ت کنند ودر نهایت شنیده شوند؟
با توجه به‌ اینکه اکثر تاریخنگاریهای کردستان را نویسندگانی غیر(اروپاییان)انجام دادهاند، ضرورت دارد رویکرد درونی و بیرونی‌ این تاریخنویسی را با هم مقایسه کرد و شکافها و تضادها را نشان داد و تاریخ را در ارتباط با روابط تنش‌ها و روابط سلطه مطرح کرد. چیزی که هدف و ضرورت پژوهش حاضر را شامل می‌شود. به عبارت دیگر هدف از این پژوهش گشودن فضایی است که در آن تاریخ‌نویسی به عنوان یک پدیده فرهنگی ساخته و روایت می‌شود. بر همین مبنا، گفتمان‌کاوی متون تاریخی مورد نظر و بررسی رویکردهای تاریخ‌نویسی درونی و بیرونی و همچنین ساختارهای روایی حاکم بر فرایند تاریخ‌نویسی کردستان از جمله اهداف این پژوهش است. چراکه با بازخوانی چنین سویه‌هایی است که می‌توان خود تاریخ را در بسترهای متخاصم امر اجتماعی بازخوانی کرد و دریچه‌ای را به سوی صدا (بیان)ی گروه‌های مختلف گشود.
این پژوهش بر اساس این پرسش بنیادی شکل گرفته است که نحوه‌ی روایت نویسندگان غیر(اروپاییان) و نویسندگان کُرد از تاریخ کردستان چگونه است؟ و فرایند تاریخ‌نویسی کردستان دارای چه صورت‌بندی‌های گفتمانی است؟
پیشینه تحقیق
بازنگری و بازاندیشی تاریخنگاری کرد را میتوان در حد چندین مقالهی چند صفحهای جست‌و‌جو کرد که در‌ این قسمت به بررسی و نقد کار‌های انجام شده‌ی پیشین در باب تاریخ‌نویسی کرد اقدام شده است.
جلیل کریمی (1385) در مقالهی با عنوان«آیا شرقشناسی را پایانی هست؟» به مسألهی بازاندیشی تاریخ کردستان پرداخته است. وی با استفاده از رویکرد شرقشناسی ادوارد سعید و با روش تحلیل گفتمان به بررسی نحوهی بازنمایی سوژهی کرد در آثار مکتوب دربارهی آن‌ها میپردازد. دو کتاب «جامعهشناسی مردم کرد» اثر مارتین برویینسن و با این «رسوایی چه بخشایشی» اثر جانانان رندل متون مورد تحلیل‌ این مقاله هستند. در نهایت موقعیت استراتژیک مؤلفان درون گفتمان شرقشناسی‌آشکار میشود و کلیشههای شرقشناسانهی‌ این متون که درباره‌ی کردها به کار گرفته شده است مورد تحلیل قرار میگیرند.
کونراد هرچلر(1392) در مقاله‌ای با عنوان« تعریف ملت: تاریخنگاری کردی در‌ترکیه» به بررسی فرایندی تاریخ‌نگاری کردها‌ترکیه در اواخر دههی 80 و اوایل دههی 90پرداخته است.‌ این مقاله راههایی را بررسی میکند که بوسیلهی آنها تاریخ کردستان توسط بعضی نخبگان کرد در‌ترکیه نوشته شد. وی مینویسد:« گفتمان ملی‌ترکی نقش بنیادین در شکلگیری فضای استدلالی‌ای دارد که هویت کردی در آن مورد بحث قرار میگیرد… نسخهی اصلی تاریخنگاری کردی در‌ترکیه گرایشی بسیار فراگیر به سمت یک دید تاریخی دارد که قومیت در آن نقش غالب را‌ایفا میکند… و کرد بودن را به عنوان یک فاکتور ثابت در تاریخ در نظر میگیرد.» (هرچلر، 1392: 184- 183) و در نهایت وی استدلالهای زیر را مطرح میکند: «نخست فضای استدلالی‌ این تاریخنگاری به‌طور عمده توسط نوع رایج و عامهپسند گفتمان‌ترکی تعیین شده است؛ دوم: در جامعهی کردی هویت عمدتاً طول محور قومیت‌ایجاد شده است؛ در حالی که در دورههای پیشین‌ این هویت براساس مذهب یا طبقهی اجتماعی پایهگذاری شده بود» (همان، 167). هرچلر به این نکته‌اشاره می‌کند که نویسندگان کرد نیز مانند‌ترک‌ها و ایرانیان در پی بازسازی تاریخ فراگیر و خاستگاه اسطوره‌ای کردها هستند و به همان افراطی در غلتیده‌اند که دیگران در آن بوده‌اند که قومیت(ملیت) عنصر بنیادین آن را شکل می‌دهد.
