یکی از ویژگی های جامعه مدنی وجود احزاب کار آمد و تاثیر گذار در کشور است احزاب در ایران در مقاطع مختلف شدت وضعف داشته اند و وجود احزاب بستگی به نوع برخورد حکوت داشته است. عواملی همچون عوامل سیاسی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی مانع از شکلگیری احزاب سیاسی در جامعه ایران شدند.
همچنین حضور معنادار و پررنگ ایلات و عشایر در تاریخ و سیاست ایران، همراه فرهنگ سیاسی ایلی و عشیرهای، تأثیر عمدهای در ایجاد هرج و مرج داخلی و تضعیف وحدت و یکپارچگی ملی، به عنوان بستر لازم برای تحقق دموکراسی و نهادهای مدنی مانند احزاب، داشته است.
یکی دیگر از ریشههای تاریخی موفق نبودن احزاب در ایران آن است که فرماسیون اجتماعی در ایران کمتر در معرض تغییرات و تحولات زیربنایی قرار گرفته و در طی تاریخ زیربنا و شالوده اقتصادی ایران، دولتی بوده و دولت به صورت بزرگترین کارفرما عمل کرده است. از سویی، یکی دیگر از موانع تاریخی تحزب که همیشه جوامع سنتی با آن روبهرو بودهاند، درگیری پنهان و آشکار میان سنت و تجدد است. بر همین اساس پذیرش تحزب، به عنوان نهادی مدرن، در بخش سنتی جامعه ایرانی با دشواریهایی همراه بوده است.
باید افزود که بدبینی و ناآگاهی عمومی نسبت به جایگاه احزاب هم مانع رشد تحزب در ایران شده است که از دلایل این بدبینیها میتوان به فقدان همسویی عملکرد احزاب با سنن، آداب و اعتقادات عمومی و مذهبی، وابستگی به اجانب و نظامهای مستبد داخلی، و وجود بیصداقتی و شعارزدگی در عمل این تشکلها در طی تاریخ ایران اشاره نمود.
همچنین کمتجربگی مردم و نهادها در تحقق مشارکت سیاسی فعال، باعث ضعف پشتیبانی تاریخی از فعالیت تشکلها و احزاب سیاسی امروز شده است. از تأثیرات انکارناپذیر جنگها و بحرانهای مشابه بر سیر تحزب و کامیابی یا ناکامی احزاب، نیز نباید غافل شد. بهطور نمونه جنگ جهانی دوم، که باعث شد استبداد رضاشاهی سرنگون گردد، در تحرک احزاب از شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 مؤثر بود.
باید توجه داشت که احزاب در جوامع غربی دارای کارکردهایی هستند که این کارکردها عامل ظهور و حضور آنها در صحنه اجتماعی و سیاسی است اما در جامعه ایران و با توجه به ویژگیهای فرهنگی و مذهبی این جامعه، احزاب نتوانستند کارکردهایی را که در جامعه حزبی بر عهده دارند ایفا کنند لذا عدم کارکرد گرایی یکی از عوامل عدم شکل گیری احزاب در ایران بوده است.
ساخت مطلقه قدرت در ایران مانع از ظهور و حضور این احزاب در صحنه اجتماعی میشد اما در زمانهایی که فضای باز سیاسی در جامعه به وجود میآمد باز هم احزاب نمیتوانستند کارکردهایی را که باید ایفا کنند و به عنوان واسطه بین مردم و حکومت در جهت رسیدن به قدرت تلاش کنند.
نهاد مرجعیت در جامعه ایران دارای ساختاری متشکل و پر قدرت بود و با استفاده از روحانیون و خطیبانی که در اختیار داشت مانند یک شبکه اجتماعی عمل میکرد و با ارتباط مستمر با بدنه اجتماع نیازهای آنها را از سطح جامعه جمع آوری میکرد و در اختیار مراجع تقلید قرار میداد و آنها با توجه به اینکه به مصالح اجتماعی، مذهبی و سیاسی مردم اشراف داشتند تصمیماتی در این زمینه اتخاذ میکردند و آن را از طریق تشکیلات خود و روحانیون به مردم منتقل میکردند.
