گویلن، سین و همکارانش (2005) : رفاه ذهنی را به عنوان ارزیابی چند بعدی افراد از زندگی شان در نظر می گیرند که شامل قضاوت های شناختی از رضایت از زندگی و تجربه شخص از احساسات خوشایند و ناخوشایند است.
راسل(2008): معتقد است که رفاه ذهنی به دریافت های شخص از خود و بینش ذهنی از تجربه زندگی خود اشاره دارد. رفاه ذهنی ارزیابی های احساسی و شناختی از افراد را در بر می گیرد و حالت پیشرفته خوشایند روانشناختی را ارائه می کند. رفاه ذهنی مفهومی چند بعدی است و شامل دو حوزه وسیع است: رفاه احساسی و کارکرد مثبت. رفاه احساسی بعدی از رفاه ذهنی است که شامل ادراک ها از شادکامی و رضایت از زندگی و تعادل عواطف و احساسات مثبت و منفی است. بنابراین رفاه احساسی شامل ساختار سه گانه است: رضایت از زندگی، احساس مثبت و احساس منفی.بنابراین رفاه ذهنی به واسطه رفاه احساسی و کارکرد مثبت تعریف می شود و شامل عناصری از شادکامی دریافت شده و رضایت از زندگی، تعادل احساسات مثبت و منفی،‌ رفاه روان شناختی و رفاه اجتماعی می شود که بی ارتباط با رفتار روزمره افراد نیست.چرا که احساسات مثبت و منفی از عواملی حاصل می شوند که افراد در زندگی خود اعمال می کنند. یکی از این عوامل الگوهای مصرف است که افراد در زندگی خود انتخاب می کنند و نتایج حاصل از آن به صورت احساسات مثبت و منفی در زندگی افراد بروز می کند.
2-2-3-2- شاخص های رفاه ذهنی
علاقه زیادی به کاربرد شاخص های رفاه ذهنی به منظور آگاهی دادن به بحث های سیاسی وجود دارد و در حال حاضر نیز پیمایش های ملی و بین المللی رفاه ذهنی در اتحادیه اروپا ، استرالیا و سایر کشورها انجام می شود. علاوه بر این شاخص های ذهنی رفاه بیش از این، مولفه ی معناداری از قبیل کیفیت زندگی مرتبط به سلامت بوده است. سنجه های رفاه ذهنی به عنوان درون دادی برای رهبران مشاغل به همان اندازه امور دولتی در سطح محلی و منطقه ای مفید هستند. شاخص های رفاه ذهنی برای ارزیابی های سیاسی در حوزه بسیاری از قبیل: مراقبت بهداشتی، خدمات اجتماعی، پارک ها، اوقات فراغت، زندگی شغلی، حمل و نقل، خانواده و محیط به کار برده می شود. در جوامع دموکراتیک این شاخص ها منبع مهمی از اطلاعات را برای رهبران درباره رفاه و مفاهیم شهروندی فراهم می کنند. سنجه های رفاه ذهنی در ارزیابی سیاست های خاص و در سنجش نتایج ملاحظات سیاست مفید واقع می شوند. ملاحظه این شاخص ها به ویژه به علت شواهد زیاد تضمین می شود که رفاه ذهنی هدف مطلوبی برای ملت هاست. بدین معنا که آن نتایج اجتماعی مفیدی ایجاد می کند. مخصوصا در جایی که افسردگی و حالت های منفی طولانی مدت به تولید ایجاد نتایجی اجتماعی نامطلوب می انجامد. بنابراین سیاستگذاران می بایست به رفاه ذهنی علاقمند باشند نه تنها به علت ارزش ذاتی آن برای شهروندان ، بلکه به این علت که رفاه ذهنی اشخاص می تواند منافع مثبت خارجی برای جامعه داشته باشد. به طور مشابه ، سیاستگذاران می بایست مشتاقانه علاقمند به کاهش دادن بدبختی به عنوان هدف برای خود باشند، به این علت که افرد شدیدا ناکام اغلب به طور ضعیف کار می کنند(Diner,2005:1-7) رهنمون هایی برای شاخص های ملی رفاه ذهنی است.