انور معرفت(1392) در مقالهای با عنوان «محوریتهای تاریخنویسی در کردستان»به شیوههای تاریخنویسی و فرم آن میپردازد و بر‌ این باور است که تاریخنویسی و تاریخشناسی کرد در جایگاه ژورنالیسم تاریخی باقی مانده است. وی در باب پارادایم تاریخنویسی کرد مینویسد: «در مورد تاریخ در کردستان، بحث بر روی خود تاریخ نیست که براساس تئوری و روش نوشته شود و وقایع شرح داده شوند، بلکه تاریخ در کردستان بازنویسی تفکر و گزارش رویدادهاست. در نهایت مورخ در محوریتی پوزیتیویستی قرار دارد که در تلاش است تا سند ضعیفی به دست آورد و حقیقتهای تاریخی را انتخاب و اثبات کنند و کشفیاتش را گزارش دهد.» (معرفت، 1392: 117).
وی چهار فرم تاریخنویسی کرد را بر اساس‌ این دستهبندی روش کار مؤلفان کُرد تقسیم‌بندی می‌کند:
1- تاریخنویسی کلاسیک (روش عربی-اسلامی): مانند کتاب شرفنامه
2- روش بایگانی: مانند محمد امین زکی بیگ، حزنی موکریانی، توفیق وهبی، رفیق حلمی، سجادی
3- روش مونوگرافی: نوشتههای فردی معروف مانند کارهای ابراهیم افخمی.
4- روش تحلیلی: مورخ دارای چارچوب تئوریک است مانند جمال رشید احمد، کمال مظهر احمد
احمد محمدپور (1392) نیز در مقالهای با عنوان «تاریخنویسی کردستان در چنبرهی گفتمانها» فرایندی تاریخنگاری کرد را به پرسش میکشد و با تلفیق رویکرد نظری فوکو درباره گفتمان با‌ ایدههای پست‌مدرنیستی کیت جنکینز به دستهبندی متون تاریخی کرد میپردازد. وی دو گفتمان تاریخنویسی را دستهبندی میکند: گفتمان شرقشناسانه و گفتمان ناسیونالیستی: «به‌ این معنی که شیوه و دید برخی از آنها [اسناد تاریخی] شرقشناسانه و به هدف و‌اندیشهی و مفهومی شرقشناسانه شدهاند و برخی دیگر از آنها نیز با رویکردی ناسیونالیستی نوشته شدهاند» (محمدپور، 1392: 9). محمدپور همچنین گفتمان ناسیونالیستی را به دو بخش گفتمان ناسیونالیستی دیگری کرد (شامل‌ترکها، عربها، فارسها) و گفتمان ناسیونالیستی خود کرد
ها تقسیم میکند و در مورد دومی‌اشاره میکند که چون‌ این متون به هدف مقاومت نوشته شدهاند و‌ این گفتمان دارای جایگاه حاشیهای بوده نتواسته است حقیقتی را برای خود صورتبندی کند و در این راستا به کتاب «شرفنامهی» شرف خان بدلیسی‌اشاره میکند.
