آنچه که در گستره تاریخی مرجعیت بسیار مهم است قطع نشدن این سیر تاریخی است. حوزه‏هاى فقهى و مرجعیت بدون وقفه در طول تاریخ بعد از غیبت دائر بوده است. رابطه استاد و شاگردى در همه این مدت هرگز قطع نشده است. برای مثال ازمرحوم آیت الله بروجردى می‌توان سلسله مراجع و اساتید فقهى ایشان را تا عصر ائمه اطهار به طور مسلسل بیان کرد. شاید بتوان گفت چنین حیات متسلسل و متداوم در هیچ تمدن و فرهنگ دیگر غیر از تمدن و فرهنگ مرجعیت شیعه وجود ندارد(مطهری، 1369: 98).
حضور بیشتر علما در هر عصر در شهر خاصی باعث می‌شد که آن شهر مرکز فقهی یا مرجعیت شود. در ابتدا بغداد مرکز فقه و مرجعیت بود. سپس نجف به وسیله شیخ طوسى مرکز شد. طولى نکشید که جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن قسمتى مقارن با آن، حله که شهر کوچکى است در عراق، مرکز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوریه) نیز مدتى مرکز فقهاء بزرگ بوده است. در دوران صفویه بود که مرکزیت به اصفهان انتقال یافت و در همان زمان حوزه نجف به وسیله مقدس اردبیلى و دیگر اکابر احیا شد که تا امروز ادامه دارد.
از شهرهاى ایران، تنها شهر قم است که در قرون اول اسلامى، در همان زمان که بغداد مرکز فقاهت اسلامى بود، به وسیله فقهائى نظیر على بن بابویه و محمد بن قولویه به صورت یکى از مراکز فقهى در آمد همچنان که در دوره قاجار به وسیله میرزا ابو القاسم قمى نیز احیا شد و بار دیگر در سال 1340 هجرى قمرى به وسیله مرحوم شیخ عبد الکریم حائرى یزدى احیا شد و اکنون یکى از دو مرکز بزرگ فقهى و مرجعیت شیعه است(مطهری، 1369: 100).
دست‌کم هشت سال پیش از آن‌که شیخ عبدالکریم حائری در سال 1300ش حوزه علمیه قم را تأسیس کند، انتقال مرجعیت شیعه از عراق به ایران و تأسیس حوزه علمی منسجمی در قم یا مشهد را کسانی چون شیخ‌اسدالله ممقانی در ایران مطرح کرده بودند.
در شکل‌گیری حوزه معاصر قم همچنین باید از کوشش‌های شیخ‌محمدتقی بافقی یاد کرد. به نوشته شریف‌رازی، بافقی پس از مهاجرت به قم در 1337 و استقرار در آن شهر، علمای ساکن در قم – از قبیل شیخ‌ابوالقاسم کبیر قمی و شیخ‌مهدی فیلسوف و میرزامحمد ارباب- را برای تشکیل حوزه علمیه سامانمند تشویق کرد ولی آنان معتقد بودند که باتوجه به وضع و روحیه مردم قم تأسیس حوزه منوط به وجود و حضور عالم صاحب‌نفوذی از غیرشهر قم است(شریف رازی، 1333: ج1، 15-14).
سرانجام با پافشاری بافقی و پا در میانی میرزامحمد ارباب و شیخ‌محمدرضا شریعتمدار ساوجی از علمای مبرز آن روزگار که در قم ساکن شده بود، از حاج شیخ‌عبدالکریم حائری دعوت شد که از اراک به قم بیاید و حوزه علمیه سامانمندی در این شهر تأسیس کند. بدین‌گونه حائری در 1340 (1300ش) در قم مستقر شد و بنای تأسیس حوزه علمیه جدید قم را نهاد.(شریف رازی، 1333: ج1، 21-22).
تشکیل حوزه علمیه در قم و حسن شهرت و مدیریت حائری موجب استقبال بسیاری از علما و انتقال آنان به قم گردید. حائری در مدت اقامت خویش در قم مهم‌ترین درس خارج حوزه علمیه را ارائه می‌کرد.
با استقرار آیت الله حائری در قم بسیاری از شاگردان او که در اراک به سر می‌بردند، از جمله اشخاص برجسته‌ای چون سیدمحمدتقی خوانساری، سیداحمد خوانساری، سیدروح‌الله خمینی (ره)، سیدمحمدرضا گلپایگانی و شیخ محمدعلی اراکی به قم آمدند. ‌ایت الله حائری در مدت اقامت حدود پانزده ساله خود در قم که در اوج باروری علمی نیز بود، با مدیریت قوی خود حوزه علمی نیرومندی را به‌وجود آورد.