از سوی دیگر نهاد مرجعیت در ایران آن چنان قدرت و منزلتی داشت که دستگاه حاکمه علی رغم میل باطنی خود مجبور بود همواره به این نهاد احترام بگذارد و در وقایعی که اتفاق میافتاد با توجه به اینکه نهاد مرجعیت در مواقع لزوم مردم را برای احقاق حقشان و یا رعایت احکام اسلامی و مصالح جامعه بسیج میکردند ناگزیر به قبول رای مراجع تقلید بودند شاید بتوان یکی از بارزترین نمونه را فتوای حرمت توتون و تنباکو و لغو این قرار داد دانست.
در واقع میتوان گفت که با توجه به عوامل زیادی که در ساختار فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی ایران مانع از شکل گیری احزاب سیاسی قدرتمند در جامعه ایران شده بود در سالهای بین انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی ایران نهاد مرجعیت به مثابه نظامی شبه حزبی عمل کرده است و با استفاده از امکاناتی که دین اسلام در اختیار این نهاد قرار داده در جهت استیفای حقوق مردم و اجرای احکام اسلامی تمام تلاش خود را کرده است.
فصل سوم
نقش مرجعیت به عنوان واسطه بین مردم و حکومت از مشروطه تا انقلاب اسلامی
مقدمه
در طول سالهای قبل از انقلاب اسلامی ایران همواره حکومتهای خود کامه و مستبد بر این کشور حکومت داشته و هیچ گروه و یا دستهای نمیتوانست به عنوان واسطه میان مردم و حکومت به استیفای حقوق مردم از حکومت بپردازد. به محض اینکه گروهی شکل میگرفت در اولین مطالبهای که از حکومت بیان میکرد با سرکوب شدید حکومت مواجه میشد.
با این حال در طول تاریخ پیدایش ایران و از ورود اسلام به ایران و به خصوص پس از صفویه عالمان دینی در ایران دارای جایگاه خاص و مورد احترام بوده و حاکمان همواره تلاش میکردند شان و جایگاه آنها را در برخوردها در نظر بگیرند. مرجعیت در ایران تنها نهادی است که توانسته جایگاه واقعی یک نهاد واسط بین مردم و حکومت را به دست بیارد. دستیابی به این جایگاه دارای علتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و مهمتر از همه مذهبی است.
مراجع جانشین امامان دین در نزد مردم هستند و قول آنها برای مردم واجبالاطاعه شمرده میشود و با توجه به اینکه همه مراجع هدف واحدی را که اعتلای دین و اجرای احکام الهی است دن
بال میکنند کمتر پیش میآید که درون این نهاد مهم تفرقه وجود داشته باشد و میتوان گفت در مقاطع حساس سیاسی مراجع با وحدت بر سر اهداف مشترک مواضعی یکسان اتخاذ میکردند.
این نهاد از طریق ایجاد شبکهای اجتماعی توانسته در راس بدنه حوزههای علمیه حلقه واسطی بین مردم و مرجعیت ایجاد کند. شبکه اجتماعی مبلغان و روحانیون در همه شهرهای ایران شعبه داشته و مقلدان مراجع تقلید هم در همه شهرها پراکندهاند و از روحانیون و مبلغان برای ارتباط با مراجع تقلید خود استفاده میکنند.
روحانیون و مبلغان و شاگردان مراجع تقلید مطالبات، نیازهای، سوالات و وجوهات مردم را از بدنه اجتماع جمعآوری کرده و به مراجع تقلید میرسانند و مراجع هم پاسخهای خود را از طریق همین شبکه اجتماعی به مردم ابلاغ میکنند. به خاطر همین ویژگی ارتباط مستمر نهاد مرجعیت را میتوان نهادی مردمی در نظر گرفت که در شرایطی که حکومت و سلاطین ظالم در ایران حکمرانی میکردند پناهگاه و ملجا مردم بودند.
مراجع با اشراف به جایگاه خود در بین مردم و با تاسی به اندیشههای اسلامی و الگو گرفتن از امام حسین (ع) تلاش میکردند در جهت اجرای احکام اسلامی و حفظ منافع مردمی از هیچ اقدامی فروگذار نکنند. حکومت هم با توجه به اینکه از قدرت سیاسی مراجع در بسیج تودهها مطلع بود مرجعیت را به عنوان نهادی قدرتمند پذیرفته بود. بنابراین میتوان مرجعیت را نهادی واسط بین حکومت و مردم در نظر گرفت.
