2-4-4-3 نشانهشناسی ساختارگرای بارت
رولان بارت بیش از هر چیز یک نشانهشناس ساختارگراست. او نیز همچون سایر ساختارگرایان به دنبال کشف قواعد زیربنای زندگی اجتماعی است. برای بارت این قواعد در حضور «اسطورهها» در پس امور روزمره زندگی معنا مییابد. (هارلند، 1380: 81) از نظر بارت زندگی اجتماعی حامل منابع عظیمی از نشانههاست که اشاره به قواعد زیربنایی زندگی فرهنگی دارند و با تحلیل این نشانهها میتوان به معنای زیرینشان پی برد. بدینترتیب برای بارت، در زندگی اجتماعی آنچیزی که «بیان میشود» حائز اهمیت بود، نه آنچیزهایی که ممکن است وجود داشته باشند و معنای خودبهخودی اشیاء در واقع در انتخاب ما در نظامی نشانهای پیش از آنکه ارجاع به خودشان داشته باشند، به چیز دیگری اشاره دارند و این خصلت و ماهیت نشانه است. برای مثال در زندگی امروز آمریکایی «استیک» قطعه گوشتی است که تنها به خاطر خودش یعنی به جهت آثار غذاییای که دارد حائز اهمیت نیست، بلکه معنای فرهنگی یافته است و به قول بارت استیک نشانهای است از قدرت، سلامت و قبراق بودن، این قطعه گوشت معنای فرهنگی دارد. (هارلند، 1380: 81-82)
بارت با تکیه بر دستاوردهای زبانشناختی سوسور مهمترین نظریه در حوزه نشانهها را تدوین نمود. در نگاه بارت نشانهشناسی به طور عمده عبارت است، از شکلی از دلالت و معنای صریح.
در نظام نشانهشناسانه بارت، دال، معنا – شکل meaning-form خوانده مىشود. مدلول، مفهوم (concept) نامیده مىشود و به نشانه، دلالت (signification) اطلاق میگردد. بنابراین بارت فرمول مشهور سوسور یعنى دال/مدلول/نشانه را به این فرمول تبدیل مىکند: معنا – شکل/مفهوم/دلالت. در اینجا باید توجه کرد که نشانه نظام اول ، به دال نظام دوم بدل مىشود، دالى که خود متشکل از معنا و شکل است. مفهوم همان جایگاهى را در فرمول دوم دارد که مدلول در فرمول اول و نسبت دلالت با نشانه نیز از همین قاعده تبعیت مىکند. به همین روش مىتوان تا بىنهایت جلو رفت، یعنى از نظام نشانهشناسانه مرتبه اول (الگوى سوسور) شروع کرد و مدام پیش رفت تا به نظام نشانهشناسانه n رسید. (اباذری، 1377)
بارت الگوی سوسوری را به تنهایی ناقص و فقط در برگیرنده معنای صریح میداند که از معنای ضمنی نشانه ها غافل مانده است. معنای اشیاء و ابزارها در پاره ای موارد متضمن مراتب و شئون معنا شناختی و دلالتهای انتزاعی وسیع و پیچیدهای است که به روند های فرهنگی وابسته است. (ضمیران، 1382 :15)
بنابراین هر واژه ای علاوه بر معنای تحت اللفظی و صریح، خود یک معنای ضمنی نیز دارد که هر دو در رابطه دال و مدلول پدیدار میشود که باعث تمایز دو نوع مدلول از هم می شود؛ مدلول صریح و مدلول ضمنی، معنا شامل هر دوی آنها میشود که در بافت و زمینه تعیین میشود.
نشانه خود میتواند به دلالت کننده تازهایی برای نشانه تبدیل شود. بارت این دلالت را نشانه مرتبه دوم میداند. چنین نشانهای خود به ارزشهای فرهنگی تازهای دلالت دارد که به میانجی تازهای برای نشانه که تداعی کننده جنبههای التزام فرهنگی است، تبدیل میشود. لباس در مرحله اول به عنوان پوشاکی برای محافظت از سرما به کار میرود، اما در مرحله بعد همین لباس بر پایگاه و موقعیت فرد در جامعه دلالت میکند که میتواند برای تشخیص جنبههای اجتماعی نظم اجتماعی، مثل تفاوتهای مقامی به کار رود. در اینجاست که نشانه مذبور دارای معنای ضمنی میشود.