چان کی ونگ و همکاران معتقدند که طبق نظر دینر رفاه ذهنی به مولفه های مجزایی اشاره می کند، از قبیل:
رضایت از زندگی و رضایت از حوزه های مختلف زندگی نظیر ازدواج، کار، درآمد، مسکن و اوقات فراغت.
احساس اثر مثبت (عاطفه) مثبت(احساسات و حالت های خوشایند) در اغلب اوقات.
تجربه احساسات نادر از اثر منفی از قبیل:افسردگی، استرس و عصبانیت.
قضاوت کردن زندگی شخصی با واقعیت دادن و معنی دار شدن.
2-2-3-3- نظریه های جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی مرتبط با چشم اندازهای رفاهی منوط به رفاه ذهنی
در اینجا با توجه به تعریفی که از رفاه ذهنی به دست آمده است به تشریح مفاهیمی که در قالب رفاه ذهنی با توجه به احساس و درکی که فرد نسبت به آنها دارد و خود را در وضعیت رفاهی می بیند می پردازیم.از آنجایی که اندیشه فیتزپترک به عنوان یکی از مهمترین صاحبنظران رفاهی مهم می باشد،لذا چشم اندازهای رفاهی ) شادکامی، تامین، ترجیحات، نیازها، استحقاق، رهایی و مقایسه نسبی) او نیز از عواملی می باشند که به آنها اشاره نموده است. در زیر به تشریح و نظریه پردازی های حول این عوامل می پردازیم.
2-2-3-3-1- شادکامی:
بررسی شادکامی در وضعیت رفاهی، رویکرد مهم جایگزین برای اندازه گیری و ارزیابی رفاه ذهنی است. این روش، رفاه را در قالب شاخص های شادکامی و رضایت از زندگی ارزیابی می کند. انسان از دیرباز به دنبال این بود که چگونه می تواند بهتر زندگی کند و چه چیزی بیشتر موجبات رضایتش را فراهم می سازد و با چه ساز و کارهایی می تواند از زندگی در این دنیا لذت ببرد. همه این ها به نوعی به مفهوم شادمانی و نشاط مربوط می شود(Dikey,1999:25). با مطرح شدن روزافزون اهمیت شادی در امر سلامتی روان وخوشبختی و همچنین تاثیرآن درتقویت قوای روانی انسان برای مقابله با پیچیدگی ها و مشکلات دنیای امروز، توجه و نظر محققان ، اندیشمندان و حتی عوام نسبت به آن تغییر نموده است. تحقیقات نشان داده است که شادی ، صرف نظر از چگونگی به دست آوردن آن می تواند سلامتی جسمانی را بهبود بخشد. افرادی که شاد هستند، احساس امنیت بیشتری می کنند، آسان تر تصمیم می گیرند، دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و نسبت به کسانی که با آنان زندگی می کنند بیشتراحساس رضایت می کنند(Myers.2002).بنابراین شادکامی نقش بسیا
ر مهمی در زندگی افراد ایفا می کند و ساختار روانی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد.
آرگایل(2000‍) بین احساس خوشی و شادی تمایز قایل می‌شود. به ‌زعم وی احساس خوشی یکی از رایج‌ترین شیوه‌هایی است که افراد با آن شادی خود را تعریف می‌کنند. در تعریف احساس خوشی آرگایل معتقد است افراد دارای خلق‌های منفی بسیاری هستند مثل خشم، اضطراب، افسردگی ولی واقعاً یک خلق مثبت دارند که تحت عنوان خوشی‌ توصیف می‌شود و در واقع می‌توان گفت شادی دارای سه جزء است: یک جزء آن احساس خوشی، دو جزء دیگر آن رضایت از زندگی و عدم وجود عاطفه منفی، است. خوشی بعد عاطفی شادی است و رضایت بعد شناختی آن است.