عوامل سیاسی و اجتماعی دیگری هم در آغاز تأسیس حوزه علمیه قم بر رونق آن افزود ورود(مکی، 1362: ج2، 432) عالمان بزرگ و مشهوری چون سیدابوالحسن اصفهانی و میرزا محمدحسین نائینی از نجف ‌به قم و استقبال باشکوه آیت الله حائری از آنان و واگذاری محل تدریس خویش به آنان نیز در این مقطع زمانی سبب تقویت این حوزه گردید. از دیگر عوامل تقویت حوزه علمیه قم مهاجرت علمای اصفهان به قیادت حاج‌آقا نورالله اصفهانی به قم در اعتراض به نظام سربازگیری اجباری با هدف مخالفت با پهلوی اول بود که تحرکی سیاسی را در حوزه علمیه قم موجب شد (شریف رازی، 1333: ج1، 85).
در فاصله وفات ‌آیت الله حائری تا مهاجرت بروجردی به قم، ریاست اداره حوزه علمیه قم برعهده سه تن از استادان بزرگ این حوزه قرار گرفت: سیدمحمد حجت کوه‌کمری، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر.
با تمام کوششی که سه مرجع مذکور در حفظ و اداره حوزه علمیه قم در این مقطع زمانی مبذول داشتند، از طرفی به دلیل فشار حکومت وقت و از سوی دیگر به سبب عدم‌تمرکز در زعامت و مرجعیت حوزه، وضع عمومی حوزه علمیه قم در این برهه نابسامان بود. در اوایل دهه بیست شمسی، شماری از بزرگان و استادان حوزه علمیه قم که از عدم مدیریت متمرکز این حوزه نگران بودند و از سویی از مقام علمی و نفوذ اجتماعی و دینی آیت‌الله‌حاج آقاحسین بروجردی، آگاهی داشتند، از او خواستند که از بروجرد به قم بیاید. امام خمینی (ره) و حاج‌آقاروح‌الله کمالوند از علمای خرم‌آباد در این زمینه کوشش بیشتری مبذول داشتند. آیت‌الله بروجردی با پذیرش این درخواست، در محرم 1364/ آذر 1323ش در قم ساکن شد(شریف رازی، 1333: ج2، 2).
در تحکیم جایگاه و مرجعیت بروجردی در هنگام اقامت در قم نقش امام خمینی (ره) چشمگیر بود. با ورود بروجردی به حوزه علمیه قم، بر رونق آن افزوده شد و شور و نشاط علمی آن دوچندان و بنیه علمی آن تقویت گردید. اقدامات بروجردی در طول دوره زعامت، حاکی از اهتمام ایشان به حفظ و تقویت این‌حوزه است. بروجردی
با استقرار در قم تدریس پرمایه‌ای را آغاز کرد(فلسفى،1376: 175).
در آغاز حضور بروجردی در قم در 1326ش درس‌های خارج فقه و اصول منحصر به چند تن، از جمله خود بروجردی، حجت، فیض، خوانساری و صدر بود، ولی در پایان زندگی وی، بر شمار استادان خارج فقه و اصول حوزه قم که بین 20 تا 250 شاگرد داشتند، افزوده شده بود و به‌ویژه تعدادی از شاگردان برجسته حائری، چون شیخ محمدعلی اراکی، سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدمحمد داماد، امام خمینی (ره)، سیدکاظم شریعتمداری و سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی حوزه درسی خارج داشتند.
از دیگر اقدامات سیاسی و اجتماعی بروجردی به این موارد می‌توان اشاره کرد: پیشنهاد گنجاندن تعلیمات دینی در ضمن دروس مدارس و موافقت دولت با آن؛ پیشنهاد توقف قطارها در ایستگاه برای اقامه نماز مسافران؛ مقابله با نفوذ بهائیت در مراکز دولتی؛ حمایت از مردم فلسطین و صدور اعلامیه در این باب در سال تأسیس رژیم اسرائیل(منظور الاجداد، 1379: 452).