مسعود بیننده (1392) در« نگاهی مختصر به تاریخنویسی کردستان» روشهای معمول تاریخنویسی را مورد تحلیل قرارداده است و سه روال اساسی خوانش و نوشتن تاریخ کردستان را استخراج میکند. تاریخنویسی غربی یا استعماری، تاریخنویسی سرزمینهای حاکم، تاریخنویسی‌کردها در تاریخنویسی استعماری «براساس گفتمان تاریخ‌نویسی شرقشناسانه، کرد خارج از محدودهی تاریخ زیسته است و هیچ گذشتهای به مثابه «تاریخ» را نداشته است؛ مگر آن هنگام وارد چرخهی اقتصاد جهانی و سیاستهای استعماری شده است» (بیننده، 1392: 17). وی در‌ این قسمت به مسألهی کرد- فوبیا (کرد هراسی) به عنوان ابزار ‌ایدئولوژیک استعماری در تاریخنویسی شرق‌شناسانه‌اشاره میکنند. دومین بخش تقسیمبندی تاریخنویسی کرد: «فانتزی تاریخنویسی کرد-ستیزانه» است که وی در‌ این قسمت با نگاهی لاکان- ژیژکی به نقش فانتزی سرزمینهای حاکم (عرب،‌ترک، فارس) براساس پرسش ژیژکی از من چه میخواهی، در تاریخنویسی میپردازد و در‌ این متون به خوانش دال کرد به مثابه عنصری مزاحم عمل میکند که نظم نمادین را به خطر میاندازد: «ژستهای کافر- جنزده، اخلالگر- یاغی،‌تروریست- تجزیهطلب، آن سمپتوم- فیتیشهایی هستند که فانتزی قدرت حاکم براساس منطق میل برای برساخت هویت خود(…) از آن استفاده می‌کند» (همان، 30- 29). و در نهایت در بخش بازنویسی تاریخ از سوی کردها به‌ این نتیجه میرسد که «کردها خود را در نگاه دیگری» شناختهاند: «تاریخنگاری کرد، به عنوان سوبژکتیویتهای مبارز، میتواند صدای اکنون خود را به گذشته بازگرداند و تمام تلاشهای شکست خوردهی گذشته را به صدا درآورد…منش تاریخنویسی کرد باید از مونتاژ کردن شکست و انباشت به سوی واسازی خود فرم روایت به پیش رود» (همان، 35- 34).
عباس ولی (2003) در مقالهی« تبارشناسی کردها: بر ساخت ملت و هویت ملی در نوشتههای تاریخی کردی» ضمن مطرح کردن چشماندازهایی که در آن هویت و ملیت صورتبندی میشود، گوشه‌چشمی به مسألهی تاریخنویسی کردها در ارتباط با ناسیونالیزم میپردازد. وی پس از مطرح کردن دو رویکرد قومگرایانه و ازلی ناسیونالیزم کُرد به هویت ملی، براساس رویکرد برساختی-مدرنیستی به نقد دو دیدگاه اول دربارهی صورتبندی هویت ملی کرد میپردازد. وی با استفاده از دو مفهوم دیگری و تفاوت (که دو مفهوم تئوریک مهم در رویکرد مدرنیستی- برساختیاند) صورتبندی هویت و ناسیونالیزم کرد را نتیجهی برخورد خود و دیگری میداند و بر اهمیت دلالت مفهوم «تفاوت» در شکلگیری هویتهای ملی خاورمیانه در قرن بیستم‌اشاره میکند: « این ارتباط دیگری و نقش اساسی تفاوت در برساخت هویتهای ملی دلالت میکند» (ولی، 2003 : 68). وی همچنین با این چشمانداز به تبارشناسی کردها در متون تاریخی نوشته شده میپردازد که دغدغهی اساسی آنها هویت ملی کُرد و ناسیونالیزم بوده است و در رابطه با مسألهی تاریخنگاری ‌اشاره میکند: «(متون تاریخی) توسط دو شاخص عمده تعیین میشوند. خشونت هویت مسلط که توسط دولت در ‌ترکیه، عراق و ‌ایران گسترش یافت؛ و توسعهی سیاسی و‌ایدئولوژیکی جنبشهای کردی. کنش متقابل مداوم بین‌ این دو فاکتور عمده در دگرگونی مفهومی و توسعهی گفتمان تاریخ کردستانی، منعکس شدهاند» (ولی، 2003: 76- 77). وی در بررسی کتاب تاریخ کردستان و کردستان محمد امین زکی بیگ مینویسد «مطابق گفتههای زکی، فروپاشی کلیتگرایی عثمانی و جنبشهای متعاقبا ناسیونالیزم‌ترکی، مرحلهای را برای ظهور نوشتن تاریخ کردستان مدرن، رقم زند» (همان، 78). نوشتن چنین کتابی را تمرینی در خودآگاهی برای تلاشی در برساختن تبارشناسی ناسیونالیزم کردی میداند. عباس ولی در چنین اثر زکی بیگ را به عنوان «نخستین تلاشی برای برساختن حافظهی تاریخیای که میبایست گذشته و حال کردستان عراق را پل زند.» (همان، 79) میداند. عباس ولی همچنین بر کتاب « ایدهی ملت کرد» جمال نه به ز (1984) و «زبان و ناسیونالیزم در کردستان» حسنپور (1992)‌اشاره میکند که چگونه هویت ملی را در آنها بازنمایی و برساخته شده است.
