«…قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ»
«در حقیقت ما نشانه‏ها را براى شما بیان کردیم اگر تعقل کنید» (قرآن کریم، آل عمران:118).
«کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»
«بدین گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى‏کند باشد که بیندیشید» (قرآن کریم، بقره:242).
2- منزلت وحی در هندسه معرفت بشری
از دیگر منابع کسب معرفت که در نظام معرفت شناختی اسلام دارای بالاترین درجه اعتبار است، منبع وحی است. وحی البته جزء منابعی است که به طور مستقیم در دسترس همه ی افراد بشر نیست و تنها در اختیار پیامبران بوده و به الهاماتی گفته می شود که از سوی خداوند به قلب و زبان پیامبران جاری می گردد. مجموع این الهامات در کنار یکدیگر یک منظومه معرفتی به نام دین را تشکیل می دهند که غنی ترین نظام معرفتی بشر محسوب می گردد.
یکی از ابزارهای کسب شناخت در اسلام که معمولا با منبع وحی یکی فرض شده و آن را مساوی دین قرار می دهند ابزار نقل است. نقل یعنی مجموعه احادیث و روایاتی که از پیامبر و معصومین(ع) توسط بشر به دست بشر رسیده است و این به به عنوان برداشت بشر از وحی با خود وحی که یک منبع فرابشری معرفت است تفاوت عمده هم در سطح و هم در اعتبار دارد. نقل و علوم نقلی همانند عقل و معرفت عقلی چون ابزارهایی بشری هستند احتمال خطا و اشتباه در آنها وجود دارد اما وحی به هیچ عنوان دچار اشتباه نشده و مصون از هرگونه خطا است. البته توجه به این نکته لازم است که مرز میان وحی و نقل یک مرز بسیار دقیق بوده و شناسایی آن نیازمند دقت است. طبق دیدگاه اغلب اندیشمندان و علمای دینی، هم آن چیزی که به عنوان متن قرآن و در ظاهر مشاهده می کنیم در دایره وحی جای می گیرد و هم با استناد به آیات 3 و 4 سوره مبارکه نجم که می فرماید: «مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى – إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى‏»، تمام احادیثی که از زبان پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) در رابطه با مسائل فقهی و اجتماعی و… جاری شده است و فرض بر صحت سند آنها باشد، در دایره وحی قرار می گیرند. اما سایر روایاتی که از سیره آنها نقل می شود و یا برداشت فقها و راویان از احادیث و سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است در دایره نقل جای می گیرند.
آیات بسیاری در قرآن وجود دارند که موضوع وحی در آنها به عنوان امتیازی که در اختیار پیامبران بوده و به نوعی ویژگی نبوت است و در واقع نشان منبع ویژه‌ای از معارف برای پیامبران الهی دارد مطرح شده که تعدادی از آنها عبارتند از:
«وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ»
«و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید جز از راه وحى یا از فراسوى حجابى یا فرستاده‏اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید آرى اوست بلندمرتبه سنجیده‏کار» (قرآن کریم، شوری:51).
«أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُّبِینٌ»
«آیا براى مردم شگفت‏آور است که به مردى از خودشان وحى کردیم که مردم را بیم ده و به کسانى که ایمان آورده‏اند مژده ده که براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نیک است کافران گفتند این مرد قطعا افسونگرى آشکار است» (قرآن کریم، یونس:2).
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ»
«ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم بر تو حکایت مى‏کنیم و تو قطعا پیش از آن از بى‏خبران بودى» (قرآن کریم، یوسف:3).
«وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ»
«وآنچه از کتاب به سوى تو وحى کرده‏ایم خود حق و تصدیق‏کننده کتابهاى پیش از آن است قطعا خدا نسبت به بندگانش آگاه بیناست» (قرآن کریم، فاطر:31).
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاء الزَّکَاهِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»
«و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند» (قرآن کریم، انبیاء:73).
«وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ..»
«و این گونه قرآن عربى به سوى تو وحى کردیم تا مردم مکه و کسانى را که پیرامون آنند هشدار دهى و از روز گردآمدن که تردیدى در آن نیست بیم دهى..» (قرآن کریم، شوری:7).
3- نسبت میان عقل، نقل و وحی