سبک زندگی آمریکایی در دهه ۸۰ میلادی داخل آمریکا به مدل “ریگانیسم” شهرت پیدا کرد که این مدل در واقع بازگشت به ارزش های خشن و خالص سرمایه داری است. نگاه آمریکایی بسیار فرصت طلبانه تر سود انگارانه تر از نگاه فرانسوی برای شیوه زندگی است. سبک زندگی فرانسوی بیشتر لذت های ذهنی را مدنظر قرار می دهد. مثلا این شیوه زندگی بسیار علاقه مند به شعر، نقاشی و هنرهای تجسمی است. در حالیکه در الگوی آمریکایی این سبک بیشتر به دنبال لذت های ملموس و سود انگار مادی می باشد.
نکته مهم دیگری که مطرح می شود؛ عرضه سبک زندگی از سوی غربی ها آخرین حلقه برای تکمیل تسلط بر جهان است. در یک زمانی غربی ها فکر و فلسفه شان را عرضه می کنند. در زمانی دیگر سیاست و اقتصادشان را ارائه می دهند. اما در زمانی سبک زندگی خود را به جهانیان عرضه می کنند. سبک زندگی بسیار فراگیرتر و کارآمد تر است. زیرا تمام گروه ها و سنین جامعه را دربر می گیرد. این نگاه کلانی که غربی ها به شیوه زندگی دارند؛ در واقع شیوه زندگی را به پدیده ایی تبدیل می کند که ما به آن پدیده؛ “دین” می گوییم. اگر ما دین را چگونه زیستن کیفیت زندگی معنی می کنیم. پس یک انسان مسلمان دین را همه زندگی اش می داند و خود و زندگی اش را به طور کامل با دین منطبق می کند.
اما آمریکایی ها به دنبال تبدیل سبک زندگی خود به “آیین” یا “دین” هستند. یعنی چگونه زیستن و کیفیت زندگی را خودشان معین کنند. در چنین حالتی اگر افراد سبک زندگی آمریکایی ها را نپذیرند؛ تبدیل به عنصر مطرود جامعه می شوند. مثل کسی که مرتکب حرام شده است. همه به گونه ای به آن شخص نگاه می کنند که مجبور به پذیرفتن پشیمانی شود. توقعی را که یک انسان دین دار از دین دارد؛ غربی ها هم آن توقع را از سبک زندگی دارند. توقع دارند که آدم ها چه غربی یا شرقی همانطور خودش را به طور کامل در اختیار دین قرار می دهد؛ خودش را کاملا در اختیار این سبک زندگی قرار دهد. اجرای سبک زندگی آمریکایی را بدون چون و چرا بپذیرد و آنرا مقدس بداند. این افراد هیچ وقت در صدد تغییر این نوع سبک زندگی نباشند.
در صورتیکه تفکر خاصی از اندیشه غرب در قرن های هجده، نوزده و بیست میلادی این گونه فکر نمی کرد. تفکر غرب از دهه آخر قرن بیست این گونه فکر کردن را آغاز کرد. الان تمدن غرب به جایی رسیده که می گوید: اگر خدای شما موحدان دین سبک زندگی ارائه می کند؛ حالا من هم می خواهم همان کار را انجام دهم. در واقع این کار تجلی فرعونیت انسان غربی معاصر است. همانطور که فرعون ادعای خدایی می کرد؛ انسان غربی در روزگار ما هم دقیقا ادعای خدایی می کند. به این دلیل که خودش را ارزش گذار جهان می بیند و جهانیان را به پذیرش سبک زندگی آمریکایی ها دعوت می کند. تنها دعوت می کند بلکه آن دعوت را یک اجبار اجتماعی ، القا، جنگ روانی را نیز با آن همراه می کند. سعی می کند که از همه این ابزارها استفاده کند تا شیوه زندگی انسان ها تغییر کند و همه به دین غربی در آیند. دین غربی مسیحیت یا یهودیت نیست. بلکه دین غربی کیفیت و چگونه زیستن یک انسان غربی است. چگونه زیستن را خود انسان غربی به صورت دموکراتیک تعیین می کند.
