مطالعه روند تحولات آموزش عالی ایران حکایت از آغاز فرآیندهای تجاری و همگرایی دانشگاه و صنعت در اشکال پروژههای مشترک دانشگاه – صنعت، تأسیس دفاتر دانشگاه و صنعت و دفاتر انتقال فناوری و تأسیس شرکتهای زایشی و نوبنیاد توسط دانشگاههای مادر و ارائه آموزشهای کاربردی مبتنی بر پرداخت شهریه دانشگاهی به سایر سازمانها دارد.
تشکیل شوراهای هماهنگی دفاتر ارتباط با صنعت و شورای عالی ارتباط دانشگاه و صنعت نیز مصادیقی بر این ادعاست که آموزش عالی ایران، صنعت را به عنوان اولین مشتری خود انتخاب نموده و در تلاش برای پاسخگویی به نیازمندیهای آن است (آراسته:63،1383).
در گردهمایی مدیران دفاتر ارتباط با صنعت، نیز صراحتاً اذعان شده است که رتبهبندی دانشگاهها باید بر اساس میزان ارتباط با صنعت و تجاری شدن یافتههای پژوهشی صورت پذیرد. تغییر در مدیریت دفاتر ارتباط با صنعت از مدیریت میانی به مدیریت ارشد، تأکید بر گسترش فرهنگ تجاری در دانشگاهها و توجه بیشتر به طرحهای دارای پتانسیل تجاری نیز حکایت از آغاز رسمی این روند در سطح کلان کشور دارد (عباسی،5:1388).
لذا پژوهشگر در این تحقیق درصدد است تا مؤلفه ها و عوامل با اهمیّت و تأثیرگذار مدیریت آموزش عالی در پنج مجموعه ساختاری ، فرهنگی و اجتماعی ، آموزشی ، مدیریتی و مالی را بررسی و شناسایی کرده و ضمن تشخیص مهمترین آنها، میزان اهمیّت و تأثیرگذاری هریک از این عوامل در ارتباط متقابل میان دانشگاه و صنعت و موانع همکاری های متقابل دانشگاه و صنعت را در محدودۀ تحقیق شناسایی نماید و ضمن ارائه یک مدل مناسب که دیدگاه متخصصان و صاحبنظران در آن مداخله داده شده است ، به توسعه همکاری های میان دانشگاه و صنعت کمک نماید و راه کارهای کاربردی مفیدی را در این زمینه ارائه نماید.
بنابراین مسائل تحقیق بصورت زیر مطرح می گردد :
فقدان مؤلفه هایی در آموزش عالی که بتواند ارتباط دانشگاه و صنعت را بر اساس آن بهبود بخشید.
وجود ابهام در مؤلفه های احتمالی موجود و مشخص نبودن میزان اهمیت و تأثیر هرکدام در تعامل میان دانشگاه و صنعت.
وجود موانع در ارتباط و همکاریهای میان دانشگاه و صنعت.
کمبود یک مدل مناسب برای ارتباط میان دانشگاه و صنعت.
سنجش تناسب مدل ارتباطی میان دانشگاه و صنعت.
1-2 اهمیّت و ضرورت تحقیق
ضرورت توجه به «رابطۀ دانشگاه و صنعت» از نیاز به وجود دانشگاهها و مؤسساتی مایه میگیرد که میبایست در کشورهای در حال توسعه و برای مواجهه با شرایط به سرعت در حال تغییر محیط، کارکردهای خود را به وجه احسن به تحقّق برسانند.
دانشگاه و جامعه دو نهاد کلیدی هر جامعهای محسوب میشوند و از آنجایی که توسعه همه جانبه جوامع و کشورها تا حد زیادی ناشی از کار بست توانمندیهای هر کدام از این دو نهاد در جهت رفع نیازهای همدیگر میباشد، نظر سیاستگذاران، برنامهریزان و مجریان آنها را به خود جلب کرده است و مقوله ارتباط مستمر و بهینه دانشگاه و صنعت را مورد توجه قرار داده است.
جهانی شدن ، تشکیل اتحادیههای متعدد بین جوامع، تکامل بازارهای ملی و فراملی و به ویژه کاهش محسوس حمایتهای مالی دولت از دانشگاهها از جمله عواملی هستند که چالشهای مرتبط با مشتریان، تجارت و تفکّر جهتگیری بازار را چونان سایر سازمانها، در اندیشه دانشگاهها نیز پرورانیدهاند (Plewa.2005:7,Richardson and et.1998:12,Willmoti.1995:5) ،
به طوریکه دانشگاهها به آموختن طرق کسب و کار روی آورده و به منظور دستیابی به منافع تجاری، داراییهای ذهنی (فکری) خود را به سوی ارزشهای اقتصادی سوق میدهند (داناییفرد، 1383: 185).
امروزه نقش رابطه بین دانشگاه و صنعت به صورتهای گوناگون توجه بسیاری از صاحبنظران مسائل رشد و توسعه اقتصادی را به خود جلب کرده است. بدین خاطر، بسیاری از کشورهای جهان به ویژه کشورهای صنعتی و پیشرفته تا اندازه زیادی به این مهم پرداختهاند، به گونهای که در برنامههای کوتاه مدت و بلندمدت آنان، نظام و سیستم آموزش عالی و نیز رابطۀ این دو پدیده (دانشگاه و صنعت) جایگاه چشمگیری را به خود اختصاص داده است (شجاعی،20:1382).
لازم به ذکر است که رهآورد تعامل و رابطه بین دانشگاه و صنعت، علاوه بر اینکه حصول توسعه و پیشرفت جامعه را تضمین مینماید، دیگر چالشها و مسائل آموزشی عالی را نیز تا حدودی مرتفع مینماید. نظیر اینکه:
1- از فرار مغزها میکاهد.
2- منابع مالی آموزش عالی را افزایش میدهد.
3- توان جذب دانشجو را افزایش میدهد و لذا نیازهای آموزش عالی را رفع مینماید.
4- اشتغال دانشآموختگان را تسهیل میکند.
5- توسعه دانش و کارآفرینی و نیز مدیریت دانش را شکل میدهد و …