(خاقانی زاده به نقل از لاریجانی،1390)
2-1-2-2-2-2- نظریههای وظیفهگرایانه (فرآیند محور)
در این گروه از نظریه ها اعتقاد بر آن است که ویژگیهای خود عمل، قطع نظر از میزان خیری که در پی می آورد، میتواند آن عمل را صواب و لازم گرداند. برخلاف غایت انگار که تنها ویژگی موثر در صواب و ناصواب بودن عمل را میزان خیری که بدان می انجامد، میداند. این نظریه هیچ معیاری برای درستی و یا نادرستی افعال ارائه نمی دهد و می گوید در هر موقعیتی، خود شخص باید درست را از نادرست بازشناسد و این کار را با دقت در اوضاع و احوال پیرامونی خود و شناخت واقعیتهایی که در آن به سر می برد، میتواند انجام دهد. بنابراین نظریه، از آنجا که موقعیتها و شرایط همواره متغیرند، نمیتوان برای خوبی و بدی کارها، قانونی عام و فراگیر ارائه داد(فرانکینا، 1376).
2-1-2-2-2-3- نظریه یا مکتب مبتنی بر فضیلت
این فرضیه قدیمیترین فرضیه ی مطرح در فلسفه غرب است که ریشه آن به تمدن یونان باستان میرسد. بر مبنای این فرضیه، اخلاق شامل قوانین کاملاً مشخص و تعریف شده ای برای رفتار است؛ مثلاً: محکومیت دزدی و قتل انسانها. این فرضیه بر اهمیت ایجاد رفتار صحیح نهادینه (و نه صرفاً یادگیری اخلاق) تأکید دارد. در دو نظریه اصالت نتیجه و اصالت وظیفه سوال این است که «چه باید بکنیم؟» و حال آنکه در نظریه فضیلت مهمترین سوال این است که «چگونه فردی باید بشوم؟» (پینکافس، 1382).
1-2-2-3- فرا اخلاق
فرا اخلاق گاهی به اخلاق نظری، اخلاق فلسفی یا منطق اخلاق و گاهی نیز به فلسفه اخلاق (به معنای خاص) اطلاق میشود. در این علم، از معنی و مفاد گزارههای اخلاقی و اجزای آن بحث میشود و به تحلیل گزارههای اخلاقی پرداخته میشود. فرا اخلاق به سوالات منطقی، معرفت شناختی و یا معنا شناختی پاسخ می دهد. شاید مهمترین مساله فرا اخلاق مساله بیان و توجیه داوریهای اخلاقی باشد یعنی پاسخ به پرسشهایی از قبیل اینکه «چرا من باید عادل باشم؟»، «مبنای این الزام چیست؟»، «چه توجیهی برای پذیرش آن میتوان ارائه کرد»(فرانکینا، 1376). فیلسوفان تحلیل زبانی در بحثهای فرا اخلاقی خود بیش از هر چیز به مباحث معناشناختی داوریهای اخلاقی می پردازند، زیرا گمان میکنند مسائل فلسفی به طور عام و مسائل فلسفه اخلاق به طور خاص، تنها از طریق تحلیل زبان و آشکار کردن واژهها و جملات پاسخ می یابند(جوادی، 1375).
2-1-2-3- فلسفه اخلاق
منظور از فلسفه اخلاق، علمی است که به تبیین اصول و مبانی و مبادی علم اخلاق میپردازد و بعضاً مطالبی از قبیل: تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق و سیر تحول آن را نیز متذکر میشود(مصباح یزدی،1376).
برخی از فیلسوفان اخلاق، معتقدند که فلسفه اخلاق، به نحوی، شامل هر سه نوع پژوهش اخلاقی میشود. آثار همه عالمان اخلاق پیش از قرن بیستم نیز ترکیبی از اخلاق توصیفی، هنجاری و پارهای از مسائل فرااخلاق است.اما اگر فلسفه اخلاق را به درستی جزیی از فلسفه و تحقیق و پژوهش فلسفی و عقلی درباره مسائل و احکام اخلاقی بدانیم، در آن صورت نمیتوان آن را شامل اخلاق توصیفی نیز دانست؛ چرا که در اخلاق توصیفی جای بحث فلسفی و عقلی نیست، بلکه حداکثر در بردارنده مباحث اخلاق هنجاری و فرااخلاق خواهد بود. برخی از مهمترین مسائل مطرح درفلسفه اخلاق عبارتنداز:
1- مفاهیم اخلاقی چگونه پیدا میشوند؟ ماهیت، معنا یا کارکرد احکامی که دربردارنده اصطلاحات اخلاقیاند، چیست؟
2- منشاء پیدایش احکام و دستورات اخلاقی کجا است؟ آیا احکام اخلاقی ریشه در طبیعت دارند؟ یا از عقل سرچشمه میگیرند؟ و یا اینکه وابسته به امر و نهی جامعه هستند؟
3- شاید بتوان گفت مهمترین موضوع مورد بحث فلسفه اخلاق، مسأله اِخباری یا انشایی بودن گزارههای اخلاقی است. اصل در جملات اخلاقی، انشا است یا اخبار؟
4- جایگاه نیت در افعال اخلاقی به چه صورت است؟ آیا قوام حکم اخلاقی تنها به «حسن و قبح فعلی» است یا آنکه «حسن و قبح فاعلی» را نیز باید در نظر داشت؟
5- آیا الزامی بودن در احکام اخلاقی، شرط است یا نه؟
6- رابطه فعل اخلاقی و پاداش چگونه است؟
7- یکی دیگر از مهمترین مسائل فلسفه اخلاق این است که مبنای احکام اخلاقی چیست؟ جملات اخلاقی بر چه پایه و مبنایی استوار شد؟
8- آیا احکام اخلاقی استدلالپذیرند یا غیرقابل استدلالند؟
9- آیا هر جامعهای میبایست نظام اخلاقی خاص خود را داشته باشد؟آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