سهم بندی کار: مدیران این واحدها در یک زمان فقط یک کار انجام می دادند و معمولاً هدف های محدودی را به عهده گروه های کوچکی که به شکل غیر رسمی تعیین شده اند را می گذارند تا پی گیری کنند.
کسب تجربه: شرکت های موفق عمل گرا هستند و همیشه در زمینه معینی کار می کنند. آنها بیماری ترس از شکست ندارند و در بسیاری از این شرکت ها عقیده بر این است که قبول نکردن ریسک، خود ریسک است.
سرعت و حجم کار: استراتژی شرکت های موفق، انجام فوری کارها و انجام هرچه بیشتر و بهتر کارها است.
سیستمهای نامرئی: همچنان که سیستم اداری روز به روز خشک تر و کم انعطاف تر می شود، برای جلوگیری از کار پنهانی و دزدی از سیستم، ابداع و نوآوری لازم است تا برای سازمان پیشرفت حاصل آید.
2-1-8-1-4- مدل اجتماعی (روانشناختی)
درست نقطه مقابل منطق اقتصادی، مدل اجتماعی مربوط به روانشناسی است. زیگموند فروید انسان را مجموعه ای از احساسات، هیجانات و غرایز می داند که رفتارش به شکل عمده ای از ضمیر ناخودآگاه وی سرچشمه می گیرد. بدیهی است اگر چنین توصیفی درست بود مردم قادر به تصمیم گیری موثر نبودند. اگر چه بسیاری از روانشناسان هم عصر فروید، انسان را مجموعه ای از احساسات و همان گونه که وی می پنداشت قلمداد می کردند با وجود این تقریباً همه باور داشتند که آثار اجتماعی، ارتباط مهمی با رفتار تصمیم گیری دارد. بدین ترتیب فشارهای اجتماعی و آثار حاصل از آن ممکن است علت اخذ تصمیمات غیر منطقی از سوی مدیران شود (صالحی صدقیانی ،1378،53-52).
2-1-8-2- الگوی باز تصمیم گیری
به عقیده لودویک فون برتالانفی بنیان گذار نظریه عمومی روش ها اگر بخواهیم یک کلیت نظام یافته را بشناسیم لازم است که هم اجزاء تشکیل دهنده آن کلیت و هم روابط میان آنها شناخته شود.
در این الگو تصمیم گیرنده، هرگز با غیبت کاملی که در الگوی بسته ادعا می شود، تصمیم گیری نمی کند زیرا شخصیت او، در نتیجه عوامل روانی، اجتماعی، فرهنگی و موثر در ترکیب شخصیت او، نیز در تصمیم گیری های او دخالت مستقیم خواهند داشت. الگوی باز می کوشد تا واقعیات و پیچیدگی های تصمیم گیری در شرایط واقعی باشد.
در الگوی باز فرض عقلایی کامل، حذف شده است. یعنی در الگوی باز دیگر فرض نیست که تصمیم گیرنده تمام اطلاعات لازم برای تصمیم گیری را در اختیار دارد. دیگر فرض نیست که تصمیم گیری او همیشه براساس منطق و استدلالی خطا ناپذیر اتخاذ می شود و بهترین نتایج راعاید می کند و این روش تصمیم گیری پویاست (جان بزرگی ،1384،53).
2-1-8-3- مدل کلاسیک (عقلایی) تصمیم گیری
فرضیات زیر بنایی مدل (تئوری) کلاسیک تصمیم گیری به دلایلی اغلب نادرست یا اغراق آمیز بوده و کاربرد عملی ندارد.
نخستین فرضیه در مدل کلاسیک تصمیم گیری، این است که اهداف معین و معلوم می باشند.
فرضیه دوم این است که کلیه راه حل های مختلف، شناسایی و مورد بررسی قرار می گیرند. فرض سوم این است که تمامی نتایج و عواقب ناشی از اتخاذ و اجرای یک تصمیم، بررسی و در نظر گرفته شده است. فرضیه چهارم این است که اطلاعات، کامل و رایگان در اختیار تصمیم گیرنده قرار دارد.
فرض پنجم این است که تصمیم گیری تصمیم گیرنده، عقلایی است، در تئوری کلاسیک تصمیم گیری فرض بر این است که تصمیم گیرنده از تحمل کامل برخوردار است و این امر موجب می شود که او همیشه و همواره آن راهی را انتخاب واجرا می کند که مطلوب ترین راه بوده و حداکثر کارائی در جهت تأمین خواسته هایش را دارا می باشد.
عقلایی کامل، به این معنی است که تصمیم گیرنده از توانایی ذهن نامحدود و حافظه بسیار قوی برخوردار است که به موجب آن قادر است اطلاعات زیادی را به خاطر بسپارد و با توانایی که در ترکیب، پردازش و عمل آوری این اطلاعات دارد می تواند راه حل های گوناگون را سنجیده و مطلوب ترین و بهترین راه حل را برگزیند. اما این نشان می دهد که انسان توانایی چنین تجزیه و تحلیلی را در سطوح و ابعادی ندارد در نتیجه انسان قادر نیست به طریقی که مدل کلاسیک تصمیم گیری مدعی است، تصمیم گیری نماید. تصمیم گیری عقلایی در سازمان با موانعی مواجه است که می توان به چند مورد اشاره کرد: نخست اینکه توانایی برای پیش بینی آینده بسیار محدود است. مانع دیگر در تصمیم گیری عقلایی و بهینه، فقدان اطلاعات است و سرانجام، وجود مجموعه ای از عوامل در محیط که سازمان، کنترل بر روی آنها ندارد، مانع دیگری در تصمیم گیری بهینه است (مظاهری ،1381،45-44).
2-1-8-3-1- مدل دیویی
جان دیویی در اثر تحقیقاتی که در سال 1910 انجام داد به این نتیجه رسید که حل مسأله مستلزم چهار مرحله به شرح ذیل است:
1- رویدادها و یا جریانی که تصمیم گیرنده را متوجه وجود مسأله می کند.
2- نوع مسأله، ابعاد و ویژگی های آن مورد بررسی قرار گرفته، شناسایی می شود.
3- جستجو و تجسس برای یافتن راه حل های مختلفی که می تواند مسأله را حل کند، آغاز می گردد.