شکل شماره 4-6 : مسیرهای مستقیم و غیرمستقیم متغیـرهای بـرونزاد،
متغیرهای واسطهای اول و متغیرهای واسطهای دوم به
متغیر درونزاد گرایش به حقیقتجویی 185
شکل شماره 4-7 : مسیرهای مستقیم و غیرمستقیم متغیرهـای بـرونزاد،
متغیرهای واسطهای اول و متغیرهای واسطهای دوم به
متغیر درونزاد گرایش به تحلیلگری 186
شکل شماره 4-8 : مسیرهای مستقیم و غیرمستقیم متغیـرهای بـرونزاد،
متغیرهای واسطهای اول و متغیرهای واسطهای دوم به
متغیر درونزاد گرایش به گشودهذهنی 187
فصل اول
مقدمه
1-1- کلیات پژوهش
هدف اصلی از تعلیم و تربیت دانشآموزان و دانشجویان پرورش یادگیرندگانی مادامالعمر است که نه تنها پیوسته خود را رشد میدهند، بلکه جامعه خود را نیز ارتقا میبخشند. به نظر متخصصان یکی از راههای اصلی دستیابی به این هدف، مجهز کردن فراگیران به توانایی تفکر انتقادی در این دنیای به شدت متغیر انفجار اطلاعات است. اطلاعاتی که امروز یاد گرفته میشود، ممکن است چندی بعد تغییر کند یا جایگزین شود. از این رو، تعلیم و تربیت به جای فراهم آوردن اطلاعات و دانشهای خاص، باید نحوه یادگیری و تفکر را آموزش دهد و این امر به کمک پرورش مهارت تفکر انتقادی در یادگیرندگان میسر میشود. مهارتی که افراد را در فرایند یادگیری درگیر میکند و از آنها یادگیرندگانی خودتنظیم و خودجهتده میسازد (فاسیونه ، 2011؛ هالپرن ، 2003؛ هالپرن و هکل ، 2002).
تفکر انتقادی به افراد در ارزیابی خردمندانه انواع اطلاعات و موقعیتها، استقلال عقلانی میبخشد. با برخورداری از این نوع تفکر افراد قادر میشوند تا نقطهنظرهای متعارض، ادعاها، توصیههای دیگران و انتخابهایی که با آنها مواجه میشوند، را مورد ارزیابی قرار دهند و افکار و عقاید متداول اما اشتباه پیرامون خود را زیر سؤال ببرند (انجمن فلسفی امریکا ، 1990؛
فاسیونه، 2011؛ هالپرن، 1998، 2003؛ هاف ، 2000؛ لاوسون ، 1999؛ پل ، 2005). اهمیت تفکر انتقادی تا بدان جاست که سازمان بهداشت جهانی تفکر انتقادی را به عنوان یکی از ده مهارت اساسی لازم برای زندگی موفق و رشدیافته معرفی میکند. مهارتهایی که برای داشتن رفتار سازگارانه و مثبت لازم هستند و اشخاص را قادر میسازند تا با مطالبات و چالشهای زندگی روزمره به طور مؤثر کنار بیایند.
پژوهش حاضر به بررسی این موضوع میپردازد که گرایش دانشجویان به استفاده از تفکر انتقادی چگونه تحت تأثیر عوامل فرهنگی، ارتباطاتی و فردی قرار میگیرد.
1-1-1- تفکر انتقادی