2-رغبت اجتماعی که باعث می‌شود فرد با دیگران همکاری داشته و از مزایان زندگی در یک گروه اجتماعی، یا در یک جامعه بهره مند شوند.
3- خود جهت یابی، بدین معنا که فرد مسئول خودش است و نباید از دیگران در خواست حمایت و یاری کند.
4-انعطاف پذیری: این ملاک به افرادی که تفکرات انعطاف پذیری، قابل تغییر و بدون تعصب دارند و نگرش آنها نسبت به سایرین براساس همزیستی است، اشاره دارد.
5-خطر نمودن، بدین صورت افرادی که دارای سلامت عمومی هستند، احساس مسئولیت بیشتری نسبت به خطر نمودن منطقی به منظور حصول اهدافی که خودشان آنها را انتخاب نموده‌اند از خودشان نشان می‌دهند، در این معنا آنها تمایل بر کارهای ماجراجویانه دارند، سایر معیارها شامل تحمل، پذیرش عدم اطمینان تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی و پذیرش خود (خدا رحیمی، 1377).
دیدگاه انسان گرایی: این دیدگاه معتقد است که سلامت عمومی یعنی ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطوح خودشکوفایی، هر عاملی که فرد را در سطح ارضای نیازهای سطح پایین نگهدارد و از خود شکوفایی او جلوگیری کند، اختلال رفتاری بوجود خواهد آورد. یکی از مشهورترین انسان گرایان «آبراهام مازلو» معتقد است که برای داشتن سلامت عمومی‌تا اندازه‌ای باید انعطاف پذیر بود، یا با واقعیت آن قدر فاصله گرفت که بتوان بیشترین خود مختاری (فردیت و مسئوولیت) را به دست آورد. این فاصله گرفتن یا رها شدن از واقعیت به معنی بی علاقگی فرد نیست بلکه شبیه تحلیل کسب آگاهی و قبول تجربه روانی و ذهنی فرد است. وی برای تحقق عزت نفس و خودشکوفایی معیارهایی را پیشنهاد می‌کند:
1-ادراک خوب واقعیت2-پیشرفت در قبول خود، دیگران و طبیعت 3-پیشرفت در داشتن اراده 4-پیشرفت‌های نسبی در موضوعات اساسی 5- آزاد بودن و شوق زندگی داشتن6-خود مختاری فزاینده و مقاومت در تشکیل گروه‌ها7-ابتکار در قضاوت و غنی بودن در انگیزش 8-فراوانی تجربه‌های بسیار بالا 9-همانند سازی خوب با انسانیت10-بهبود در روابط با دیگران 11-راحتی پذیرش دیگران 12-رشد خلاقیت13-تحرک در نظام ارزش‌ها (گنجی، 1376).
مازلو معتقد است که نیازهای انسان، متناسب با نیرومندی به پنج طبقه یعنی نیازهای زیستی، نیازهای ایمنی، نیازهای تعلق و عشق، نیازهای خود شکوفایی تقسیم می‌شود. به عقیده او سلامت عمومی عبارت است از حالت کسی است که از نظر نیازهای بنیادی آن قدر ارضاء شده است که می‌تواند برای خود شکوفایی اقدام کند. این تمایل جنبه همگانی دارد و سعی می‌کند برآورده شود هر عاملی که این نیرو را به حرکت در آورد، فرد را در جهت سلامت عمومی و خلق نیازهای بالاتر هدایت خواهد کرد. بر عکس، کسی که تمام تلاشهای او به ارضای نیازهای زیستی محدود شود، رشد نخواهد یافت و به سلامت عمومی‌کامل نخواهد رسید (گنجی، 1376).
دیدگاه بوم شناسی : بوم شناسی، یعنی مطالعه محیط‌های زندگی موجودات زنده و مطالعه روابط این موجودات با یکدیگر و با محیط. بدیهی است که زندگی با دیگران از اهمیت خاصی برخوردار است و اشتباه خواهد بود اگر تصور کنیم که انسان می‌تواند در دنیای بسته رشد کند. از سالهای پیش معلوم شده که انسان به محیط فیزیکی وابسته است و بر اثر فعالیت‌هایی که انجام می‌دهد به تحول خود کمک می‌کند. بنابراین، وقتی از آلودگی هوا، سر و صدا و خشونت صحبت به میان می‌آید، به محیط و بوم شناسی اشاره می‌شود. جالب خواهد بود که اگر بدانیم که فرد و محیط چگونه یک واحد تشکیل می‌دهند و چگونه یکی می‌تواند دیگری را تحت تاثیر قرار دهد.
