علاوه بر توصیه‏هاى قرآنى و دستور پیامبر(ص)، دلایل زیر نیز از جمله عوامل پیدایش، تقویت و ماندگارى روحانیت در اسلام است:
1. ضرورت تعلیم تازه مسلمانان که بر اساس نص آیه دوم سوره نصر، فوج فوج به دین خدا مى‏گرویدند؛
2. نیاز به دفاع فرهنگى از شریعت اسلام به دلیل هم مرزى با ادیان دیگر؛
3. نیاز به دفاع فرهنگى در مقابل فرهنگ‏ها و تمدن‏هاى سابقه‏دار نظیر ایران و روم؛
4. ضرورت بیان احکام و عقاید اسلامى در خصوص حوادث و موضوعات جدیدى که در آیات قرآنى و روایات مأثور نیامده است؛
5. ضرورت رساندن احکام و عقاید اسلامى به کسانى که در مناطق دور از مرکز وحى ساکن بودند (قنبری، 1384: 105-126).
به دنبال شکاف سیاسى – مذهبى که پس از رحلت پیامبر(ص) در دنیاى اسلام حادث شد، عالمان دینى نیز به تبع آن منشعب شدند. در شاخه اهل سنت، این سلسله پس از پیامبر و صحابه، در «تابعان» و «تابعانِ تابعان» و سپس ائمه چهارگانه و پیروان روحانى آنها تداوم یافت و در شاخه تشیع، پس از پیامبر در امامان شیعه‏، شاگردان آنها، نواب خاص امام مهدى‏ (عج) در عصر غیبت صغری و فقها در عصر غیبت کبری استمرار یافت (قنبری، 1384: 105-126).
در تشیع با شروع غیبت کبری، به دلیل عدم دسترسى به امام معصوم (ع) و نایبان خاص و ضرورت پاسخ‏گویى به نیازهاى دینى مردم و مسائل نوپیدا، نقش و اهمیت روحانیان روزافزون شد و عالمانى چون شیخ مفید، سید مرتضى انصاری، شیخ طوسى و ابن ادریس در رأس طبقه علما، طلایه‏دار تداوم حرکت روحانیت شدند. در ادامه، روى کار آمدن صفویه در قرن دهم هجرى نقطه عطف بزرگى بود.
روحانیان شیعه که تا این زمان در درون حاکمیت‏هاى سنى به عنوان یک اقلیت درصدد «حفظ هویت مذهبى» و «کسب امنیت اجتماعى» بودند، با رسمى شدن مذهب تشیع در ایران موقعیت ممتازى یافتند. در این مقطع، بسیارى از علماى شیعه از سوریه، عراق، لبنان و بحرین براى کمک به دولت شیعه، به ایران مهاجرت نموده و گروه روحانیت را تقویت و برجسته کردند. به دنبال این تحول، روحانیت شیعه در ایران، علاوه بر کارویژه‏هاى «ترویج تشیع» و «مقابله با تصوف و رابطه مرید و مرادى»، باید مناسبات خود با دولت و سلاطین حاکم را نیز تنظیم مى‏کرد (قنبری، 1384: 105-126) از این به بعد نحوه مناسبات حکومت و روحانیت فصل جدیدی در حوزه‌های علمیه بود که خود منجر به ظهور رویکردهای نظری متفاوتی در بین عالمان دین شد.
در سال‌های بین انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی ایران مراجع تقلید به عنوان افرادی که در راس ساختار علمی، سیاسی نهاد حوزه‌های علمیه قرار گرفته بودند نقش واسطه بین مردم و حکومت را ایفا می‌کردند؛ در این سال‌ها امکان برپایی حکومت دینی از سوی مراجع تقلید وجود نداشت آنها به عنوان محل رجوع مردم پناهگاه آنها بودند و در شرایطی که دستگاه حاکمه به مردم فشار می‌آورد و یا فعالیتی مغایر با شئون اسلامی انجام می‌داد مراجع تقلید وارد عمل شده و با استفاده از قدرت معنوی خود و اقتداری که داشتند به دفاع از مردم و شریعت مقدس اسلامی می‌پرداختند.
برای تبیین نقش ساختاری مراجع به عنوان واسطه بین مردم و حکومت ابتدا باید نقش آنها به عنوان مرجع تقلید در ساختار حوزه‌های علمیه مورد بررسی قرار بگیرد در ساختار حوزه‌های علمیه چه در سال‌هایی که فردی به عنوان مرجع عام وجود داشت و چه در سال هایی که مرجعیت متکثر بود مراجع در راس هرم حوزه های علمیه قرار داشتند اما در عین حال با استفاده از شاگردان خود و فضلای حوزه‌های علمیه و یا دفتر خود از احوال مردم مطلع شده و در جهت مرتفع کردن مشکلات آنها می‌کوشیدند.
1- مرجعیت و تقلید در اسلام
روشن است دینی که داعیه رهبری و اداره جوامع انسانی را دارد و بر این باور است که در تمام زمینه‌های فردی و اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و… طرح و برنامه مشخص و معلومی ‌دارد، باید افراد کارشناس و متعهد و متخصصی نیز داشته باشد که بتوانند پاسخگوی مشکلات فکری و عقیدتی و عملی مردم باشند. براین اساس، مرجعیت، به عنوان نهاد و مرجع راهگشا و روشنگر، در مکتب اسلام پیش بینی و پی ریزی شده است.
