اگر مدیران مخارج اختیاری را به منظور کسب اهداف سودآوری کاهش دهند، مجبورند که این مخارج را به صورت غیرعادی در سطح پایین نشان دهند. مجموع هزینهی تبلیغات و هزینههای اداری، عمومی و فروش به عنوان مخارج اختیاری تعریف میشود.(گاروی و همکاران، 1996).
نوع سوم دستکاری فعالیتهای واقعی، تولید کالاهای مازاد بر میزان لازم برای برآورده ساختن تقاضای مورد انتظار(از جمله اضافه تولید)، است، اضافه تولید، بهای تمام شده ی کالاهای فروش رفته( COGS)، را کاهش میدهد، که منجر به حاشیهی عملیاتی بالاتر میشود. به هرحال، هزینههای تولید و نگهداری اضافی ممکن است تحمل شود و به احتمال زیاد باعث افزایش هزینههای نهایی میشود، که در نهایت منجر به هزینههای تولید سالانه ی بالاتر نسبت به فروش میشود. مدیران شرکتهای تولیدی به منظور بالا نشان دادن سود میتوانند اقدام به تولید بیش از حد محصولات کنند. چنانچه سطح تولید افزایش یابد، هزینههای سربار تولید به تعداد محصول بیشتری سرشکن شده و درنتیجه هزینهی ثابت هر واحد کالا کاهش می یابد. اگر کاهش هزینهی ثابت هر واحد تولید شده با افزایش هزینهی نهایی در تولید آن تهاتر نشود، هزینهی کل هر واحد محصول کم می شود. درنتیجه، بهای تمام شدهی کالای فروش رفته پایینتر و حاشیهی سود عملیاتی شرکت بهتر نشان داده میشود. با این حال، مدیران زمانی تمایل به تولید بیش از حد دارند که کاهش در هزینههای تولید بیشتر از هزینههای نگهداری موجودی کالا در آن دوره باشد.(گاروی و همکاران، 1996).
2-3- پیشینه پژوهش
2-3-1 پژوهشهای خارجی
(هرمن و همکاران، 2003)، تحقیقی با عنوان مدیریت سود از طریق فروش داراییها در کشور ژاپن انجام دادند. در این تحقیق هدف مدیریت سود کاهش خطای پیشبینی سود در دوره های جاری و آتی بود. طبق فرضیههای این تحقیق، شرکتهایی که دارای عملکرد جاری منفی(مثبت)، هستند انتظار میرود سودها را با بیشتر(کمتر)، گزارش نمودن مبلغ فروش داراییهای شرکت، به سمت بالا (پایین)، هموار سازند. در ارتباط با عملکرد آتی، شرکتهایی که دارای عملکرد آتی مثبت (منفی) هستند، به احتمال فراوان سودهای تحقق نیافته داراییها را شناسایی (حفظ) میکنند. نتایج تحقیق حاکی از تأیید فرضیههای تحقیق بود، به طوری که مدیران ژاپنی آثار عملکرد آتی و جاری را در شناخت درآمد حاصل از فروش داراییها در نظر میگرفتند.
(اسکات، 2000)، به مدیریت سود به عنوان اختیار شرکت در انتخاب سیاستهای حسابداری برای دستیابی به برخی اهداف خاص مدیر مینگرد. حال پرسش این است که(اهداف خاص مدیر)، از مدیریت سود چه میباشد.
(دی جورج و همکاران، 1999)، مدیریت سود را به عنوان نوعی دستکاری مصنوعی سود توسط مدیریت جهت حصول به سطوح مورد انتظار سود برای برخی مقاصد خاص(از جمله حصول پیش بینی تحلیل گران، ویا برآورد روند سودهای قبلی برای پیش بینی سودهای آتی)، تعریف کردهاند.
(هلی و والن، 1999)، تعریف ذیل را برای مدیریت سود ارائه کردند: مدیریت سود هنگامی رخ میدهد که مدیران از قضاوتهای شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند. و ساختار معاملات را جهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری مینماید. این هدف یا به قصد گمراه نمودن برخی از صاحبان سهام در خصوص عملکرد اقتصادی شرکت صورت میگیرد، یا به منطور تاثیر بر نتایج قراردادهای است که انعقاد آنها منوط به دستیابی به سود مشخصی میباشد.
(گاردون و همکارانش، 1966)، نیز نوشتند، اگر روش خاصی از روشهای حسابداری را برگزیدند و نوسانات سود گزارش شده کاهش یابد، نتیجه هموارسازی یا مدیریت سود است. آنها همچنین متذکر شدند که مدیران در حدود قدرتشان که ناشی از آزادی عمل در چهارچوب اصول و روشهای پذیرفته شده حسابداری است میتوانند:
الف) روی سود گزارش شده اثرگذارند.
ب) روی نرخ سود شرکت اثر گذارند.
پژوهشگرانی مثل (برک، 1997) و (بمبر، 1986) طی سالهای پژوهش به این نتیجه رسیدهاند که هرچه اندازه شرکت بزرگتر باشد فعالیت آن بیشتر است که این امر به سودآوری کمک میکند. همچنین شرکتهای بزرگتر از اعتبار بیشتری در بازارهای جهانی سرمایه برخوردارند و میتوانند وامهایی با بهره کمتر اخذ کنند.
(مایکلسون و واگنر، 2013)، در تحقیقی به بررسی واکنش بازار سرمایه در برابر مدیریت سود با در نظر گرفتن زمانبندی فروش دارایها و اندازه شرکت پرداختند و نتایج این تحقیق حاکی از آن بود که:
الف – شرکت هایی که به مدیریت سود اقدام کرده اند نسبت به شرکت های
مشابه بازدهی بیشتری دارند.
ب- بازدهی غیرعادی شرکتهای کوچک از بازدهی غیرعادی شرکت های بزرگ
بیشتر است.
ج- بین نوع صنعت ومدیریت سود رابطه با اهمیتی وجود دارد.
(مونز، 1987)، معتقد است که هرچه اندازه شرکت بزرگتر باشد مدیران شرکت انگیزه و تمایل قویتری جهت دستکاری سود خواهند داشت. به عقیده او با بزرگتر شدن شرکتها مسئولیت پاسخگویی آنها بیشتر میشود و مدیران شرکت در معرض پاسخگویی به طیف وسیعی از مدعیان قرار میگیرند .
(پویتراز و همکاران، 2010) تحقیقی را با این موضوع در کشور سنگاپور انجام دادند. این تحقیق نشان داد در شرکتهایی که تغییرات سود هر سهم(به استثنای فروش داراییها)، منفی است، رابطه منفی بین سود حاصل از فروش دارایی و سود هر سهم(به استثنا ی فروش داراییها)، وجود دارد و در شرکتهایی که تغییرات سود هر سهم(به استثنای فروش داراییها) مثبت است، این رابطه مثبت است. این بدان معنی است که شرکتها انگیزه کمی برای هموارسازی سود دارند. همچنین شرکتهای سنگاپوری مجاز به تجدی
د ارزیابی داراییها هستند و میتوانند با این کار نسبت بدهی را کاهش دهند. از این رو، نتا یج این تحقیق فرضیه نسبت بدهی را پشتیبانی نمیکرد.
2-3-2 پژوهشهای داخلی
(پور حیدری و همتی، 1383)، با افزایش اندازه شرکت مدیریت انگیزه بیشتری جهت افزایش سود در جهت ارائه تصویری بهتر از عملکرد خود به سهامداران و مسئولین دارند .