در شکل گیری معنای ضمنی عواملی چون طبقه، سن، جنسیت و… دخالت دارند. بارت معتقد است فقط در سطوحی بالاتر از سطح معنای صریح است که میتوان به سطح رمزگان معنی ضمنی دست یافت. وی میگوید: «معنای صریح نخستین معنی نیست، بلکه وانمود میکند که چنین است. بر اساس این وهم، معنای صریح در واقع چیزی بیش از آخرین معنای ضمنی نیست.» (سجودی، 1390 :102) طبق این دیدگاه معنای صریح به واقع خود نیز معنای ضمنی دیگری است و معنای صریح دیگر معنای طبیعی نخواهد داشت بلکه طی فرایند طبیعی شدگی به معنای صریح تبدیل میشود که باعث به وجود آمدن توهم یک معنای ناب حقیقی برای نشانهها میشود.
در نتیجه این تحلیل نمیتوان در عمل هیچ مرز قاطعی بین دو گونه معنی کشید و معنی همیشه با قضاوت ارزشی همراه است. در اینجا عبارت معنای صریح فقط اشاره به اجماعی همگانی دارد نه معنای حقیقی ناب.
در تحلیل های بارت از نشانه ها، دلالت های ضمنی و صریح نشانهها در واقع به صورت سطوح باز نمود یا سطوح معنی تحلیل می شوند. بارت می گوید: دیگر نمی توان به سادگی دال را از مدلول، امر ایدئولوژیک را از امر حقیقی جدا کرد. (سجودی، 139: 103) دال و مدلول بودن در این نگاه به سطح عملکرد و تحلیل بستگی دارد و آنچه که در یک سطح مدلول است ممکن است در سطح دیگری به دال تبدیل شود بنابراین دال ها شناورند.
چندلر در این مورد مینویسد: تغییر شکل دال در عین حفظ همان مدلول عامل تولید معناهای ضمنی بسیاری است. تغییر در سبک یا لحن میتواند معنای ضمنی بسیاری را به دنبال داشته باشد. (چندلر به نقل ازسجودی، 1390 :108) از آنجا که معنای صریح و ضمنی هر دو متأثر از تنوعات اجتماعی فرهنگی و تاریخی است، دلالت ضمنی نیز حاصل عملکرد همین هاست که در طول زمان تغییر میکند.
بارت در مقاله «اسطوره در زمان» حاضر از یک نظام دلالتگر فزایندهای بحث میکند که در آن معانی اجتماعی، خود را به نشانهها مرتبط میکنند، دقیقاً بدانگونه که معانی ضمنی خ
ودشان را به یک کلمه ضمیمه میکنند. این نشانهها به لحاظ فرهنگ غنی، خود در زنجیرهی دلالت پیچیدگی فزاینده و ویژگی فرهنگی، به دال نشانهی بعدی بدل میشود. (ترنر، 1388: 107)
دلبستگی و علاقه خاص بارت در «اسطوره در زمانه حاضر» به شیوهای است که تداعیهای فرهنگی و معرفت اجتماعی، خودشان را به مدلولها منضم میکنند. او این پیوست و افزودهها را «اسطوره» مینامد. لیکن نه بدان معنا که آنها لزوماً نادرستاند بلکه بدان معنا که عملکرد آنها مانند اسطورههای جوامع بدویتر، «توضیح» جهان ما برای ما هستند. (ترنر، 1388: 107)
ما معمولاً اسطورهها را با افسانههای کلاسیک در مورد خدایان و قهرمانان مربوط میدانیم. لوی استروس مردمشناس، اسطورهها را واسطهای میان طبیعت و فرهنگ میدانست. برای بارت اسطورهها ایدئولوژی غالب زمان ما هستند. (فیسک و هارلی به نقل از چندلر: 1387:216)
عامه باورهایی را اسطوره میدانند که واقعیت ندارند، اما نشانهشناسان این واژه را الزاماً به این معنی بهکار نمیبرند. اسطورهها بیانگر و سازماندهنده شیوههای مشترک مفهوم سازی از چیزی در درون یک فرهنگ هستند. (سجودی، 1390: 87)