بختیار علی(2011) در مقالهای با عنوان «دربارهی بحران تاریخنویسی»، تأمل در باب فرایندی تاریخنگاری پرداخته است. وی معتقد به فلج شدن خِرَد معرفت تاریخی توسط سیاست است و‌ اینکه مورخان به غیر از نوشتن و بازخوانی تاریخ سیاسی چیز دیگری انجام ندادهاند. وی در‌ این مقاله نگاه ارشمیدسی به تاریخ را که مبتنی بر غایتگرایی و تاریخی‌گری است، بر معرفت تاریخی حاکم میداند و رسالت آن «متوقف کردن وظیفه‌ی مورخ در بایگانی و آثار باستانی که دلیل و اثری دارند… محوریت اساسی‌ اینگونه تاریخنویسی‌ این است که تصویری تام و جهانشمول از گذشتهی کُرد بسازد و محرک‌ این نیاز همان روح ناسیونالیستی است…» (علی، 2011: 196). وی معتقد است که خِرَد تاریخنویسی ما مبتنی بر محرکهای سیاسی بوده و گذشته همیشه از دیدگاه‌های سیاسی قرائت شده است: «ارشمیدسها ما در اکثر اوقات خواب، رؤیا و‌ایدئولوژیهای خودشان را مینویسند و تحمیلات سیاسی خودشان را در رابطه با تاریخ باز می‌گردانند و توهم‌های ناسیونالیستیشان را به رهبر تبدیل میکنند. آنها درون خاطرههای خودشان اسیر هستند و به غیر از هویت ملی به دنبال هیچ چیزی (در تاریخ) نمیگردند» (همان، 201). بختیار ع
لی بحران تاریخنویسی را به بحران دیگری پیوند میدهد که همان بحران اساسی خردمان است: زیرا هیچ وقت‌ این پرسش مطرح نشده است که «تاریخ چیست» و معرفت تاریخی درگیر بازیای سیاسی بوده است. وی بر‌ این نکته تأکید میکند که هر گونه هشیاری تاریخی در گِرُو مبادله‌ای نو با خود تاریخ است و‌ این مبادله را حرکت از خانه‌ی بایگانی به سوی خانهی نظریه به هدف تئوریزه کردن تاریخ میداند(همان). وی در‌ اینباره با مطرح کردن چهار پرسش اساسی در باب تاریخ، فضای فلسفی را در رابطه با خرد معرفتی تاریخی برای ما میگشاید و به تئوریزه کردن تاریخ منجر میشود:
1- اکنون چیست؟
2- عاملیت تاریخی چیست؟
3- رخداد چیست؟
4- تغییر و تحول در تاریخ چیست؟
بختیار علی می‌گوید زمانی می‌توان با تاریخ مبادله‌ای نو برقرار کرد که آن را در ارتباط با پرسش‌های فوق صورت‌بندی کنیم. به این معنی تاریخ بیش از آن که به گذشته مرتبط باشد، در راستای پرسش‌های وضعیت‌مندی اکنون‌مان صورت‌بندی می‌شود. این وضعیت‌مندی در تاریخ‌نویسی کرد بدون تعریف و بدون پرسش باقی مانده است. خلاء بعدی در این تاریخ‌نویسی، عدم تعریف عاملیت تاریخی است. چه کسانی تاریخ را دگرگون می‌کنند؟ آیا مردم هستند یا رهبران سیاسی یا گروه‌های اجتماعی یا یک طبقه خاص؟ پرسش بعدی بختیار علی در باب رخداد است. رخداد اتفاقی است که یک وضعیت را دگرگون کرده و دریچه‌ای را به سوی مسایل و پرسش‌های جدیدی می‌گشایدو موجب بوجود آمدن نوع جدیدی از سوژگی می‌شود. چیزی که بختیار علی بیان می‌کند این است که ما در فرایند تاریخ‌نویسی هیچ‌گونه پرسشی را در این راستا مطرح نکرده‌ایم که کدام اتفاق در تاریخ ما دارای چنین ویژگی‌هایی است.