مرجعیت در حقیقت نیروی محرکه اسلام و عامل هماهنگ کننده اصول و قواعد کلی شریعت با نیازها و حوادث جامعه است که همواره مذهب را از آفت ناتوانی و برچسب به بن بست رسیدن و در تنگنا قرار گرفتن می‌رهاند و بدان امکان تحرک و حیات می‌بخشد.
افتاء و صدور احکام فردی و اجتماعی از وظایف اصلی نهاد مرجعیت است اما حوزه کاری آن محدود به این امر نیست بلکه بسیار گسترده است. مرجع تقلید، صاحب رسالت است نه صاحب رساله. مرجع تقلید به سیستم قانونگذاری اسلام آشنایی کامل دارد. دین را در یک مجموعه به هم پیوسته و با نگرشی همه جانبه، بررسی و مطالعه می‌کند. به عبارت دیگر مرجعیت دینی استمرار رسالت و امامت در زمان غیبت است.
به عبارتی مرجعیت در اسلام به این خاطر گنجانده شده که با بر عهده گرفتن کارکردهای آموزشی، تبلیغی، ترویجی و جامعه‌پذیر کننده منبعی برای ارائه کردن قوانین اسلام باشد و اسلام را از سرنوشت دینی مرده که سایر ادیان به آن دچار شده‌اند به دینی زنده تبدیل کند؛ به همین خاطر مقلدان از مجتهدانی زنده و آگاه به زمان تقلید می‌کنند.
1-1- مفهوم اجتهاد
1. معناى لغوى: اجتهاد از صیغه جَهد به معناى مشقت و سختى یا جُهد به معناى توان و نیرو گرفته شده است(دایره المعارف تشیع ، 1372: ج‏1، 473).
2. معناى اصطلاحى: در کتب اصولى فقه تعاریف متفاوت و مختلفى از اجتهاد ارائه شده است. علام
ه حلى در نهایه‌الاصول در تعریف اجتهاد مى‏گوید «استفراغ الوسع من الفقیه لتحصیل الظن بحکم شرعى؛ به کارگیرى تلاش و کوشش در حد توان از سوى فقیه براى به دست آوردن ظن به حکم شرعى»( دایره المعارف تشیع ، 1372: ج‏1، 473) در تعریفى دیگر از اجتهاد، عبدالوهاب فلاخى اندیشمند اصولى مى‏گوید: «اجتهاد یعنى بذل و کوشش براى شناخت حکم شرعى و مسائلى که داراى نص خاصى از کتاب و سنت نمى‏باشد از راه رأى و اندیشه شخصى و نیز به کار گرفتن راه‏هاى دیگر استنباط و شناخت حکم شرعى» (دایره المعارف تشیع ، 1372: ج‏1، 473) آخوند خراسانى در کفایه الاصول در تعریف اجتهاد مى‏گوید: «به کار گرفتن توان در راه تحصیل و یافتن حجت بر حکم شرعى».)خراسانى، 1418:ج 2، ص 528).
با توجه به تعاریف گذشته بهترین تعریف از اجتهاد و کار ویژه سیاسى آن را مى‏توان در این تعریف دید: اجتهاد گفتمان ویژه‏اى است که با پیوند نظام‏وار میان چهار عنصر کتاب، سنت، عقل و اجماع چونان دستگاهى به تولید و آفرینش احکام و قواعد زندگى و طبعاً زندگى سیاسى شیعه مى‏پردازد؛ نوعى فرایند فکرى است که با گذر از نظام معنایى ایجاد شده، احکام مشروع و الزام آورى براى زندگى سیاسى شیعه تولید مى‏کند(فیرحى، 1378: 291(
1-2- مرجعیت در قرآن
فقاهت که در یک بستر تاریخی به مرجعیت و نهایت رهبری رسیده است یک محصول تاریخی نیست و موضوعی است که از همان آغاز وجود داشته است. این حضور و وجود بر اساس مبنای اسلامی- قرآنی بوده است که در جاهای مختلف قرآن به آن اشاره شده است به طور نمونه می‌توان به‌ آیه نفر (آیه 122 سوره توبه) در قرآن اشاره کرد.
در این آیه دستور صریح قرآن کریم مبنی بر تفقه در دین وجود دارد. به این مضمون که از هر فرقه یا طائفه‌ای باید مومنانی کوچ کنند تا پس از کسب تخصص در دین به قوم خود برگردند و آنها را در مباحث دینی و اعتقادی راهنمایی کنند و آنها را انذار و تحذیر کنند «و ما کان المؤمنون لینفروا کافه فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون »
1-3- مرجعیت در سنت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع)
علاوه بر قرآن این رویه و روش را می‌توان در عملکرد معصومین مشاهده کرد. ائمه معصومین برای افرادی که امکان فراگیری مستقیم از آن بزرگواران را نداشتند، اشخاصی را به عنوان مرجع احکام و تعالیم دین به عنوان نماینده معرفی می‌کردند تا مردم متحیر و بلا تکلیف نمانند.
عبدالله بن ابی یعفور می‌گوید: به امام صادق ( ع ) عرض کردم: برایم مقدور نیست همه وقت خدمت شما برسم و احکام دینم را فرا گیریم. در صورتی که اصحاب از من سوالاتی می‌کنند و قادر به پاسخ آنها نیستم چه کنم؟ حضرت فرمود: «مایمنعک من محمد بن مسلم الثقفی فانه سمع من ابی و کان عنده وجیها »چرا از محمد بن مسلم نمی‌پرسی؟ او از پدرم مسائل و احکام را شنیده و از شاگردان بزرگوار پدرم بوده است(منتظری، 1367، ج2، 93).