بنابراین می‌دانیم که محیط ناآرام، مغشوش و ناسالم می‌تواند بر فرد اثر منفی داشته باشد. برخی از عوامل استرس زای محیطی شناخته می‌شوند، در حالی که برخی دیگر، مثل سرو صدای دائمی جاده‌ها و فروشگاه‌ها، بی آن که شناخته شوند، بر انسان‌ها اثر می‌گذارند. همچنین، محرک‌های دیگر وجود دارند که بر ما اثر می‌گذارند، در حالی که حواس ما آنهارا تشخص نمی‌دهد. امروزه بیش از پیش از اثر امواج و حوزه‌های مغناطیسی و الکترومغناطیسی بر رشد بیماری‌های جسمی صحبت می‌شود و تحقیقات زیادی در این راستا انجام می‌گیرد. اغلب، از خطرات مناطق شهری، مناطق پر جمعیت و محیط‌هایی که در آنها مردم توام با بی اعتمادی رفتار می‌کنند، صحبت می‌شود. بدین ترتیب که مردم، در نگاه کردن به چشم‌های یکدیگر اکراه می‌کنند و در محیط زندگی خود، نظام پیچیده‌ای از حریم‌ها و قلمروها را به وجود می آورندکه هر یک معنای خاصی دارد. چهار نوع از این حریم‌ها شامل (حریم باطنی، حریم اجتماعی، حریم شخصی، حریم همگانی) می‌باشد (گنجی، 1376).
دیدگاه روان پویشی: روان پویشی، مثل زیست گرایی بر مفهوم تعادل بین ساخت‌ها، تشخیص و درمان استوار است. درباره بهداشت روان، مفاهیم روان کاوی زیادی وجوه دارد و برخی شاگردان فروید از اندیشه اصلی او فاصله گرفته‌اند تا نظر خاص خود را ارائه دهند. روان پویشی معتقد است که شخصیت فرد از سه عنصر تشکیل می‌شود: نهاد، من و من برتر. نهاد تنها عنصر ذاتی شخصیت است، عنصری که به هنگام تولد حضور دارد. نهاد منبع همه نیروهای عزیزی فرد است و از اصل لذت پیروی می‌کند، می‌خواهد بلافاصله ارضا شود. نهاد معمولاً به شیوه تکانشی، غیر منطقی و غیر اخلاقی عمل می‌کند. من، از تولد به بعد، همراه با رشد کودک، ساخته می‌شود. من تابع اصل واقعیت است: تحلیل می‌کند، می فهمد وسازگار می‌شود. بالاخره من برتر، در اوایل کودکی آغاز می‌شود و
از اصل آرمان و از کمال جویی پیروی می‌کند. من برتر برای فرد وجدان اخلاقی فراهم می‌آورد: او را از ممنوعیت‌های پدر و مادر و الزام‌های اجتماعی آگاه می‌کند. به هنگام تولد، کودک تنها نهاد را در اختیار دارد که می‌خواهد ارضا شود. او از طریق گریه کردن و خواست نهاد را برآورده می‌کند. بنابراین، من، براساس واقعیت، نهاد را ارضا می‌کند. بعدها، من برتر وارد جریان می‌شود تا نگذارد نهاد در مقابل من خیلی پویا باشد. به عقیده برخی روان کاوان، کار من برتر تنها این نیست که ارضای نهاد را به تعویق اندازد، بلکه می‌خواهد آن را از ارضا شدن باز دارد. به نظر برخی روان کاوان، بهداشت روان زمانی تضمین می‌شد که من با واقعیت سازگار شود. همچنین، من تکانش‌های غریزی نهاد را تحت کنترل در می‌آورد. حتی برخی روان کاوان، از قابلیت سازگاری فراتر می‌روند و می‌گویند که فرد باید بتواند بین سه عنصر شخصیت (نهاد، من ومن برتر) تعادل برقرار کند. بنابراین، اگر بین نهاد و من برتر تعارض بوجود آید، بیماری روانی ظاهر خواهد شد و بر حسب این که در مقابل یک من برتر خیلی قوی (شخصیت ایستا و منجمد، به علت تاکید بر اصل آرمانی) یا یک نهاد خیلی قوی (شخصیت بزهکار و ضد اجتماعی که بر اصل لذت تاکید دارد) قرار گرفته باشیم، به صورت‌های مختلف تجلی خواهد کرد. در حالت ایده آل، همان طور که اشاره شد، نهاد، من و من برتر، در ارتباط با یکدیگر تعادل دارند.
