در این قسمت به دنبال نظریاتی هستیم که رابطه دین با شکل گیری جهان بینی در افراد را بازگو می کند بدین معنی این نظریات درصدد تبیین چگونگی عملکرد دین در شکل گیری نگرش افراد به واقعیت های اجتماعی برآمده است . برهمین اساس نظریات اندیشمندانی چون کلیفورد گیرتس ، برگر و لاکمن را مطرح خواهیم کرد.
الف ) کلیفورد گیرتس :
منبع عمده افکار نظری گیرتس درباره دین ، مقاله اش با عنوان « دین به عنوان یک نظام فرهنگی » (1966) است که در آن ، بعد فرهنگی دین را تحلیل می کند . او به دین به عنوان بخشی از یک نظام فرهنگی نگاه می کند . مقصود او از فرهنگ ، « الگویی از مهانی است که در راستای تاریخ انتقال می یابد و از طریق نمادها تجسم پیدا می کند و یا نظامی از مفاهیم است که به انسان ها به ارث می رسد و به صورت های نمادین بیان می شود ». به گفته گیرتس ،دین به منزله بخشی از یک فرهنگ ، با نمادهای مقدس . کارکردهای آن سروکار دارد ، « تا روحیات آدم ها ، یعنی فرهنگ ، خصلت و کیفیت زندگی ، سبک اخلاقی و زیبایی شناختی و حالت زندگی آنها را با جهان بینی شان ، یعنی همان تصویری که از واقعیت عملکرد اشیاء دارند و فراگیرترین اندیشه های آنها درباره نظم ، ترکیب کند » ( ملکم همیلتون 266:1389 ) .
به گفته گیرتس ، دین عبارتست از : نظامی از نمادها که کارش استقرار حالت ها و انگیزش های نیرومند ، قانع کننده و پایدار در انسان ها ، از طریق صورتبندی مفاهیمی از نظر کلی جهان و پوشاندن این مفاهیم با چنان هاله ای از واقعیت بودگی است که این حالت ها و انگیزش ها بسیار واقع بینانه به نظر آید . او سپس این تعریف را بازتر می کند و درباره اجزای آن توضیح بیشتری می دهد . او ضمن این کار ، نظریه دین مورد نظرش را جزء به جزء مطرح می کند . نخستین نکته اینجاست که دین مجموعه ای از نمادهاست . او می گوید یک نماد می تواند به جای چیزی بنشیند و چیزی را بازنمود یا بیان کند و یا می تواند به عنوان نوعی نمودار یا راهنمای آنچه که باید انجام گیرد ، عمل کند. گیرتس سپس می گوید ، دین از طریق صورتبندی مفاهیمی درباره نظو کلی وجود ، این کارها را امجام می دهد . به نظر او ، آدم ها به چنین مفاهیمی نیازمندند . آنها نیاز به این دارند که جهان را معنی دار و سامان مند ببینند ( همان ، 267 ) .
گیرتس درباره ویژگی چشم انداز دینی ، می گوید ، مهم ترین ویژگی دین ، ایمان است . چشم انداز علمی اساساَ تشکیک آمیز است و همیشه مفاهیمش را به آزمون می کشد . اما چشم انداز دینی ، خلاف چشم انداز علمی عمل می کند ، زیرا می کوشد مفاهیمش را به صورت حقیقی و دور از هرگونه شک و شواهد مغایر ، تثبیت کند (همان ، 270 )
او در آخرین بخش تعاریف خود ، به حالت ها و انگیزش هایی اشاره می کند که دین آنها را ایجاد می کند و به انها وجه واقع بینانه بی همتایی می بخشد . اساسی ترین واژه در این جمله ، صفت بی همتاست . گیرتس می گوید ، هریک از چشم اندازهای دینی ، شیوه بی همتایی برای برخورد با جهان است و تنها برای آن کسانی واقع بینانه است که به آن چشم انداز معتقدند و بسیار علمی و معقولانه اش می انگارند . به نظر گیرتس ، همین تأثیر ناپذیری چشم اندازهای دینی از شک است که به آنها قدرت تأثیرگذاری عمیق بر جامعه می بخشد . این واقعیت که مومنان در هریک از چشم اندازهای مذهبی خود ، به گونه ای بدیهی چشم اندازشان را معقول ترین و واقع بینانه ترین چشم انداز می انگارند ، باعث می شود که این چشم اندازها توان بسیار موثری پیدا کنند ( همان ، 271) .
ب ) برگر :
برگر در کار عمده نظری اش درباره جامعه شناسی دین ( 1973) ، استدلال می کند جامعه یک پدیده دیالکتیکی است ، زیرا هم یک محصول انسانی و هم واقعیتی خارج از انسان است که بر انسان های آفریننده این محصول ، تأثیر می گذارد . فرایندی که از طریق آن می توانیم بواسطه فعالیت های ذهنی و جسمی ، جهان اجتماعی مان را بیافرینیم و در ضمن ، این جهان اجتماعی را چونان واقعیت خارجی و مستقل تجربه کنیم و خودمان را شکل گرفته آن بیابیم ؛ فرایندی است که طی آن ، نظمی معنی دار بر تجربه ما حاکم می شود . برگر این نظم معنی دار را ناموس می نامد ( همان ،272 ) .