این انسان غربی می گوید: اگر ادیان الهی حرام و حلال را تعیین کرده اند. مثلا ازدواج را حلال کرده اما رابطه نامشروع راحرام دانسته اند. پس من هم (سبک زندگی آمریکایی) شیوه روابط جنسی را تایید میکنم. من میگویم همجنسبازی، رابطه نامحدود با جنس مخالف، داشتن رابطه با وجود داشتن همسر هم مجاز است. ازدواج دو همجنس را هم ثبت میکنیم. یعنی اگر خدای دین داران نظر میدهد؛ من هم یک نظر دیگری میدهم و می خواهم نظر خود را بر خدای دین داران برتری دهم. اگر خدا به پاکدامنی سفارش کرده من شهوت رانی را توصیه می کنم و این شهوت رانی را به ارزش غالب تبدیل می کنم.
تاکید غربیها به پیروی از سبک زندگی آمریکایی به دلیل الگوی سازی خود در دیگر کشورها به عنوان الگوی چگونه زیستن است. برای ساده ترین نیازهای بشری ده ها مدل ارائه میکنند. مثلا موی سر را چگونه بزنیم، موی بدن را چگونه از بین ببریم یا چه طور آرایش کنیم. برای جزیی ترین بخش ها سبک و الگو از طریق ترویج و تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم ارائه می دهند. مثل چه چیزی یا چگونه خوردن و چه چیز یا چگونه نوشیدن در همه اجزا.
چه کسی به غیر از دین چنین ادعایی را دارد. آن هم دینی مثل اسلام که شریعت دارد نه مانند دین مسیحیت که شریعت ندارد. در اسلام جزییترین رفتارهای انسانی پیش بینی شده و دستور وجود دارد. در غالب مستحبات، مباحات، مکروهات و واجبات دستور داده شده است. بخشی از زندگی وجود ندارد که در دین اسلام حکم نداشته باشد. این احکام فقهی یا اخلاقی است.
2-2-6 جامعه ایران و سبک زندگی اسلامی:
مشکلات در زندگی امروزی زیاد است و علت عمده آن هم فاصله با اسلام است که به عنوان یک مکتب رهایی‌بخش و مکتب سعادت‌بخش انسان‌ها احساس می‌شود، یعنی زندگی فردی و خانوادگی و روابط اجتماعی و بخصوص سبک زندگی در بخش‌های اخلاقی و معاشرت‌های اجتماعی‌ ما با شاخص‌هایی که اسلام دارد فاصله دارد. مثلا در بحث حمایت‌های اجتماعی و رفتار حمایتی که یکی از شاخص‌های جامعه اسلامی است جامعه ما نکات مثبت خوبی دارد بخصوص در مواقعی که آحادی از جامعه نیاز به کمک دارند.
در ابعاد عاطفی و معنوی در بخش‌هایی از جامعه نقاط مثبتی را می‌بینیم، ولی اگر ما بخواهیم در مجموع برآیند بگیریم فاصله ما با سبک زندگی که به عنوان سبک زندگی اسلامی می‌توان نام برد زیاد است. به
صورت اجمالی در مورد علت آن هم باید گفت که شاخص‌های سبک زندگی اسلامی را در زندگی خودمان اجرا نکردیم. در این موضوع همه مسوولیت دارند، اما کسانی که مسوولان رسمی نهادهای جامعه هستند مسوولیت بیشتری دارند و باید بیشتر توجه کنند چون مردم دین و سبک زندگی خودشان را بیشتر از آنها اتخاذ می‌کنند.
اندیشمندان و صاحبنظران در این زمینه باید به این موضوع به صورت جدی بپردازند، یعنی اکنون عرصه مشترکی میان روان‌شناسی و دین باز شده و جایگاهی هست که ارزش‌ها و باور‌ها می‌تواند خود را نشان دهد و جنبه کاربردی و عملی بسیار جدی وجود دارد که بسیار مبتلا به است. سوال جدی جوانان است که ما چطور زندگی کنیم؟ و زندگی کردن برایشان مهم است. این بحث ضرورت مهمی دارد و باید به آن به صورت جدی بپردازیم.
بالاترین حجم آگاهی بخشی و آموزش افراد پس از سنین آغازین زندگی و رشد در فضای خانواده و مدرسه توسط رسانه‌ها اتفاق می‌افتد و بیشترین اثرگذاری در فرایند جامعه پذیری و سبک دهی به زندگی در سنین جوانی و بزرگسالی از سوی رسانه‌ها رخ می‌دهد و علاوه بر این دین نیز حضوری غیرقابل انکار در تمام لایه‌های زندگی بشر دارد.