نشانهها و رمزگان توسط اسطورهها تولید میشوند و در مقابل به بقای آنها کمک میکنند. برای بارت اسطورهها به عملکرد ایدئولوژیک طبیعیسازی کمک میکنند. (بارت به نقل از چندلر: 1387 : 216) عملکرد آنها طبیعی ساختنِ واکنشهای فرهنگی به عبارت دیگر، غالب ساختن رفتارها، باورها و ارزشهای فرهنگی و تاریخی که کاملاً «طبیعی»، «عادی»، «خودآگاه»، «همیشگی» و مطابق «عقل سلیم» به نظر میآیند. و بنابراین عینی و «حقیقی» بهنظر جلوه دادن آنها در مقابل «بودن چیزها» است. به نظر بارت اسطورهها به تمایل ایدئولوژیک در نظام سرمایهداری کمک میکنند. او میگوید: «ایدئولوژی سرمایهداری فرهنگ را به سوی طبیعت سوق میدهد.» (بارت به نقل از چندلر، 1387: 217)
بارت در باب نشانه به آثار ویژه آنها پرداخته است که مهمترین آنها از این قراراند:
یک. اثرجانشینی: یکی از بحثهای جذاب بارت که میتواند در تحقیقات اجتماعی و مطالعات فرهنگی کاربرد ویژهای داشته باشد، بحث او پیرامون «اثر جانشینی» نشانههاست. او از ایدههای پساساختارگرایی الهام میگیرد و عنوان میکند که در یک نظام زبانی، یا نظام فرهنگی که همچون زبان آرایش یافته است، میتوانیم شاهد «بازی دالها» باشیم. از نظر بارت میتوانیم در لانگ(نظام زبان) از دالی به دال دیگر رجعت کنیم. برای مثال از استیک به سلامت و قدرت، بارت استدلال میکند که این نوعی جانشینی، مانند جانشینیای است که براساس آن واژهای که در یک گفتار (پارول) بهخصوص بیان شدهاست (مثل استیک)، مقولهای کلی خود را در زبان (لانگ) فرا میخواند و برمیانگیزد.(مثل سلامت و قدرت). (هارلند، 1380: 83) به عبارت دیگر، از منظر بارت، نشانهها ماهیتاً و بهطور بالقوه چند معنایی هستند و میتوانند بر معنای گوناگونی دلالت کنند. نشانهشناسی با معنای عمیقی سر و کار دارد. بارت خود از معنای سطح اول و سطح دو سخن میگوید. بهنظر بارت اسطوره یا ایدئولوژی عمدتاً در سطح معانی درجه دوم (ضمنی) و با آگاهی عمل میکند که متون یا کردارهای فرهنگی بهبار میآورند، اما به هر حال باید دانست که معنا ذاتی نیست، بلکه محصول نظام نشانههاست. مردم به عنوان مصرفکنندگان اسطورهها معنای برآمده از نظام نشانه را معنای واقعی امور میگیرند. (بشریه، 1378: 79-78)
برای بارت مهم آن است که این جانشین مانند رابطهای نیست که به موجب آن یک دال (استیک) به چیزی کاملاً متفاوت از خود به مفهوم مدلول یا انگاره گوشت ارجاع میکند، بلکه جانشینی از حال و هوای استیک به استیکبودگی، یعنی قدرت و سلامت ارجاع مییابد. (هارلند، 1380: 83)
دو. اثر هالهای: بدین ترتیب با در نظر گرفتن اثر جانشینی در یک نظام فرهنگی که همچون نظامی زبانی تصور شدهاست که در آن نشانههای فرهنگی میتوانند ارجاع کننده معنا در درون نظام فرهنگی باشند، بارت از «اثر هالهای سخن میگوید. اثر هالهای درون جامعه زاده میشود و اشاره به معنا و مفهومی دارد که اشیاء در زندگی اجتماعی پیدا میکنند، بی آنکه ذاتاً دارای چنین معنایی باشند. برای مثال میتوانیم از اتومبیل مدل بالا که میتواند هالهای از خوشبختی و قدرت را به نمایش بگذراند، به همین ترتیب لباس، وسایل خانه، خود خانه، تحصیلات و … میتوانند در بردارنده هالههایی از خوشبختی، سعادت، قدرت و موفقیت باشند. بنا به تحلیل بارتی، انسانها در زندگی اجتماعی بر مبنای چنین هالههایی زندگی میکنند و تحت تأثیر این نشانههای اجتماعی هستند که هر کدام به آرزوها و آرمانهایی فراتر از خود اشاره و ارجاع دارند. (هارلند، 1380: 87)
رولان بارت با تحلیل نشانهشناختی خویش در واقع میکوشد ایدئولوژی نهفته در پس اساطیر به عنوان فرهنگ را بر ملا سازد و معتقد است، اسطورههای فرهنگ تودهای امروز در خدمت تأمین منافع بورژوازی است. (بشریه، 1378: 79)