورهای منفی را رفع کند، بستگی به در دسترس بودن مفروضههای مهم نفی کننده یا عواملشناختی درونی دارد. این عوامل درونی شامل موارد زیر است: ۱-شیوه پردازش، ۲-ظرفیت توجه و ۳-انعطاف پذیری.
پردازش پیوسته شامل دو شیوه عمومی عینی و فراشناختی میباشد. این شیوهها پیامدهای متفاوتی برای تغییر باورها دارند. مخصوصا، پردازش در اختلالات هیجانی به این صورت است که شناخت، گویی بازتاب صحیحی را نسبت به تهدید ارائه میدهد، در نتیجه شخص شیوه عینی را به کار میبرد و بر این باور است که ارزیابیها و باورهایش نسبت به تهدید درست است.
در بسیاری از موارد، بیماران مبتلا به اختلالات روانشناختی دارای شیوه مسلط عینی هستند و ممکن است فاقد منبع لازم برای پردازش فراشناختی باشند. یکی از اهداف درمان روانشناختی در مورد اختلال بدشکلی بدن، تسهیل دسترسی به این شیوههای اخیر است.
بر اساس مدل S-REF، احتمالا بیماران مبتلا به اختلال بد شکلی بدن در موارد زیر اختلال دارند.
1_باورهای فراشناختی (مثبت و منفی) مربوط به تنظیم و تفسیر شناختهای مربوط به بدشکلی ظاهر دارند. باورهای مثبت درباره نگرانی مربوط به بدشکلی ظاهر و باورهای منفی در مورد شناخت (مثل عدم کنترل و پیامدهای منفی افکار مربوط به بدشکلی)