2-2-1-5- اجتماعی بودن انسان
بنابر گواهی قرآن، زندگی اجتماعی در خلقت انسان طراحی شده است و لاجرم ریشه‌های چنین زندگی در آفرینش او نهفته است و تا انسان هست و فطرت او باقی است او به چنین زندگی کشیده خواهد شد. در تایید این مطلب قرآن کریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ». «ای مردم ! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شماها را به صورت ملت‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید(نه این که بوسیله ملیت‌ها و قومیت‌ها بر همدیگر فخر بفروشید)‌گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است». توصیف انسان در قرآن صرفاً به منزله فرد و فردی بریده و مجزا انجام نپذیرفته است، بلکه رابطه او با جمع و امتی که در آن زندگی می‌کند، به منزله وجهی اساسی از هویت او در نظر گرفته می‌شود. از نظر اسلام فرد و جامعه یک نوع واقعیت و اصالت دارند و اسلام نه پشتیبان اصالت فرد محض می‌باشد، به گونه ای که برای جامعه نه وجود حقیقی و نه قانون و نه سنت و نه شناخت قابل شود و سرنوشت هر فردی را صددرصد جدا از سرنوشت افراد دیگر بداند و نه پشتیبان اصالت جامعه محض است، به گونه‌ای که هرچه باشد فقط روح جمعی و شعور جمعی و اراده جمعی وجود داشته باشد و شعور و وجدان فردی مظهری از نمونه وجدان جمعی به شمار آید و فرد در این میان، مسلوب الاراده و فاقد حریت و آزادی و حال انتخاب گری باشد. بلکه اسلام راهی و نظریه ای میان این دو نظریه دارد و برای جامعه وجودی واقعی و برای فرد اختیار و آزادی نیز قایل شده است (سبحانی تبریزی، 1383).
در واقع حائل یا رابط که بین افراد پیوند برقرار می‌کند و با حفظ اصالت فرد و جمع زندگی مشترک جمعی را به وجود می‌آورد”نظامات، سنن، آداب و قوانین خاص” است و این “عامل پیوند دهنده” و یا عنصر سوم است که می‌تواند این دو را با هم پیوند دهد. وجود همین عنصر سوم موجب اصالت فرد و اصالت جمع ضمن داشتن تاثیر و تاثر متقابل بر یکدیگر می‌شود(مطهری، 1385).
فیض نیز با الهام از آموزه‌های دینی، فرد را پایه و محور دانسته و اجتماعی بودن را نیاز ذاتی و ویژگی ساختاری او برشمرده و در کتاب علم الیقین می گوید: انسان به سوی خداوند در حرکت است و در این سیر الی الله، دنیا منزلی از منازل انسان و بدن مرکب اوست، پس حفظ این مرکب و تدبیر این منزل(جامعه به معنای اعم) بر او لازم است. فیض (1362)، تأمین نیازهای فراوان و گوناگون آدمیان را، در گرو تعاون و داد و ستد اجتماعی می‌داندو در اصول المعارف می نویسد:
نظام دنیوی و معیشتی مردمان و تأمین نیازهای گوناگون آنان، به وسیله افراد مختلف تأمین می‌شود. از این رو، خداوند استعدادها و توانایی‌های افراد را مختلف آفریده تا نظام زندگی اجتماعی سامان یابد.
2-2-2- مبانی ارزش شناسی
یکی از مسائل مهم و اساسی در سلسله مباحث فلسفی و اخلاقی موضوع ارزش‌هاست. هر مکتب یا دستگاه فکری براساس بینشی که نسبت به پدیده‌های جهان دارد، دارای یک سیستم ارزشی نسبت به اعمال و رفتار انسان می‌باشد، این مسئله پایه تفاوت بین مکاتب است، در واقع تشخیص ماهوی هر نظام فکری و عقیدتی به ظهور ارزش‌هایی است که از درون آن نظام جوشیده و براساس آن، اصول بنیادین نظام شکل گرفته است . ارزشگذاری‌های اخلاقی بر مواردی اطلاق می‌شود که ارزش و ارزش گذاری از نقطه نظر اخلاقی، بر اساس خوب یا بد بودن، پسند و یا ناپسند بودن و معروف یا منکر بودن اعمال و رفتار انسان قابل درک و شناسایی باشد (رهنما، 1385).
ارزش‌ها غالباً به ایده‌هایی اطلاق می‌شوند که انسان‌ها درباره خوب و بد، مطلوب و نامطلوب دارند. ارزش‌ها مجموعه اصول و قواعدی هستند که به تعبیر شهید بهشتی تولید باید و نباید می‌کنند. در واقع آنچه اطلاق عنوان ارزش به این اصول و قواعد را مجاز می‌کند، توانمندی آنها در تولید تجویز است(بهشتی، 1380).