الف- نقش ساختاری مرجعیت در اسلام به عنوان واسطه
در مکتب تشیع باب اجتهاد همچنان مفتوح مانده و این خود نه تنها موجب رشد و شکوفایی فقه شیعه شده، بلکه مسئله اجتهاد و تقلید در مکتب تشیع را از دو جهت اهمیت و اعتباری خاص بخشیده است. یکی از آن جهت که فقها در امور مربوط به مسائل شرعی خبره و آگاهند و نسبت به مسائل با عدالت اسلامی عمل میکنند و دیگری پیروی متعبدانه همراه با انتخابی آگاهانه است.
لذا شیعیان یا باید خود مجتهدی عادل و آگاه به تمام مسائل فقهی و علوم مربوطه بوده و یا از مجتهدی جامع الشرایط که به مرجع تقلید مشهور و صاحب رساله عملیه است تقلید کنند. طبیعی است که بخاطر عدم دسترسی همه مردم در نقاط مختلف به مراجع تقلید، روحانیان نقش رابط و منتقل کننده افکار و نظریات آنها را داشته و بدون آنکه سلسله مراتبی خاص به وجود آورند بعنوان واسطه میان رهبران بزرگ مذهبی و مردم نقش مهمی را برعهده میگیرند. نظرات و فتاوی مراجع را برای مردم در مساجد و منابر بازگو کرده و متقابلاً مسائل و مشکلات مردم را به رهبران مذهبی منتقل میکنند.
روحانیت شیعه و در راس آن مرجعیت از منظر جامعهشناختى، به طبقه یا گروه رسمى مبلغ، مروج و مفسر مذهب تشیع که به صورت زنده و مداوم، نقش محول خود را در جامعه ایفا مىکند، اطلاق مىشود. به تعبیر امام خمینی (ره) مراجع با توجه به تحصیل در حوزههاى علمیه به عنوان «کارمندان اسلام»، حفظ اسلام در همه ابعادش را وظیفه خود مىدانند.(خمینى، 1358: 35).
هرچند اصطلاح «روحانى» در مقابل «جسمانى» – که منسوب به مسیحیت و ریشه در حواریون و هفتاد مبلغ منصوب حضرت عیسى(ع) دارد از غرب و در عصر مشروطه وارد فرهنگ ایران شده اما بین این دو اصطلاح در اسلام و مسیحیت تفاوت بنیادین وجود دارد؛ در اسلام روحانیت وظایف سیاسى و معنوى را توأمان بر عهده دارد؛ اما در مسیحیت این وظیفه محدود به قلمرو معنوى است. همچنین در فرهنگ سیاسى ایران، واژه «روحانى» با واژههاى عالم، معمم، اهل علم، آخوند، مبلغ، روضهخوان، ملا، طلبه، فقیه و مانند آن مترادف است (قنبری، 1384: 105-126).
پیدایش طبقه روحانیت در اسلام همزاد تشکیل اسلام بوده است. پیامبر اسلام(ص) به عنوان اولین و عالىترین رجل دینى، ضمن این که خود به ایفاى نقش روحانى در ابعاد معنوى و سیاسى مىپرداخت، برخى از اصحاب مانند مصعب بن عمیر و معاذ بن جبل را نیز مأمور تبلیغ عقاید و احکام اسلامى مىکرد.
یک دلیل اساسى مبنى بر این که در اسلام طبقه یا گروهى به نام «فقها» یا روحانیت هست و آن محصول «اسلام تاریخى» نیست، این دستور صریح قرآن کریم است که از هر «فرقهاى»، «طایفهاى» براى «تفقه در دین» کوچ کنند تا پس از کسب تخصص در دین، کارویژههاى «انذار» و «تحذیر» قوم خود را در بازگشت به میان آنها ایفا کنند: «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُل فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقهُوا فِی الدینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلهُمْ یَحْذَرُونَ».(توبه آیه 122) توجه به شرایط صدور این فرمان یعنى موقعیت حساس و اضطرارى جنگ و جهاد از یک سو و شمول آن «من کل فرقه» از سوى دیگر، بیانگر ضرورت و اهمیت پیدایش این طایفه یا طبقه، هنگام ظهور اسلام است.