سبک زندگی مجموعه رفتاری در حوزه مصرف فرهنگی و مادی زندگی اجتماعی است که در عرصه عمل محقق شده و قابل مشاهده است. درتعریف یاد شده سه نکته قابل توجه است: 1- گرچه ارزش ها و نگرش ها در به وجود آمدن سبک زندگی موثرند اما جزئی ازآن محسوب نمی شوند، بلکه سبک زندگی همان بخش از زندگی است که عملاَ تحقق می یابد. در واقع طیف کامل فعالیت هایی است که افراد در زندگی روزمره انجام می دهند. یعنی اینکه ارزش ها و نگرش های مشابه به سبک زندگی یکسان نمی انجامد و داشتن سبک زندگی همسان به معنای ارزش ها و نگرش های مشابه نیست.2- همچنین سبک زندگی باید زائیده انتخاب گری افراد باشد زیرا سبک زندگی شامل آن دسته رفتارهایی که مردم حق انتخاب جایگزین برای آنها ندارند، نمی شود.3- سبک زندگی نسبت مستقیمی با مصرف دارد زیرا مصرف در خدمت تعریف کردن کیستی کنش گران(پاسخ به سوال من کیستم؟)، بازکردن راهی برای عضویت افراد در گروه های اجتماعی، تثبیت مقولات فرهنگی، ایجاد ازخودبیگانگی یا نفی آن،ا یجاد یا باز تولید انواع نابرابری اجتماعی، ایجاد گروه بندی های مدرن متمایز از گروه بندی های سنتی مبتنی بر جنسیت و غیره باز تولید اقتصادی سرمایه داری است(فاضلی،1382).
سبک زندگی، مجموعه ی نسبتاَ هماهنگ از همه رفتارها و فعالیت های یک فرد معین در جریان زندگی روزمره است که مستلزم مجموعه ای از عادت ها وجهت گیری ها و بنابراین ، برخوردار از نوعی وحدت است(گیدنز و بردسل، 1388). کوکرمن، روتن وابل (1997) سبک زندگی سالم را این گونه تعریف می کند: سبک زندگی الگوهایی از رفتار های سالم مبتنی بر انتخاب های مردم و مطابق با موقعیت زندگی آنان است. فعالیت هایی مثل استفاده از الکل، سیگارکشیدن، بستن کمربند ایمنی و امثال آن می توانند موقعیت زندگی یک شخص را تقویت یا تضعیف سازد. به عبارت دیگر سبک زندگی سالم مجموعه ای از انتخاب های افراد متناسب با موقعیت های زندگی است و این انتخاب ها بر روی سلامت فرد تاثیرگذار است.
سازمان بهداشت جهانی (1988) سبک زندگی را اینگونه تعریف می کند: تلاش برای دستیابی به حالت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی توصیف کرده است. سبک زندگی سالم شامل رفتارهایی است که سلامت جسمی و روانی انسان را تضمین می کنند. به عبارت دیگر، سبک زندگی سالم دربردارنده ابعاد جسمانی و روانی است. بعدجسمانی شامل: تغذیه، ورزش و خواب است و بعد روانی شامل: ارتباطات اجتماعی، مقابله با استرس، روش- های یادگیری، مطالعه و معنویت است.
ونزل(1982) درتعریف سبک زندگی می گوید کلیت الگوهای رفتاری و تمایل هنجاری و… که ازطریق فرآیندهای اجتماعی تکامل می یابند(هندری،2004، ترجمه ککولی دزفولی و ملانظر،1383). سبک زندگی سالم روشی از زندگی است که سبب تامین، حفظ وارتقای سطح سلامت و رفاه فرد می گردد(مجد،1381).
استاتاکوسف، پراتسینیس، زاچوس، ولاهاکی(2005) سبک زندگی را الگوی منحصر به فردی از ویژگی ها، رفتارها و عادت هایی می دانندکه هر فرد از خود نشان می دهد و در صورت معیوب بودن فرد در معرض خطر بیماری یا حوادث قرار می گیرد. سبک زندگی را می توان به مجموعه ای از رفتارها تعبیرکرد که فرد آنها را به کار می گیرد تا نه فقط نیازهای جاری او را برآورند بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران مجسم سازد(رحمت آبادی وآقابخشی، 1385).
ویژگی های سبک زندگی
برای دریافت بهتر مفهوم سبک زندگی بهتر است که ویژگی های آن را مورد بررسی قرار دهیم.