آنچه به عنوان مبانی ارزشی در هر مکتبی باید به آن پرداخته شود عبارتند از چیستی و خاستگاه ارزش‌ها، نسبی یا مطلق بودن ارزش‌ها و معیار فعل اخلاقی که این محورها را در نظام اخلاق اسلامی بررسی می کنیم.
2-2-2-1- چیستی ارزش‌ها
ارزش‌ها مفاهیم خاصی هستند که توسط ذهن انتزاع می گردند. این انتزاع ذهنی در جای خود بر مبنای خارج و واقع شکل می‌گیرد. به عبارتی، چنین انتزاعی به استناد و با کمک مفاهیم حقیقی تعین می‌یابد. ارزش‌های اخلاقی و شرعی، به عنوان نمونه، دارای منشأ انتزاع حقیقی و خارجی هستند و ارتباط تنگاتنگی با ارتباطات و فعل و انفعال‌های واقعی دارند. نتیجه این که معانی و مفاهیم اعتباری و ارزشی از مفاهیم حقیقی گرفته می‌شوند (رهنما، 1385).
2-2-1-1- ارزش اخلاقی
اصطلاح ارزش اخلاقی و مفاهیم ارزشی در متون اخلاقی، دست کم، دارای دو کاربرد متفاوت است. منظور از مفاهیم ارزشی در این اصطلاح، آن دسته از مفاهیم اخلاقی است که دارای بار ارزشی و فضیلتی هستند، مانند مفهوم خوب، بد، صواب و خطا… در مقابل منظور از مفاهیم الزامی و دستوری، آن مفاهیمی است که دارای بار دستوری و تکلیفی هستند، مانند مفهوم باید و نباید. اما گاهی معنای وسیع تر و عام تری از واژه “ارزش” اراده می‌شود که در بردارنده همه مفاهیم اخلاقی، اعم از الزامی و ارزشی، است. “مفاهیم ارزشی” در این اصطلاح معادل “مفاهیم اخلاقی ” و در مقابل “مفاهیم غیراخلاقی” به کار می رود،
گفتنی است که ارزش در این اصطلاح دوم، فقط متضمن بار مثبت نیست، بلکه هم شامل ارزش‌های مثبت، کارهای شایسته و بایسته می‌شود و هم ارزش‌های منفی، یعنی افعال ناشایسته و نابایسته را در برمی‌گیرد(مصباح یزدی،1388).
2-2-2-2- خاستگاه ارزش‌ها
در قلمرو ارزش‌ها، مهم‌ترین بخش به ارزش‌های اخلاقی اختصاص دارد، عقل و وحی به عنوان منشأ اعتبار ارزش‌ها نقش خود را در تبیین و تشریح ارزش‌های اخلاقی بر دو محور مهم “مطلوبیت عمل” و “مطلوبیت انگیزه” ایفا می‌کنند. “مطلوبیت عمل” برا این مطلب تأکید می ورزد که عمل اخلاقی به طور ذاتی مطلوب و پسندیده می‌باشد. این مطلوبیت ذاتی از افادات عقل و یا وحی و یا هر دو به حساب می آید. “مطلوبیت انگیزه” بر این نکته تأکید دارد که فعل اخلاقی لازم است به نیت و انگیزه‌ی شایسته‌ای انجام پذیرد. بدین ترتیب، حسن فعلی و حسن فاعلی هر دو از دیدگاه فلسفه ی اخلاق در اسلام، محور ارزش‌گذاری قرار می‌گیرند و ارزش‌ها بر اساس این دو محور، تبیین و تعیین می‌گردند. نه تنها عمل باید به خودی خود نیکو و شایسته باشد، بلکه نیت انجام عمل نیز لازم است خوب و شایسته باشد. منشاء ارزش‌ها را باید در وجود انسان جویا شد، موطن ارزش‌ها همانا نفس و روح انسان است، تمام ارزش‌ها، ریشه در خود نفس انسان دارند، این قابلیت و نحوه خاص وجود نیز مربوط به گوهر مجرد و ملکوتی و نفس غیر مادی انسان است که در او به ودیعت نهاده شده است، روح انسان نحوه ای از وجود است که ارزش آفرین و ارزشیاب و ملهم ارزش‌هاست از این حیث باید گفت، موطن و ظرف وجود و واقعیت ارزش‌ها همانا روح انسان است. “من” متعالی و علوی انسان، همانا موطن ارزش‌ها می‌باشد. مقام اثبات در ارزش‌ها مربوط به کشف و دریافت حسن و قبح‌ها و باید و نبایدها یا ارزش‌ها برای ما می‌باشد، در این مقام باید گفت کشف حسن و قبح‌ها و باید و نبایدها همانا از طریق درک خود متعالی و توجه کافی به آن و تأمل در آن مسیر می‌باشد، بر همین اساس احساس تاٌلم یا عدم تاٌلم افعال با خود متعالی برای انسان حاصل می‌شود و مبنای قضاوت در حسن و قبح افعال می‌گردد و ارزش یا عدم ارزش افعال برای ما مکشوف می‌گردد(مطهری، 1374).
