تحمل استرس: به ظرفیت تحمل کردن بدبیاری‌ها، چالش‌ها، استرس‌ها و هیجانات شدید، بدون بی‌خیال شدن یا از هم پاشیدگی هیجانی برمی‌گردد.
کنترل تکانه: به ظرفیت مقاومت کردن یا به تأخیر انداختن عمل بر طبق تکانه و کنترل هیجانات فرد برمی‌گردد‌. 0بار- اُن، 2000)
5- حوزه خلق: که شامل شادکامی پایدار و خوشبینی می‌باشد.
شادکامی پایدار: قابلیت خوشگزرانی با دیگران و خوش بودن، داشتن سرگرمی و تفریح، بیان احساسات مثبت و نیر رضایت مندی از زندگی است.
خوشبینی یا مثبت‌گرایی: قابلیت دیدن طرف روشن چیزها علی رغم بدبیاری‌ و بدبختی می‌باشد (بار- اُن 2000)
2-4-5-4- هوش عاطفی از دیدگاه وزینگر
وزینگر (2000) در کتاب خود با نام هوش عاطفی در کاربر بر اساس مدل پنج گانه ارائه شده توسط گلمن و همچنین مدل مایر و سالووی به بررسی هوش عاطفی می‌پردازد. وی هوش عاطفی را به صورت استفاده هوشمند از عواطف تعریف می‌کند و این چنین بیان می‌دارد که افراد با هوش عاطفی بالا، هیجانات خود را به کار می‌گیرند تا با استفاده از آنها رفتار و تفکر خود را در راستای دستیابی به اهداف هدایت کنند. از نظر وی بکارگیری هوش عاطفی در محیط کار امکانپذیر و از اهمیت بالایی برخوردار است. وزینگر برای هوش عاطفی بلوک‌های مختلفی در نظر گرفته است و این بلوک‌ها را در چهار قسمت جای داده است. هر یک از این بلوک‌ها توانایی‌هایی را نشان می‌دهند که در کنار هم هوش عاطفی را توسعه می‌بخشند. همچنین هر یک از این بلوک‌ها متشکل از قابلیت‌های مختلف می‌باشند. این بلوک‌ها عبارتند از :
– توانایی درک: ارزیابی و بیان احساسات
– توانایی دستیابی یا ایجاد احساسات به طوری که درک افراد از خودشان یا دیگر افراد را تسهیل بخشد.
– توانایی شناخت احاساسات و دانشی که از این احساسات ناشی می‌شود.
– توانایی تنظیم هیجانات در راستای ترفیع و رشد عاطفی و هوشی
وزینگر به این نکته اشاره می‌نماید که هوش عاطفی را می‌توان پرورش داد، توسعه بخشید و افزایش داد و آن خصوصیتی نیست که افراد داشته باشند یا نداشته باشند. وی این چنین بیان می‌دارد که افراد هوش عواطفشان را با آموزش و تمرین مهارت‌ها و قابلیت‌هایی که هوش هیجانی را افزایش می‌دهد تقویت می‌کنند وی برای سنجش عوش عاطفی پنج مولفه در نظر گرفته است که عبارتند از :
1-خودآگاهی
2-اداره هیجانات
3-خودانگیزی
4-ارتباطات مطلوب
5-جهت دهی هیجانات
وزینگر در کتاب خود با عنوان «هوش هیجانی در کار» در ادامه معرفی هر یک از این مولفه‌ها به اهمیت، راههای بهبود و بررسی مفصل هر یک از آنها پرداخته است که به دلیل محدودیت تحقیق حاضر، در این به طور کامل آورده نشده‌اند.
1-خودآگاهی
آگاهی از احساسات و رفتار خود به اندازه درک دیگران از فرد می‌تواند بر فعالیتهای وی به نحوی اثر بگذارد که به نفع او عمل کند. خودآگاهی هسته تمام مهارت‌های مربوط به هوش عاطفی می‌باشد. خودآگاهی بالا افراد را قادر می‌سازد تا خودشان را زیر نظر بگیرند و در عمل خودشان را مشاهده کنند. این دانش باطنی در رابطه با ماهیت شخصیت خود فرد، نه تنها وی را در موقعیت ‌های مختلف را هنمایی می‌نماید بلکه برای فرد چارچوبی را جهت انتخاب‌های بهتر ارائه می‌دهد.
خودآگاهی عامل مفیدی برای هوش عاطفی است که باعث موفقیت افراد در کارشان می‌گردد و نبود آن منجر به کاهش اثربخشی فعالیت‌ها می‌شود. چیزی که برای افزایش خودآگاهی لازم است، مقداری تفکر و توسعه نحوه عکس العمل نسبت به افراد ووقایعی در زندگی کاری می‌باشد.
به طور خاص افراد باید در راستای افزایش خودآگاهی کارهای زیر را انجام دهند: