در حالی که رفتار مجرمانه بیان احتیاجات عمومی و ارزش‌ها است، نمی‌تواند به وسیلۀ این احتیاجات عمومی و ارزش‌ها تبیین شوند. زیرا رفتار غیر‌مجرمانه هم بیان برخی نیازها و ارزش‌ها است (ساترلند و کرسی، 1970: 75 – 76).
به‌طور کلی، نظریۀ معاشرت افتراقی ساترلند، انحراف را به عنوان رفتاری توجیه می‌کند، که مانند همنوایی آموخته می‌شود؛ و از طریق ارتباط متقابل با سایر مردم فرا گرفته می‌شود (شکرریزی، 1377: 41). بنابراین، فرض اساسی ساترلند این است که رفتار انحرافی در اثر همنشینی و پیوستگی با دیگران آموخته می‌شود، و از طریق روابط شخصی در داخل یک گروهِ محدود نظیر خانواده، مدرسه، کوچه و محله صورت می‌گیرد (کینیا،1370: 63).
2-1-4. نظریۀ هیرشی (کنترل اجتماعی)
تئوری کنترل [اجتماعی] بیان می‌کند که کنش بزه‌کار نتیجه زمانی است، که پیوندهای افراد با جامعه ضعیف و یا گسسته می‌شود (هیرشی، 1974: 16). فرضیۀ اصلی این نظریه، ارضاء نشدنی بودنِ ماهیت انسان است. هیرشی بر این اعتقاد است، که کج‌رفتاری زمانی واقع می‌شود که پیوند میان فرد و جامعه ضعیف باشد یا گسسته شود. هیرشی معتقد است که چهار عنصر اصلی باعث پیوند فرد و جامعه میشوند: 1- وابستگی 2- تعهد 3- درگیری 4- اعتقاد (ممتاز، 1381: 119-120).
وابستگی
در تبیین رفتار انطباقی، روانشناسان بر حساسیت برای نظر دیگران تأکید کردند. آنها متمایل بودند که پیشنهاد کنند مردم برای عقاید دیگران حساسیت دارند و بنابراین، حساسیت را در تبیینهایشان از رفتار انحرافی وارد میکردند. برای مثال یک فرد طلاق گرفته احتمالاً بعد از طلاق بیشتر مرتکب یک تعداد کنش انحرافی میشود (هیرشی، 1974).
تعهد
فردی که به فعالیت‌های زندگی روزمره متعهد باشد، به منظور حفظ موقعیتی که با کوشش برای خود بدست آورده، کجرفتاری نمی‌کند و خود را به خطر نمیاندازد، در مقابل؛ کسی کج‌رفتاری می‌کند، که چیزی ندارد که از دست بدهد (ممتاز، 1381).
درگیری
به نظر هیرشی، شخصی که درگیر فعالیتهای روزمره است، بندرت فرصت بروز رفتار خرابکارانه پیدا میکند. او حتی نمیتواند در مورد کنش انحرافی فکر کند. بنابراین، فراهم کردن تسهیلات در برنامهها، بزهکاری را کاهش میدهد (هیرشی، 1974).
اعتقاد
هیرشی معتقد است که میزان اعتقاد افراد به هنجارهای اجتماعی و رعایت قوانین متفاوت است. فردی که خود را تحت تأثیر اعتقادات معمول در جامعه نبیند، هیچ وظیفۀ اخلاقی برای همنوایی و رعایت قوانین در نظر نمی‌گیرد (ممتاز، 1381). بنابراین، بر اساس دیدگاه هیرشی، بزه‌کاری جوانان که خرابکاری شاخه‌ای از آن است، معلول کاهش و یا فقدان نظارت و کنترل اجتماعی است.
2-1-5. نظریۀ بکر و لمرت (برچسب زنی)
این نظریه به وسیله هوارد بکر و ادوین لمرت توسعه یافت. نظریۀ برچسبزنی با این پیش فرض آغاز شد که واکنشهای رسمی و غیررسمی نسبت به مجرمین و بزهکاران میتواند نگرشها و رفتار آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
طبق این نظریه و به عقیدۀ بکر، برگزیدگان قدرت و واضعان قانون منابع اصلی برچسبها را فراهم میسازند. برچسبها مقولات انحراف را بازتولید نموده و بیانگر ساخت قدرت در جامعه هستند (احمدی، 1384: 104). دیدگاه بکر و همکاران او یک دیدگاه بسیار نسبیگرا است و تأکید دارد آن‌چه برای یک نفر کج‌رفتاری محسوب میشود، برای دیگری کج‌رفتاری به حساب نمی‌آید. و یا رفتاری که در یک محیط اجتماعی کج‌روی به حساب می‌آید، در یک محیط اجتماعی دیگر کج‌روی به حساب نمی‌آید. اما وجه اشتراک افرادی که کج‌رفتار محسوب می‌شوند چیست؟ از نظر بکر، وجه اشتراک آنها تجربۀ برچسب خوردن است. بنابراین، بکر معتقد است که کج‌رفتاری حاصل نوعی مبادله میان گروهی که برچسب می‌زند و کسانی که برچسب می‌خورند، است (ممتاز، 1381).
2-1-6. نظریۀ اجتماعی شدن
منظور از اجتماعی شدن یا جامعهپذیری، آن است که یک انسان از بدو تولدش چگونه با جامعه و فرهنگ (ارزشها و هنجارهای آن) انطباق مییابد (رفیعپور، 1377: 351-350). اساس این نظریه بر این امر استوار است که انسان از لحظۀ تولد تا مرگ تحت تأثیر نگرشها، ارزشها، تمایلات، اهداف، مقاصد و … قرار دارد و همۀ این موارد از طریق فراگرد اجتماعی شدن شخصیت وی را شکل خواهند داد. رویکرد اجتماعی شدن، بر جامعه و خانواده به عنوان دو عامل مهم در پیوند اجتماعی اشاره دارد. در این رویکرد همچنین به نقش رسانهها، گروه همسالان و مدرسه به عنوان عواملی که بر شکلگیری شخصیت فرد مؤثرند تأکید میشود، و همه این عوامل به نوعی در رشد جسمانی، روانی، اخلاقی، اجتماعی و به طور کلی رشد شخصیت فرد دارای کارکرد هستند و فعالیت هر یک از آنها بر فعالیت دیگر عوامل اجتماعی شدن تأثیرگذار خواهد بود (میرفردی و دیگران، 1391: 190-191).
2-1-7. نظریۀ برآیند کلارک
کلارک متغیرهایِ مستقلِ مؤثر در پیدایش رفتارهای خرابکارانه را به هشت گروه مشخص تقسیم کرده است که عبارتند از:
تجارب نخستین دوران کودکی، محیط اولیه و شرایط نخستین تربیتی
توارث
شکلگیری شخصیت بزهکار
عوامل شخصیتی، اجتماعی و اقتصادی نظیر سن، جنس، وضع تأهل، طبقه و پایگاه اجتماعی
شرایط و وضعیت فعلی فرد، نظیر کنترل والدین بر فرزندان، آزادی فرزندان، منطقۀ محل سکونت فرد، نوع مدرسهای که فرد در آن تحصیل میکند، نوع همبازیها و گروه همسال، نحوۀ استفاده از اوقات فراغت
بحرانها و وقایع که به احساس کسالت، درماندگی، افسردگی و خشم فرد منجر میگردند
شرایطی مثل خیابانهای مناطق فقیرنشین، مکانهای فاقد گ
شت پلیس، مکانهای مخروبه و متروک و …