الف – سبک زندگی، ترکیبی از صورت(سبک) و معنا( زندگی) است؛ رفتاری برآمده از باورها و پسندها و مبتنی بر دیدگاهی مصرح و آگاهانه یا غیرمصرح و نیمه آگاه در فلسفه حیات است.اینکه شخص بندگی خاصی را آرزو می کند یا زندگی خاصی را به مسخره می گیرد و به شدت نقد می کند، نشان دهنده نظام ارزشی او است و سبک زندگی را نمی توان از باورهاوارزش ها بریده دانست.ظواهر زندگی حاصل آن باورها وپسندها است. ب- مجموعه عناصر زندگی وقتی به سبک زندگی تبدیل می شوند که به حد نصاب انسجام و همبستگی برسند و همخوانی و تناسب داشته باشند. مجموعه ای درهم از مدل های کنار هم چیده شده بدون همخوانی و تناسب درونی و بیرونی، سبک زندگی نیست ، مثلا نظام ارتباطی باید با نظام معیشتی ، نظام اعتقادی، نظام فرهنگی و نظام مصرف متناسب داشته باشد. این تناسب باید مقداری پایدار بماند. انسجام موقتی که تحت تاثیر جو اجتماعی خیلی زود از بین برود، سبک زندگی را پدید نمی آورد، مثلاَ نوجوانی که هنوز شاکله هویت فکری، فرهنگی، اجتماعی اش کامل نشده و به درستی شکل نگرفته و رفتارهای متنوعی دارد، دارای سبک زندگی نیست.
پ- در پدید آمدن سبک زندگی ، اکثر عناصر اختیاری است. اگر فردی در یک اردوگاه کاری اجباری یا در اسارت و تحت فشار بیرونی، مجبور به رفتار براساس نوع خاصی از زیستن شود، سبک زندگی ندارد. سبک زندگی باید انتخاب شود و شخص فعالانه در تعریف و چینش و معماری آن براساس نظام اعتقادی و ارزش هایش مشارکت داشته باشد.
ت- سبک زندگی قابل ایجاد و قابل تغییر است، زیرا نوعی انتخاب شخصی وآیین فردی است. نوعی طراحی است که می توان آن را نقد کرد، گرچه شرایط اجتماعی ممکن است تغییر و تحول در سبک زندگی را بسیار دشوارکند. ث- سبک زندگی به یک نوع هویت اجتماعی ختم می شود. پدیدارشناسان فرهنگی تاکید می کنند که سبک زندگی برای افراد شخصیت می سازد، یعنی فرد، کلاس هویتی خود را با نوع ارتباطات، نوع شغل، سبد مصرفی و سایر ظواهر انتخابی اش معرفی می کند. از سوی دیگر، فرد براساس سبک زندگی (چیزی که می خورد و می -پوشد، جایی که زندگی می کند، ماشینی که سوار می شود و با کسانی که حشر ونشر داردو..) آرام آرام به رفتارهایی عادت می کند و از درون شکل می گیرد. این موضوع باعث می شود که نظام ارزشی خاصی نیز برایش درونی شود.
ج- سبک زندگی در نهایت در سطح کلان اجتماعی، همگرایی و واگرایی پدید می آورد. کسانی که سال ها مانند هم زیسته اند، آرام آرام مانند هم فکری می کنند و حساسیت ها و علاقه هایی مشترک خواهند داشت. این همگرایی از پیش تعریف نشده، به موضع گیری ها و قضاوت های اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی یکسان خواهد رسید و یک قطب همنوا و یا قدرت اجتماعی پنهان خواهد داد(شریفی، 1391).
کارکردهای سبک زندگی
الف) فهم زندگی
سبک زندگی راهنمای نقشه زندگی است که به فهم و درک آن کمک می کند تا با فکر کردن به زندگی و مخلوقات با آن تعامل برقرار کند و به احساس برسد نه تنها در مورد خود به جستجو بپردازد بلکه راجع به چیستی زندگی و دیگر افراد خود نیز به کاووش بپردازد و در مورد نحوه ارتباط برقرار کردن با دیگران، خود، طبیعت و همه هستی و خدا را مورد جستجو قرار داده تا معنایی دست یابد و به فهم زندگی برسد اینکه با خدای خود چگونه ارتباط داشته باشد و روابطش با دیگران در چه حدی باشد و به چه شکل و شیوه ای عمل کند. سبک زندگی فرد می تواند فهم دقیق تر از زندگی را برای فرد بازگشاید تا او به شناخت بهتری برسد. اگر شخص فهمی از سبک زندگی خاص خود را نداشته باشد، امکان درک و تفسیر و ارتباط با اطراف را نخواهد داشت. شناخت سبک زندگی ، فهم درستی از نوع زندگی به ما خواهد داد که ربشه در افکار و نگرش های ما دارد(کاویانی، 1391).