بنابراین، من به طور خود به خودی، بین واقعیت سخت گیر (من برتر) و ذوق لذت، خوشی و سرحالی (نهاد) تعیین کننده است. در حالت عدم تعادل، فرد احساس تنش می‌کند و برای خود ابزارهایی به وجود می‌آورد که مکانیزم‌های دفاعی نامیده می‌شوند. مکانیزم‌های دفاعی، از میزان سخت گیری واقعیت و اضطراب آوری آن می‌کاهند تا شخص بتواند با آن سازگار شود. وقتی مکانیزم‌های دفاعی کفایت نمی‌کنند شخصیت آسیب می‌بیند و انسان در مقابل یک تعارض بزرگ قرار می‌گیرد (گنجی، 1376).
استرس ناشی از ابتلای به یک بیماری مزمن و دائمی مثل دیابت عوارض روانشناختی متعددی را می تواندبه دنبال داشته باشد.به عنوان مثال می توان به افسردگی،بی خوابی،اضطراب،علائم جسمانی و اختلال در عملکرد اجتماعی اشاره کرد،و از آنجا که استرس در حالت مزمن خود به کمک ایجاد حالت آماده باش دائمی در بدن،فرسایش ذخایر جسمانی و روانی فرد مبتلا را باعث می شود،همین امر نقش مؤثری را با استفاده از مکانیسم اثر درماندگی آموخته شده فرد دیابتی بر عدم پیروی از درمان ایفا می کند.این درماندگی از آنجا حادث می شود که فرد به دنبال عدم پذیرش بیماری دیابت خویش در مراحل اولیه تشخیص بیماری و وجود استرس ناشی از آن با توجه به بروز عوارض روان شناختی بیماری که بدان اشاره شد بین مرحله ای از انکار و پذیرش بیماری قرار می گیردو این حالت باعث رعایت نکات درمانی در مرحله احساس پذیرش و عدم رعایت آن در مرحله بیماری می شود.نتیجه این که فرد به کنترل منظم قند خون خویش دست نمی یابد و همین امر این نکته را به بیمار یاد می دهد که کنترل قند خونش در هر دو صورت پیروی و عدم پیروی از درمان ممکن نیست،و این همان درماندگی آموخته شده ای است که نقش استرس را در ایجاد آن بسیار مؤثر می نماید(امیری،1389).
2-1-5- هموگلوبین گلوکوزیته
هموگلوبین گلوکوزیته ، پروتئینی است که از لحاظ بالینی مهمترین نشانگر پایش کنترل قند خون شناخته شده است. در واقع تاثیر نوع درمان و بهبودی کنترل میزان قند خون را می‌توان از کاهش hba1cدریافت این شاخص به صورت درصد گزارش شده و با توجه به دامنه نرمال تعیین شده توسط هر آزمایشگاه قابل تفسیر است.
هموگلوبین گلوکوزیته، شاخصی برای آگاهی نحوه‌ی کنترل دیابت است. قند خون طی فرایندی به نام گلوکوزیله شدن به هموگلوبین متصل می‌شود. هر چه قند خون بیشتر باشد، گلوکز بیشتری به هموگلوبین متصل می‌شود. آزمایش هموگلوبین A1c، مقدار گلوکوزیله شدن یا متوسط سطح قند خون را در طول 8 الی 12 هفته‌ی گذشته نشان می‌دهد. دامنه‌ی طبیعی هموگلوبین گلوکوزیته (که در افراد سالم دیده می‌شود)، 4 درصد تا 9/5 در صد است. افراد مبتلا به دیابت به صورت معمول میزان بالایی از HbA1c دارند. میزان HbA1c فرد دیابتی که کنترل قند خون مناسبی دارد در دامنه‌ی مرجع و یا نزدیک آن قرار دارد. برای کنترل مناسب، فدراسیون بیت المللی دیابت مقدار زیر 5/6 را توصیه کرده است. (لارسون، هوردن و موقن سن ، 1990).
رابطه میان میزان HbA1c و متوسط قند خون در جدول 2 نشان داده شده است.
جدول 2-1- رابطه میزان HbA1C و متوسط قند خون (به نقل از لارسن، هوردر و موتن سن، 1990)
هموگلوبین گلوکوزیته
HbA1c% متوسط قند خون
mg/dl متوسط قند خون
mmil/Litr