در بین همه تعاریف شادی، کاربردی‌ترین تعریف را می توان تعریف آیزنک (1990) دانست که از تعریف برادبورن اقتباس شده است. در این تعریف حداکثر عاطفه مثبت و حداقل عاطفه منفی در نظر گرفته شده است.
نظریه پردازان دیدگاه شناختی، شادی را احساسی می‌دانند که حاصل پیشرفت منطقی در جهت رسیدن به هدف می‌باشد. شادمانی و نشاط از دو دیدگاه لذت‌جویی و دیدگاه شناختی حائز اهمیت است. در فلسفه لذت‌گرایی آمده است که رفتار انسان همواره در جهت و به‌منظور کسب حفظ و ازدیاد لذت‌های زندگی و اجتناب از درد است. لذت مورد نظر لذت‌گرایی نتیجه درون‌دادهای مربوط به حس‌های پنجگانه است و به ‌همین دلیل در این مکتب شادی فقط شامل حداکثر آثار مثبت حس‌های بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی است (میرشاه‌جعفری و همکاران،1381: 50-58).
در دیدگاه شناختی، شادی مأخوذ از هدف و به ‌عبارت دیگر هدف انگیخته است. ولی شادی مورد نظر لذت‌جویی، خود هدف است(پردوسی 1995). جامع‌ترین و در عین حال عملیاتی‌ترین تعریف از شادی و نشاط را ون هوون (1984) ارایه می‌دهد. شادی به درجه یا میزانی اطلاق می‌گردد که شخص درباره مطلوبیت کیفیت کل زندگی خود قضاوت می‌کند. به‌عبارت دیگر شادی به این معنا است که فرد به چه میزان زندگی خود را دوست دارد .بنا به گفته ون هوون ( 1994 ) شادی فعالیت فرد را بر می انگیزد و روابط اجتماعی وسیاسی را تسهیل می کند و موجب حفظ سلامتی و تا حدودی ازدیاد طول عمر افراد می شود.
به اعتقاد آرگایل ( 2001 ) نیزشادمانی سه جز اساسی دارد که عبارتند از: هیجانات مثبت، رضایت از زندگی و فقدان عواطف منفی ازجمله افسردگی و اضطراب. همچنین روابط مثبت با دیگران، هدفمند بودن زندگی، رشد شخصی و دوست داشتن دیگران ازاجزای شادی هستند.
فیتزپتریک دو راه را برای شادکامی پیشنهاد می کند: یکی تعریف سطحی و دیگری تعریف عملی تر می باشد. به رغم او تعریف نوع اول با رفاه ارتباطی ندارد و بر همین اساس شادکامی را مبتنی بر نوع دوم این چنین تعریف می کند:«شادکامی حالتی است که لزوما به احساس سرخوشی یا شادکامی خاصی کاهش پذیر است، حالتی که غالبا به عنوان رضایت یا خرسندی از آن یاد می شود»(فیتزپتریک،1381: 20). وی شادکامی را به رضایت مرتبط می کند بدین گونه که هر چه فرد احساس رضایت بیشتری از وضعیت خود کند ، شادکامی بیشتری به دست خواهد آورد.
2-2-3-3-1-1- نظریه آرزوها
براساس این نظریه شادکامی به معنای دستیابی به آرزوها است و زمانی که فرد خواسته خود را در قالب«دستیابی به شادی و رهایی از غم» تعریف می کند میزان شادکامی و خوشبختی او تعیین می گردد. نظریه خواسته ها، نظریه لذت گرایی را نیز در بر می گیرد(Singelman,2003:8). پس در این حالت چشم انداز رفاه افراد، خواسته هاو ارضای آن می باشد. پس ما شاهد تغییر مداوم وضعیت رفاهی افراد خواهیم بود، وضعیتی که تجربه زیسته افراد می باشد، می تواند خواسته های آن ها را شکل دهد و در عین حال برآورده سازی این خواسته ها چه به صورت نیازهای بیان شده و چه به صورت نیازهای اظهار نشده، کیفیت رفاه ذهنی آنان را تشکیل می دهد.
2-2-3-3-1-2- نظریه خوشبختی