2-2-2-3- نسبی یا مطلق بودن ارزش‌ها
یکی از موضوعات مهم ارزش شناسی، موضوع نسبیت و اطلاق ارزش‌هاست؛ این که آیا ارزش‌های مطلق داریم یا این که تمامی ارزش‌ها نسبی و متغیر هستند؟ به اعتقاد طرفداران نسبیت، نمی‌توان در مقام داوری بین دو طرف معارض درخصوص یک حکمت اخلاقی، از درست تر بودن یکی از آنها سخن گفت. نظریه نسبیت در واقع تجویز تنوع اخلاقی است و حکم به موجه بودن هم حسن صدق و هم قبح آن، البته در دو زمینه فرهنگی خاص می دهد و بالاتر اینکه خود عدل هم در جائی حسن است و در جای دیگر قبح. در نسبیت موضع‌گیری می‌شود و اعلام می‌گردد که اصولاً اخلاق ماهیت انعطاف پذیر دارد و این انعطاف‌پذیری بر حسب عوامل مختلف بیرونی است و از این رو نمی‌توان در مقایسه دو اخلاق از صحت یکی و سقم دیگری سخن گفت. علامه طباطبایی در المیزان به صراحت و روشنی نسبیت‌گرایی را رد می نمایند. اما در دیدگاه ایشان اطلاق مفهومی مورد تأیید است. یعنی حسن و قبح بر عدالت به عنوان یک مفهوم کلی همواره وجود داشته و هیچ گاه نبوده است که جامعه ای فاقد حسن و قبح بوده یا صفت عدالت را قبیح بشمارند. ارزش‌ها به شکل مفهومی مطلق هستند و در صورت مصداقی نسبی یعنی حسن و قبح به طور مطلق در خارج یافت نمی‌شود. به طور مثال عدالت مفهوماً مطلق است و حسن و مصادیق آن در طول زمان تغییر و تحول می یابد. از نظر اندیشمندان فلسفه اسلامی، ارزش‌ها یک سلسله اصول کلی، ثابت و مطلق اند که تحت هیچ شرایطی تغییر نمی‌کنند، اما مصداق آنها تغییر پذیر است. از این منظر ملاک ارزش اخلاقی، مصلحت عمومی فرد و جامعه و مصلحت واقعی انسان است. یعنی هر چیزی که موجب کمال واقعی انسان است، نه چیزی که دلخواه افراد و مورد خوشایند آنهاست. البته اگر ملاک اصلی ارزش در اسلام، کمال نهایی است، مصداق آن قرب الهی است. در نظام اسلامی، هدف کسب رضای خداست. ارزش‌ها امور قراردادی و توافقی که تنها در اثر توافق ایجاد شوند و اعتبار گردند ولی از واقعیت اصیل و حقیقت بی بهره باشند، نمی‌باشند. بلکه ریشه در تکوین و فطرت و درون انسان‌ها دارد. این گونه نیست که این ارزش‌ها در زمانی یا مکانی یا شرایط خاصی ارزش محسوب گردند و در زمان و مکان و شرایطی دیگر ضد ارزش به حساب آیند. فضیلت، کمال، راستگویی، صداقت، امانت داری، احسان و گذشت و مواردی اینچنین، اموری واقعی و برخاسته از فطرت خداجو و حقیقت دوست انسان دارد و چون به چنین ستون محکمی تکیه زده اند، همواره ثابت و استوار می‌باشند چون پشتوانه و ریشه و سرچشمه آن که فطرت انسان است، امری ثابت و ریشه دار است (جعفری،1379).
2-2-2-4- معیار فعل اخلاقی
هر یک از مکاتب اخلاقی، دیدگاه خاصی را درباره معیار فعل اخلاقی و ماهیت ارزش اخلاقی برگزیده‌اند. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
2-2-2-4-1- ارزش اجتماعی
از دیدگاه مکتب جامعه‌گرایی، هر چیزی که مورد امر و نهی جامعه و متعلق پسند ناپسند آن باشد، دارای ارزش اخلاقی مثبت یا منفی خواهد بود. ارزش‌های اخلاقی همان ارزش‌های اجتماعی اند و در خارج از ظرف اجتماع، بسیاری از مفاهیم اخلاقی، بلکه هیچ یک از آنها، معنای محصَلی ندارند. ایثار، صبر و استقامت، راست گویی، عدالت ورزی، محبت و امثال آن، همگی ارزش‌هایی هستند که جامعه به ما معرفی می‌کند .
2-2-2-4-2-
نظریه عاطفی