سبک زندگی معنایی متفاوت از فرهنگ و روش‌های زندگی دارد و گاهی به اشتباه این دو مفهوم یکی انگاشته می‌شود. امروزه سبک زندگی به مفاهیم، امور و اشیایی نسبت داده می‌شود که مرتبط به امور ذوقی، سلیقه‌ای و تمایلات انسان‌ها است و باید بین این مفهوم و فرهنگ تمایز قائل شد.
رسانه‌ها فرصت گزینش‌های متعدد را برای همه انسان‌ها فراهم می‌کنند در حالی که اگر در گذشته این فرصت‌ها فراهم بود، باز هم اقشار مختلف جامعه اطلاعات کافی و همچنین توانایی لازم را برای انتخاب کمتری داشتند. انتخاب حاصل آگاهی است و رسانه‌ها با کارکرد آگاهی بخشی خود این فرصت را به افراد می‌دهند. البته باید توجه داشت، رسانه‌ها علاوه بر آگاهی بخشی، کارکرد اغنا و ترغیب نیز دارند.
با توجه به بعد آگاهی بخشی و رغبت افزایی رسانه‌ها در انتخاب گزینه مناسب سبک زندگی باید گفت رغبت افراد برای دست زدن به انتخاب با تنوع و تکثر پیام‌های رسانه‌ای و تکثر خود انواع رسانه‌ها افزایش می‌یابد، نمونه بارز این امر در حوزه آگهی‌های تجاری و رسانه‌ای نظیر بیلبوردهای خیابانی، آگهی روزنامه‌ها به‌صورت مستقیم و پوشیدن انواع لباس‌ها، مدل مو، ایجاد پسند خاص در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی و … به‌عنوان روشی غیر مستقیم قابل اشاره است. در نهایت نوع پوشش، اندیشیدن، ازدواج، تحصیل، تفکر و شغل مستقیم یا غیرمستقیم به مخاطبان القا می‌شود.
بالاترین حجم آگاهی بخشی و آموزش افراد پس از سنین آغازین زندگی و رشد در فضای خانواده و مدرسه توسط رسانه‌ها اتفاق می‌افتد و بیشترین اثرگذاری در فرایند جامعه‌پذیری و سبک‌دهی به زندگی در سنین جوانی و بزرگسالی از سوی رسانه‌ها رخ می‌دهد.
دین در دنیوی‌ترین و سطحی‌ترین لایه‌های زندگی افراد که امروزه ادعا می‌شود، دیگر در آنها دین حضور ندارد، جای گرفته است و با اجزای آن در حال تعامل است. با استفاده از منابع غربی که خود را صاحبان تفکر مدرن می‌دانند، می توان دید که دین حتی در لایه‌های مختلف زندگی غربیان نیز حضور دارد و تأثیرگذار است.
تاثیر مکان زندگی در طرز تفکر انسان ها:
حدیثی داریم که در آن گفته شده است: هرکسی شبیه به گروهی شود؛ جز آن گروه است. حدیث مربوطه به این نکته اشاره دارد که وقتی مدتی فردی شبیه به گروهی زندگی کند؛ هنجارها و غالب های فکری آن گروه خواسته یا ناخواسته به سراغ آن فرد میآید. در نتیجه کم کم طرز تفکر آن شخص شبیه به آن گروه میشود. مثلا یک مسلمان مقید که در اروپا زندگی می کند را با یک مسلمانی که در یک شهر زیارتی زندگی می کند را در نظر بگیرید. هر دو مسلمان هستند و ممکن است هر دو مقلد یک مرجع تقلید باشند. اما وقتی طرز تفکر این دو را بررسی میکنیم؛ می فهمیم کسی که در اروپا زندگی می کند؛ طرز فکرش در مورد خیلی از مسایل با طرز فکر کسیکه در یک شهر مذهبی زندگی می کند؛ متفاوت است. زیرا کسیکه در اروپا زندگی می کند؛ بخشی از آداب و رسوم زندگی اش آداب و رسوم محیط است.
یکی از دستوراتی که در اسلام است؛ هجرت کردن می باشد. هجرت زمانی مطرح می شود که افراد مسلمان مجبور شوند در یک جامعه ایی شیوه زندگی آن جامعه را داشته باشند و اگر آن شیوه زندگی را نپذیرد؛ طرد می شود. تا زمانیکه آن افراد مجبور به پذیرفتن آن شیوه زندگی شوند. در این موقعیت برای آن افراد امر به هجرت شده است. یعنی جایی که سبک زندگی غیر دینی به شما تحمیل می شود نباید آنجا بمانید. کسی نمی تواند بگوید که من سبک زندگی خود را عوض می کنم اما طرز فکر خود را نگه می دارم. چون وقتی سبک زندگی تغییر کند؛ طرز فکر هم تغییر می یابد. به همین دلیل زیستن در بلاد کفر و همراهی کردن در شیوه زندگی با آنها در اسلام خیلی مورد تاکید نمی باشد بلکه هجرت مورد تاکید می باشد.
