الف) اولین چیزی را که می خواهید به آن برسید مثل خرید اولین ماشینی که می بینید.
ب) تقویت و تایید هدف فعلی موجود مثل تمایل شخصی برای حفظ و نگهداری وضع موجود
ج) افزایش دادن آن چیزی که تازه آغاز شده است.
جدول (2-2) دو نوع هدف عمده در نظریه امیدواری اسنایدر (2002) را نشان می دهد.
جدول ( 2-2 ). دو نوع هدف عمده در نظریه امیدواری اسنایدر (2002).
نوع اول : پیامدهای هدفی مثبت
الف) اولین زمان رسیدن ( اول شدن)
ب) حمایت از پیامدهای هدفی فعلی
ج) افزایش آن چیزی که هنوز آغاز نشده است.
نوع دوم : پیامدهای هدفی منفی
الف) بازداری از چیزی به گونه ای که هرگز اتفاق نیفتد.
ب) ترس از اینکه ظهور آن با تاخیر باشد.
نوع دوم هدف شامل جلوگیری از پیامد های منفی است. در قوی ترین شکل ممکن، در این نوع هدف شخص نمی خواهد اصلا چیز خاصی اتفاق بیفتد و در شکل ضعیف ترآن فرد می خواهد چیز ناخوشایندی که قرار است اتفاق بیفتد، با تاخیراتفاق بیفتد.
نویسندگان دیگر الزاماتی را مدنظر قرار می دهند که برای فرایند امیدواری، اهداف مشروعی ایجاد می کند. برای مثال لازروس (1999، منبع قبلی) معتقد بود که یک شرط اساسی امیدواری این است که چرخه زندگی فعلی ما رضایت بخش نباشد- یعنی فرد با محرومیت، خطر و تهدید مواجه باشد. این مثال و مثال های مشابه باعث شد که اسنایدر در مفهوم امیدواری تجدید نظر بکند و اهداف مناسب را آنهایی بداند که می توانند حفره عمیقی را در زندگی فرد پرکنند.
استدلال اولیه اسنایدر (1991) این بود که امیدواری برای پیگیری آن اهدافی که احتمال دستیابی به آنها خیلی بالا یا واقعا صفر باشد، عملی نیست، گرچه با گذشت زمان او نظرش را به این صورت تعدیل کرد که اهداف با احتمال خیلی بالا و خیلی پایین را نیز شامل می شود، به گونه ای که مناسب آماج های امیدواری باشد. در برابر نظریه اول که معتقد بود اهداف خود به خود با احتمال بالا درتفکر امیدوارانه ضرورت ندارد، مشاهدات او از مکالماتش با شرکت کنندگان در پژوهش باعث شد که او ادعا کند چنین تکالیفی نیز مشمول تاثیر امیدواری نیز می شود. او معتقد بود که اشخاص با امید بالا قواعد را به گونه ای تغییر می دهند تا مهارت هایشان را بسط دهند (مثل انتخاب محدوده های زمانی کوتاه تر یا کاربرد مسیرهای خوب در مورد آنها). به نظر می رسد که در این تفکر اخیرتر افراد با امید بالا چند ابهام را به موقعیت هدفی (که ممکن است نسبت به مشاهده گر خیلی خاص و قابل دسترسی باشد) وارد می کنند. برای مثال این بحث را پیش می کشد که کار بازیکن بستکبال فقط انداختن توپ در داخل حلقه نیست، بلکه انجام ماهرانه بازی و بی همتایی شیوه بازی نیز مهم است (جونز ، 1973، اسنایدر و فرونگین ، 1980).
علاوه بر این در تقابل با رویکردهای اولیه اسنایدر، که اهداف بی نهایت مشکل را به خاطر غیرقابل دستیابی بودن به کار نمی برند، او آموخت که افرا با امید بالا گاه گاهی می توانند موقعیتی را شکست مطلق به نظر می رسد، به گونه ای تغییر دهند که چیزهای ناممکن را به دست آورند. یکی از تکالیف آزمایشگاهی مربوطه به اسنایدر، تکالیف مربوط به تحریفات است. در این دیدگاه او چند موقعیت تحریف شده را به گونه ای طراحی می کرد که در هیچ یک از آزمایشگاه های قبلی این تحریفات حل نشده بود. تصور می شود که این تحریفات ناممکن های قطعی برای موفقیت ارائه می هد. درآزمایشهای اخیر، بعضی افرا با امید بالا، بعضی از این انحرافات لاینحل را حل کرده اند. بنابراین چیزهای غیرقابل دسترس ظاهری ممکن است قابل دستیابی گردند.
ب) تفکر مسیرها :
به موازاتی که ما توان بازنمایی های ذهنی از خودمان و اطرافمان را به دست می آوریم (همانطور که بقیه مردم نیز انجام می دهند) درچند نقطه کاوشگری تصوری مان از زمان طراحی می شود که در آن گذشته، حال و آینده وجود دارد. در این رویکرد خطی از زمان ممکن است چرخه های مکرری از رویدادهای گذشته وجود داشته باشد. همچنین نیازی نیست که بی جهتی مطلقی در شرکت به سمت آینده وجود داشته باشد. برای مثال ممکن است رویکرد من از آینده تحت تاثیر افکار حال باشد. بنابراین اسنایدر به یک تفکر موقتی اشاره دارد که طی ان گذشته، آینده را تحت تاثیر قرار می دهد و بر عکس.
به طورکلی ما نوعا به این فکر می کنیم که چگونه می توانیم حال را به آینده تصورشده پیوند دهیم. مطابق این مفهوم، زمان و چگونگی حرکت و سفر از طریق این پیوستار زمانی برای فکر کردن های ما مورد نیاز و مفید است. مطابق این، مردم ازطریق افکاری که خط سیرهای قابل عمل تولید می کنند به پیگیری های هدفی خاصی نزدیک می شوند. با این وجود ما به طور ثابتی به این مورد فکر می کنیم که چگونه از نقطه A به نقطه B برویم. یا کارونیک (1943، به نقل از اسنایدر، 2002) استدلال می کند که هدف مغز بشر بیشتر پیش بینی این زنجیره های A به B است. برای شخص با امید بالا که هدف خاصی را دنبال می کند، این تفکر مسیرها مستلزم تولید مسیری پذیرفتنی است. افراد با امید بالا در مقایسه با افراد با امید پایین در مورد مسیرهای دستیابی به اهدافشان قاطع تر هستند. این امکان در ارتباط با اهداف دوره مورد حمایت قرارگرفته است (وودبوری ، 1999، همان). به عبارت دیگر برای فرد با امید پایین، تفکرمسیرها خیلی ضریف ترو ضعیف تر است و در نتیجه مسیر خیلی خوب کاویده نشده است. با کاربرد تکالیف آزمایشگاهی که شامل گوش دادن به ترجیهات حافظه (یادآوری آزاد و بازشناسی) و خودگزارشی های مربوط به گفتگو با خود (نوعی) است؛ اسنایدر حمایت قاطع و با ثباتی از تا
ئیدات و پیام های مسیرهای درونی مثبت افراد با امید بالا درمقایسه با افراد با امید پایین به دست آورد (مانند روشی برای رسیدن به انجام این تکلیف پیداخواهم کرد) (اسنایدر و فریدمن، 1998).