ب) امکان پیش بینی
سبک زندگی به ما امکان پیش بینی می دهد. بدون سبک زندگی ما مجبور خواهیم بود لحظه به لحظه مطالب را بازآموزی کنیم، شکست ها و خطاهای گذشته را دوباره تجربه کنیم. اما با داشتن یک نقشه و طرح می توانیم آن را برای آینده بازسازی و آماده نماییم.این طرح( سبک زندگی) همواره به طور خودآگاه یا ناخودآگاه پیش روی ماگسترده است. این امکان پیش بینی از سبک زندگی در عمق وجود ما حضور دارد. این گونه نیست که آن را فراموش کنیم یا در مواقع هیجان های شدید آن را از دست بدهیم یا…، بنابراین این نقشه همواره امکان پیش بینی خودمان را به ما می دهد، برای مثال: نگرش من به زندگی ، امکان این پیش بینی را به من می دهد که اگر به جنگ ناخواسته ای گرفتارشدم، چگونه رفتارخواهم کرد(کاویانی،1391).
پ) امکان کنترل
سبک زندگی به ما امکان کنترل می دهد. اگرچه از دیدگاه وجودی، هیچ کس نمی تواند زندگی را کنترل کند، اما در سطح کارکردگرایی تا حدی می توانیم کنترل هایی داشته باشیم. می توانیم به آنچه می خواهیم برسیم، ازآنچه که ممکن است برای ما اتفاق بیفتد جلوگیری کنیم. موقعیتی را فراهم سازیم که به مسیر مورد نظر خودمان برسیم. بدون شک تفاوت بسیار است میان زمانی که ما نقشه شناختی از خودمان داریم، با زمانی که این چنین نیست. به همین ترتیب، هرقدر سبک زندگی خود را بشناسیم و برآن مسلط باشیم، بهتر می توانیم زندگی خود را مدیریت کنیم. همچنین در کنار شناخت سبک زندگی خود، شناخت سبک زندگی اطرافیان و دیگران نیز می تواند ما را برای کنترل بیشتر بر اوضاع و سبک زندگی خویش تواناترکند، چرا که انسان موجودی اجتماعی است و گاهی از سبک زندگی دیگران تاثیر می پذیرد و برآنها تاثیر می گذارد(کاویانی،1391).
نظریه های سبک زندگی
مفهوم سبک زندگی و فرهنگ مصرفی ابتدا در زمره موضوعات مورد مطالعه اصحاب اقتصادی بود ولی در دهه- های اخیر جایگاه چشمگیری در عرصه مطالعات فرهنگی- اجتماعی پیدا کرده است و در اغلب رشته های علوم- انسانی نظیر: جامعه شناسی، مردم شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و حتی پژشکی از زوایای مختلف به بررسی این پدیده می پردازند.
نظریه پل دی مگیو در مورد سبک زندگی
پل دی مگیو(2000) معتقد است که آثار وبلن و بوردیو را باید نقطه آغاز هرگونه بحثی درباره مصرف، الگوی مصرف و سبک زندگی دانشت. وبلن، در کتاب خود”نظریه طبقه تن آسا” بر استفاده افراد از نوع و شیوه مصرف، به منزله وسائلی که انسان ها از این طریق، جهت کسب اعتبار اجتماعی بهره می گیرند، تاکید کرده است. او در این کتاب، سبک زندگی افراد را عاملی جهت کسب اعتبار و آبرومندی معرفی می کند. گرچه در این بررسی، تمرکز خود را بر مساله رقابت و چشم و همچشمی بین افراد قرار می دهد، اما در واقع در میان بنیانگذاران یکی از اولین نظریه پردازانی است که شاخص سبک زندگی را به عنوان عامل و شاخصی که افراد بدان وسیله خود را به طبقه اجتماعی خاصی متصف می کنند، در نظر گرفته است(به نقل از فاضلی،1382).
نظریه آدلر در مورد سبک زندگی
آدلر(2000) می گوید” هدف اساسی هریک از ما برتری یا کمال است و هریک از ما به نحوی سعی در رسیدن به این هدف داریم آدلر الگوی منحصربه فرد از خصوصیات، رفتارها و عادت ها را که هر یک از ما پرورش می دهیم سبک زندگی می نامد، که الگوهای رفتاری هستند که ما برای جبران کردن حقارت ترتیب می دهیم و درواقع این سبک زندگی است که تعیین می کند که به کدام جنبه های محیط توجه می کنیم و یا آنها را نادیده می گیریم و یا چه نگرش هایی داشته باشیم. اما این سبک زندگی از تعامل های اجتماعی سال های اول زندگی آموخته می شود و آدلرمعتقد بود که سبک زندگی در4 یا 5 سال اول زندگی به قدری محکم شکل می گیرد که بعداَ تغییر دادن آن مشکل است. سبک زندگی که چهارچوبی برای هدایت رفتارهای بعدی است به تعاملهای اجتماعی، خصوصاَ به ترتیب تولد در خانواده و ماهیت رابطه والد فرزند بستگی دارد(شولتز،2005، سیدمحمدی،1390). آدلر همچنین