عنوان کامل پایان نامه کارشناسی ارشد :وضعیت تشیع در استان خوزستان در دوره آل بویه
تکه ای از متن پایان نامه :
شیعه بدون قید و به صورت مطلق استعمال گردد، بر دوستدار اهلبیت علیه السلام و یا به کسانى اطلاق مىگردد که به امامت ایشان معتقدند. از آنجا که عدهاى از مسلمانان به ولایت حضرت على علیه السلام و به پیروى از مکتب ایشان اعتقاد داشتند، آنها را شیعه امام على علیه السلام میخواندند که بعدها در اثر کاربرد بسیار، مضاف الیه – على علیه السلام – را از آخر آن حذف کردند و به شیعه معروف شدند.
1-4-2. تعریف لغوی و اصطلاحی تشیّع
واژهی «تشیّع» از این ریشه و مصدر باب تفعّل و از نظر لغوی، به معنای یاری کردن و پیروی کردن جماعتی از یک شخص خاص می باشد. به هر تقدیر، محور واژه «شیعه» و «تشیّع» گرد معانی نزدیک به هم، همچون پیروی، یاوری، هم رأیی، دوستی و اجتماع بر امری خاص میباشد. بنابر اذعان بیشتر واژهشناسان و فرقهنگاران، «شیعه» در اصطلاح و کاربرد تاریخى، خوزهاست. و خوز را به صورتهاى «هوز» و «حوز» نیز مىنوشتند. جمع هوز در زبان عربى اهواز می باشد که نام مرکز استان خوزستان می باشد.[1]
معنای اصطلاحی آن همان حد و مرزهایی می باشد که در قرن چهارم وجود داشته می باشد. ابن حوقل در این قرن آن را بدین گونه توصیف میکند: «حد شرقی آن فارس و اصفهان می باشد و میان خوزستان و حد فارس از سوی اصفهان رود طاب جاری می باشد و تا نزدیکی مهروبان مرز آن را تشکیل میدهد و بر این رودخانه روستایی بزرگ و ناحیه ای پهناور می باشد و این رود عمیق و بزرگ میباشد و پلی چوبین معلق در هوا دارد و فاصله آن تا آب ده ذراع و گذرگاه کاروانیان و عابران می باشد. آنگاه رود طاب مرز میان دورق و مهروبان میگردد تا آنکه به دریا میریزد. غرب خوزستان روستای واسط و توابع آن و نیز دورالراسبی می باشد. اما شمال آن حد صیمره و کرج و لور (لرستان) می باشد تا آنکه به حدود جبال از سوی اصفهان میپیوندد و به گفته بعضی لرستان و توابع آن جزء خوزستان بوده می باشد و سپس جزء جبال گردیده می باشد. مرز خوزستان از سوی فارس و اصفهان و حدود جبال از سوی واسط به صورت مخروط در می آید و در تربیع از طرف مقابل تنگ میگردد و همچنین از ناحیه جنوب و نیز از ناحیه عبادان به سوی دریا تا فارس نیم دایره ای می باشد و این حد از مغرب آغاز و به سوی دجله کشیده میشود تا آنکه از « بیاده» میگذرد. آنگاه از پشت[1] . ابوبکر احمد بن محمد بن اسحاق ابن فقیه همدانی، البلدان، (مترجم ح، مسعود)، (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹) ،ص۱۹۰.