انسانها معمولاَ ناموس را به عنوان چیزی که « در سرشت چیزها » قرار دارد و به صورت تصویر بدیهی ، راستین و پذیرفته شده ای ازواقعیت است ، در نظر می گیرند . گرچه ناموس را انسان ها می سازند ، اما باز آن را به عنوان یک پدیده طبیعی و بخشی از جهانی در نظر می گیرند که فراسو و فراتر از اراده ، توانایی ها و تاریخ بشری جای دارد . این دین است که چنین ادراکی از واقعیت محض و طبیعی بودن را درباره ناموس ساخته شده انسان ها ، حفظ می کند . ناموس ، از طریق دین ، خصلت مقدسی می یابد و به عالم مقدس تبدیل می شود . ناموس ، برای این مقدس است که اسرار آمیز و بسیار نیرومند انگاشته می شود . « دین برای یک انسانی که عالمی مقدس از طریق آن استقرار می یابد » ( همان ، 273 ) .
ج ) تامس لاکمن :
رهیافت لاکمن ، که همکار نزدیک برگر است ، نیز بر نقش دین در ساخت معنا تأکید دارد . به نظر لاکمن ، دین ، دوشادوش زندگی اجتماعی حرکت می کند . به اعتقاد او ، روند جامعه نوین غربی به سوی دنیاگرایی ، تنها به دلیل سستی گرفتن صورت ها و نهادهای دینی سنتی پیش آمده است ، نه آنکه خود دین سست شده باشد . برخی پرسش ها و مسائل بنیادی ، در این نوع جوامع نیز همچنان فراروی انسان ها مطرح می شوند .
لاکمن در کتاب دین نامرئی (1967) ، می خواهد « شرایط انسان شناختی » دین را تعیین کند . منظورش از این شرایط ، آنهایی اند که بر همه
ادیان بشری تسلط دارند و جنبه های جهانی نوع بشر و زندگی بشری را می سازند . این شرایط حاکم بر زندگی بشر ، در سراسر جهان ، به صورت انواع گوناگون تجلیات دینی ، یعنی به صورت دین ها و نهادهای خاص دینی و مذهبی ، که ویژگی شان ارتباط با مقتضیات رایج در هریک از اجتماعات دینی است ، خود را نشان می دهند. اما لاکمن به انگیزه دینی حاکم بر زندگی بشر ، نظر دارد ، پیش از آنکه این انگیزه ، صورت های تاریخی متفاوتی به خود بگیرد . هریک از این صورت ها ، یکی از آن راه هایی است که فرایندی بنیادی در زندگی بشری از طریق آن به صورت مجسم نهادمند می شود . هریک از دین های بشری ، در واقع ، بیانگر نهامندی فرایند عامی است که از طریق آن ، « جهان نمادین » به صورت اجتماعی ساخته می شود و با جهان زندگی روزانه ، ارتباط می یابد ( همان ،275-276 ) .
لاکمن این فرایند کسب اگاهی از خود را بیشتر یک فرایند دینی می انگارد . این فرایند ، دوشادوش اجتماعی شدن کودک عمل می کند و طی فرایند اجتماعی شدن ، کودک با تصویری از واقعیت یا نوعی جهان بینی نیز آشنا می شود . این تصویر ، جهان نمادینی را باز می نماید که به واقعیت و وجود فرد معنا می بخشد و خود فرد را در چارچوب این جهان نمادین قرار می دهد . در جوامع گذشته ، این فرایند عموماَ از طریق نظام دینی به معنای سنتی آن عمل می کرد . اما در جوامع کنونی ، این فرایند از طریق مفاهیمی چون تحقق نفس ، ابراز وجود و استقلال فردی عمل می کند . مفاهیمی که به ظاهرتصور نمی شود سازنده ارزش های دینی باشد ، ولی اگر دین را به معنای گسترده تر و بنیادی تر آن در نظر بگیریم ، این مفاهیم نیز ماهیت دینی پیدا می کند ( همان ) .
2-1-3-چارچوب نظری
برای تبیین رابطه دو متغیر مستقل و وابسته این پژوهش ، یعنی انواع دینداری و نگرش به جامعه مدنی از نظریه ای بهره می گیریم که بطور عام بر سازگاری دین با پدیده های مدرن همچون جامعه مدنی تأکید داشته باشد تا بتوانیم ارتباط میان انواع دینداری را با نگرش افراد به جامعه مدنی مورد بررسی قرار دهیم . نظریه هابرماس با پرداختن به مسئله تعامل دین با مدرنیته و همزیستی این دو در دوران مدرن و کنار گذاشتن تلقی کلاسیک از تقابل لاینحل میان دین و تجدد مارا در بررسی را بطه دین با جامعه مدنی( به عنوان یکی از عناصر مدرنیته ) یاری می رساند و با هدف مورد نظر همخوانی بیشتری دارد .هابرماس همچنین با متمایز ساختن برداشت های متفاوت از دین در ارزیابی نگرش به ارزش های مدرن ، بیش از سایر نظریه ها که تنها به همسویی یا عدم همسویی دین با پدیده های مدرن می پردازند ، ما را در جهت رسیدن به هدفمان کمک می نماید. او به این سوال می پردازد که چگونه می توان میان این دو نیرو یعنی نیروی مذهبی و سکولار موجود در غرب با گرایش غالب لیبرال دموکراسی تعامل ایجاد کرد ؟ بایستی به این نکته اشاره کنیم ، سکولاریسم در روایت هابرماس برابر با مدرنیته انگاشته می شودکه بر عقلانیت و حقوق فردی ، رعایت حقوق بشر و دموکراسی سیاسی تأکید دارد.
از نظر هابرماس دینداران نو اندیش برای تعامل با دنیای سکولار و ارزش های آن می بایستی اولاً به نوعی پلورالیسم روشی اعتقاد داشته باشند . یعنی اینکه برای دیگران از هر عقیده و باور حق قائل باشند و ثانیاً مرجعیت علوم جدید را بپذیرند و میان نظریه های جامع دینی و ارزش هایی نظیر فردگرایی مبتنی بر برابری انسان ها و کل گرایی حقوق و اخلاق جدید که همانا حاکمیت مردم و حقوق بشر باشد ارتباط برقرار سازند . ( هابرماس ، 5:1381 ) توجه به موارد فوق روشن میسازد که در دیدگاه هابرماس مسئله تساهل به عنوان یکی از ارزش های اساسی دموکراتیک و همچنین اصل کثرت باوری ، اصولی اساسی و کلیدی در تعامل دین با جامعه مدرن و ارزش های آن باشند. در نقطه مقابل ، وی بنیادگرایی دینی را در جهت عکس نواندیشی دینی می دانند که با رد هرگونه تعامل با سکولارها و ارزش های غالب آن ، سد بزرگی در تعامل ارزش های دینی با ارزش های مدرن به شمار می روند .( رحمانی ، 18:1385 ).
اما از سوی دیگر نظریه جنگ های فرهنگی که به تفاوت در باور ، نگرش ، رفتار و اعتقادات سیاسی طرفدان یک آئین مذهبی می پردازد ، بیش از نظریه هابرماس و به طور اخص به تمایز مد نظر حامیان برداشت های متفاوت از یک دین ( اسلام ) و نوع نگرش افراد به مسائل سیاسی و اجتماعی اشاره دارد و لذا به عنوان نظریه مکمل در ترسیم چارچوب نظری مورد استفاده قرار می گیرد . براساس این نظریه اختلاف سیاسی کلیدی بین مذاهب مختلف نیست بلکه در میان کسانی است که در سطح بالایی از اعتقادات و التزامات دینی و کسانی دارای سطح پائینی از اعتقادات و التزامات هستند که همین خود اساس پژوهش مورد نظر را شکل می دهد و نقطه آغازین حرکت در بررسی نگرش های متفاوت افراد به جامعه مدنی قرار می گیرد .
به طور خلاصه نوع دینداری افراد در میزان گرایش آنها به ارزش های مدرن و از جمله ارزش های دموکراتیک موثر است و میزان این تأثیر بستگی دارد به میزان انعطاف پذیری دین در برابر عقلانیت جدید و علم مدرن ، چرا که سوال از رابطه دین و مدرنیته در حقیقت سوال از رابطه دین با علم مدرن است ( سروش ، 1:1385) پذیرش حقوق بشر و تن دادن به آراء مردم و ملاک های مردمی مشروعیت حکومت ( دموکراسی ) ، و پلورالیسم دینی و سیاسی به معنای به رسمیت شناختن آزادی و عقاید دیگران و سایر ارزش های دموکراتیک از سوی دینداران ، بستگی به میزان همبستگی دین با علوم جدید خواهد داشت و این همان نکته ای است که هابرماس هم به آن اشاره دارد.
2-2-مبانی تجربی
2-2-
1-پیشینه تحقیقات:
مطالعه تحقیقات گذشته این امکان را برای کاوشگر مقدور می نماید تا ضمن ارائه مطالب خود به خواننده ، حدود و ثغور تحقیق خود را تحدید نماید و منجر به توسعه مطالعات قبلی گرددو معیاری برای مقایسه نتایج یک مطالعه با دیگر یافته ها را فراهم نماید ( کرسول ، 29:2003 ). به عبارت ساده تر مطالعه ادبیات تحقیق بدین منظور انجام می شود که با موضوع تحقیق بیشتر آشنا شده ، دامنه مفهومی متغیرهای تحقیق را بشناسیم و از روش تحقیق و نظریه های کارگشای دیگر تحقیقات در تحقیق خود استفاده کنیم .
2-2-1-1-تحقیقات داخلی :