در مورد مفهوم بهزیستی، رویکردهای مفهومی معاصر بیان میکنند که معنای بهزیستی صرفاً نبود ناخوشی یا وجود شادی نیست (رایان و دسی، b2000؛ 2001). بلکه، باید آن را از نظر میزان تحقق خود فرد و این موضوع که وی در بافت و زمینهای معین تا چه حد عملکرد بهینـه دارد، تعریـف کـرد. یعنـی، همـان تعریفـی از بهزیستـی که موضــع فکــری سعادتگرا (کار و زندگی تحت فرمان عقل در فلسفه ارسطو) ارائه میدهد (رایف ، 1989؛ واترمن ، 1993). نظریه نیازهای روانشناختی پایه نیز به صراحت همین تعریف از بهزیستی را تأیید میکند. رایان و دسی (2001) در این مورد بیان میکنند:
«ما بین این دو دیدگاه – لذتگرا و سعادتگرا – در مورد بهزیستی فرق میگذاریم. موضع فکری لذتگرا به بهزیستی به صورت شادی یا خلق مثبت نگاه میکند (کانمن ، دینر و شوارتز ، 1999 [به نقل از رایان و دسی، 2001]). در حالی که در موضع فکری سعادتگرا بهزیستی بر مبنای شخص با عملکرد کامل مشخص میشود (راجرز ، 1963[به نقل از رایان و دسی، 2001]). نظریه خودتعیینکنندگی با این نگاه سعادتگرایانه به بهزیستی موافق است» (ص. 323).
از این رو، با توجه به تعریف سعادتگرایانه بهزیستی میتوان متغیرهای روانشناختی رشدی و عملکردی مختلفی را که تحتتأثیر محیط اجتماعی قرار دارند، شاخص بهزیستی قرار داد و از نظریه نیازهای روانشناختی پایه برای مطالعه و بررسی آنها استفاده کرد. در این رابطه رایان و
دسی (b2000) خاطر نشان میکنند:
«ما معتقدیم مفهوم نیازهای روانشناختی پایه سودمندی کاوشی زیادی دارد. … ما فکر میکنیم اکثر رویدادهای مهم در زندگی اجتماعی با نیازهای روانشناختی پایه ارتباط دارند و دینامیکهای این نیازها پیامدهای این رویدادها را توضیح میدهند» (ص. 327 و 328).
بر همین اسـاس، چندین مطالعه تجربی در زمیـنههـای مختلف همچـون محیط آموزش ،
تربیت ، روابط بین فـردی، درمان و ورزش صورت گرفتـهاند که نشـان میدهند ارضای نیازهای پایه توسط محیط اجتماعی با عملکرد بهینه افراد ارتباط دارند (دسی و رایان، 2000). به طورمثال، تحقیقی رابطه محیط حمایتکننده از خودپیروی ورزشکاران و عملکرد بهینه آنها را با میانجیگری ارضای نیازهای روانشناختی پایه بررسی کرده است (ادی ، دودا و انتومنیس ، 2008). در تحقیق دیگری رابطه شرایط محیط کار و میـزان خستگی و توان افـراد به هنگام کار کردن با میانجیگـری ارضای نیازهای پایه مورد مطالعه قرار گرفته است (ون دن بروک ، ونستینکیست ، ویت و لنز ، 2008). این نتایج در مطالعات بین فرهنگی نیز به دست آمده است (دسی، رایان، گگنه ، لئون ، یوزونوو و کرناژوا ، 2001).
رایان و دسی (2001) معتقدند یکی از متغیرهای دیگری که با توجه به نظریه نیازهای پایه میتوان به مطالعه آن پرداخت، عمکرد خلاق است که در ارتباط با تفکر انتقادی است. آنها بیان میکنند:
«ما بر بهزیستی یا سلامت روانی به عنوان یک امر مهم تمرکز کردهایم. اما این بدان معنا نیست که آن تنها جنبه خوب انسان است. ما همچنین تمایلات خلاقانه، موافق اجتماع و سازنده افراد را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم…» (ص. 324).
بر همین اساس، با توجه به آنکه نظریه نیازهای پایه رشد و عملکرد رضایتبخش انسانها را حاصل ارضـای نیازهای روانشناختی پایه آنها توسط محیط اجتمـاعی میداند (رایان و دسی، a2000) و با توجه به اینکه از یک طرف، میتوان گرایشهای تفکر انتقادی را شاخص عملکرد بهینه و بهزیستی در نظر گرفت و از طرف دیگر، بین جهتگیریهای گفت و شنود و همنوایی و عواملی محیطی که نظریه نیازهای پایه آنها را در ارضای نیازهای روانشناختی پایه دخیل میداند، شباهت عملکردی وجود دارد و همچنین، با در نظر گرفتن همخوانی تقریبی حالت ارضا شده نیازهای روانشناختی پایه با ویژگیهایی که در تحقیقات پیشین (کاکای، 2001) دارای اثر غیرمستقیم بر گرایشهای تفکر انتقادی شناخته شدهاند، میتوان مکانیسم شکلگیـری گرایشهای تفکر انتقادی را با نظریه نیازهای پایه به صورتی که در شکل شماره 1-5 آمده است، انطباق داد.
نظریه نیازهای پایه:
بخشی از مدل پیشنهادی تحقیق حاضر:
شکل شماره 1-5- نحوه اثرگذاری عوامل محیطی- اجتماعی بر گرایشهای تفکر انتقادی از طریق ارضای نیازهای روانشناختی پایه
شکل شماره 1-5 نشان میدهد که ارتباطات خانوادگی – دانشگاهی و گرایشهای تفکر انتقادی میتوانند به ترتیب به عنوان شاخص عوامل محیطی – اجتماعی و عملکرد بهینه در نظریه نیازهای پایه در نظر گرفته شوند. این در حالی است که تأثیر ارتباطات خانوادگی – دانشگاهی بر گرایشهای تفکر انتقادی میتواند از طریق ارضای نیازهای روانشناختی پایه میانجیگری شود. بر این اساس، تصمیم گرفته شد تا ارضای نیازهای روانشناختی پایه به عنوان متغیر میانجی بین ابعاد الگوهای ارتباطات خانوادگی – دانشگاهی (جهتگیریهای گفت و شنود و همنوایی خانواده و دانشجو- استاد) و گرایشهای تفکر انتقادی به مدل اضافه شود. این کار مدل پیشنهـادی تحقیق حاضـر را در مورد نحوه تأثیرگذاری عوامل مؤثر بر گرایشهای
تفکر انتقادی دانشجویان تکمیل کـرد.
1-1-2-4- مدل پیشنهادی پژوهش
مدل پیشنهادی تحقیق حاضر در قالب نمودار مسیر در شکل شماره 1-6 نشان داده شده است. این مدل بر اساس آن بخشی از تحقیقات و پیشینه نظری که تا به اینجا مورد بررسی قرار گرفت، نمایی کامل از عوامل تأثیرگذار بر گرایشهای تفکر انتقادی را با توجه ب
ه اثرات سلسلهمراتبی آنها ارائه میدهد. این مدل نشان میدهد که ارزشهای فرهنگی جامعه بر جهتگیریهای ارتباطاتی دانشجویان با والدین و استادان آنها تأثیر دارند و این جهتگیریهای ارتباطاتی بر ارضـای نیازهای روانشناختی پایه دانشجویان. این در حالی است که ارضای نیازهای روانشناختی پایه به نوبه خود بر گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان تأثیر دارد.