جایگاه مهدویت در سبک زندگی اسلامی-ایرانی:
هر انسانی در زندگی خود هدفی را انتخاب میکند و سعی میکند تا تمام تلاش ها و فعالیت ها و رنج کشیدنهای او در مسیر رسیدن به آن هدف قرار گیرد. این باعث می شود که زندگی انسان معنادار شود و ارزش پیدا کند. با این وجود، آدم ها بر اساس هدفی که برای زندگی خود انتخاب کرده اند، ارزش پیدا میکنند و از دیگران جدا میشوند. به عبارت دیگر برای قضاوت درباره انسان ها میتوان به داوری درباره هدف هایی که آنها برای زندگی خود انت
خاب کرده اند، پرداخت.
موارد متفاوت و متنوعی می توانند به عنوان هدف زندگی انسان انتخاب شوند و به برنامه ها وطرح بندی های او برای زندگی جهت دهند. کسب ثروت، رسیدن به لذت، تجربه شرایط و موقعیت های خاص و غیر معمول، موفقیت شغلی و تحصیلی و کسب شهرت، نمونه هایی از این اهداف به شمار می روند. با این وجود، آنچه باعث می شود هدف های انسان ها برای زندگی متفاوت باشد و افراد، هدفهای مختلفی را برای زندگی خود برگزینند و راههای گوناگونی را برای رسیدن به این اهداف در پیش گیرند، سطح شناخت و نوع بینش آنها به زندگی است. همچنان که نمی توان از یک آدم معمولی اما با سطح درآمد پایین انتظار داشت که از خیر ثروت بگذرد، تلاش برای قانع کردن یک عالم که به کار اقتصادی روی آورد و از فعالیت علمی خود فاصله بگیرد بی ثمر خواهد ماند.
در چشم انداز مهدویت، بهترین هدفی که آدمی می تواند برای زندگی خود در نظر بگیرد و در راستای تحقق آن تلاش کند، همان هدفی است که خداوند انسان ها را برای تحقق آن خلق کرده است.در واقع، بهترین هدف برای زندگی عبودیت خداوند است و کسانی که این هدف را برای زندگی خود برگزیده اند،انسان های موفق و ارزشمندی محسوب می شوند.برای رسیدن به این هدف و تحقق آن در زندگی، خداوند راهی را به انسان ها معرفی کرده و ازآنها خواسته تا از این راه به سوی خدا و عبودیت او حرکت کنند.
این راه، حجت های الهی و امامان معصوم(علیهم السلام) هستند که اراده خداوند را تحقق میبخشند و برای قرب به خداوند تنها راه محسوب می شوند. چنانچه توجه به مضمون حدیث مشهوری از پیامبر خدا(ص)که می فرمایند: «من شهر علم هستم و علی(علیه السلام)در آن شهر است.پس کسی که می خواهد به این شهر راه یابد، باید از در آن وارد شود».گویای این حقیقت است.همچنین در زیارت امام موعود(عج)می خوانیم:”سلام بر تو ای راه خداوند که هر کس از راهی جز آن برود، هلاک می گردد.”
در واقع پس از آنکه ما در مسیر ولایت خداوند قرار گرفتیم و از طاغوت ها و بیراهه ها جدا شدیم، می باید کسی که در هر زمان عهده دار مقام ولایت الهی است -امامان معصوم(علیهم السلام)در هر عصر و زمان – را بشناسیم و با او همراه شویم. با این وجود، کار در این مرحله پایان نمی گیرد و برای تحقق عبودیت خداوند در زندگی باید برای یاری ولی خدا قیام کرد. به عبارت دیگر آنچه سبب می شود ما در مسیر ولایت خداوند قرار گیریم و به سوی هدف خلقت گام برداریم، شناخت، همراهی و یاوری امام معصوم(عج) است. از آنجا که امام و حجت خداوند، نماد اراده الهی به شمار می رود، یاری امام در واقع یاری خداوند بوده و یاری خداوند، به معنای پذیرش دعوت او و حرکت به سمت عبودیت خدا و تحقق هدف خلقت است.