آیت الله بروجردی در بعد بین‌المللی نیز فعالیت‌هایی را در حوزه علمیه قم سامان داد، از جمله سیدمحمدتقی طالقانی آل‌احمد را در 1331ش برای سرپرستی شیعیان مدینه و پس از درگذشت او سیداحمد لواسانی و سپس شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی را اعزام کرد؛ سیدزین‌العابدین کاشانی را به کویت، سیدمحمدحسن ناشرالاسلام شوشتری را به زنگبار، شریعت‌زاده اصفهانی را به پاکستان، مهدی حائری یزدی را به امریکا و صدر بلاغی را به عنوان نماینده سیار خود به اروپا فرستاد (شریف رازی، 1333: ج2، 14)
از دیگر اقدامات بین‌المللی بروجردی جلب حمایت و تأیید شیخ‌محمدتقی قمی برای تأسیس دارالتقریب در مصر بود. بر اثر مساعی قمی بود که شیخ‌ محمود شلتوت، شیخ دانشگاه الازهر در 1337ش مذهب جعفری را در کنار دیگر مذاهب فقهی اهل سنت به رسمیت پذیرفت. نقطه شروع درگیری حوزه علمیه قم با دولت پس از فوت بروجردی، وقتی بود که پهلوی دوم به جای دادن پیام تسلیت به علمای قم، به آیت‌الله سیدمحسن حکیم در نجف پیام تسلیت فرستاد و این امر در بین علمای داخل ایران این‌گونه تلقی شد که هدف وی بیرون بردن مرجعیت شیعه از ایران است(فلسفى، 1376: 179ـ 180).
شهید بزرگوار آیت الله سید محمد باقر صدر چهار دوره تاریخی برای نهاد مرجعیت قائل است:
مرحله اول: ارتباطات فردی بین مردم و مجتهدان. مساله ای برای مردم حاصل می‌شد که برای حل این مشکل و مساله دینی مردم به عالمان دینی که از احکام دین اطلاع داشتند رجوع می‌کردند و آنها نیز پاسخ می‌دادند. این دوره، از زمان اصحاب ائمه ( ع ) تا زمان علامه حلی رواج داشت.
مرحله دوم: ایجاد نهاد مرجعیت. این دوره، از زمان شهیداول پدید آمد. ایشان علماء و وکلایی را به نقاط مختلف می‌فرستاد که واسطه اتصال مردم و ایشان بودند. در لبنان و سوریه وکلایی قرار داد که زکات و خمس جمع کنند و با این حرکت قدرت متمرکز و پیوسته دینی را برای شیعه در تاریخ علما پدید آوردند. این مساله از مهمترین علل شهادت آن بزرگوار بود(مرجعیت میرزا، 1371: 157).
مرحله سوم: تمرکز مرجعیت. این دوره به دست مرحوم کاشف الغطا و معاصرین ایشان به وجود آمد. مرجعیت در دوره دوم گر چه یک نهاد شد، اما هنوز به صورت متمرکز در دنیا در نیامده بود تا مجموعه جهان شیعه را در برگیرد. در زمان کاشف الغطا ارتباطات عراق و ایران وسیع تر و امکان تمرکز مرجعیت پدید آمد. پیدایش مرجعیت متمرکز به سادگی انجام نیافت، بلکه همراه با قربانی‌های فراوان و تلاش‌های زیاد بود.
مرحله چهارم: رهبری امت. دراین دوره مرجعیت علاوه بر تمرکز بیش از پیش رهبری امت را در برخوردهای خارجی و داخلی، برعهده گرفت. این دوره ، از 50 و یا 60 سال قبل از آغاز می‌شود که مرجعیت شیعی، رهبری مبارزات ضداستعماری را بر عهده گرفت(مرجعیت میرزا، 1371: 157).
3- نقش مرجعیت در جامعه‌پذیری سیاسی
عمده‏ترین تلاش محوری جامعه‏پذیری سیاسی در زمینه فرهنگ سیاسی است؛ یعنی این‏که در جامعه‏پذیری سیاسی، روی فرهنگ سیاسی افراد جامعه کار می‏شود و سه کار ویژه در این زمینه انجام می‏دهد که عبارتند از: 1. حفظ و نگه‏داری فرهنگ سیاسی؛ 2. تغییر و تحول در آن؛ 3. پایه‏گذاری یک فرهنگ سیاسی نوین(هرمز ، 1376: 45).
همچنین در جامعه‏پذیری، هدف، انتقال آموزه‏های پیشین (نسل گذشته) به آیندگان می‏باشد که این همه نشان از آن دارد که موضوع و محور اصلی جامعه‏پذیری سیاسی، «فرهنگ سیاسی» است و این خود حکایت از اهمیت آن دارد؛ چرا که نیرو یا گروه در این صورت فرهنگ سیاسی موردنظر خود را از راه‏های گوناگون جامعه‏پذیری به افراد و اجتماع منتقل می‏نماید و برای مدت طولانی بقا و حیات خود را حفظ می‏کند.
اگر به برگ‏های تاریخ معاصر ایران نگاهی افکنده شود، مشاهده می‏گردد که نهاد روحانیت همواره به عنوان نهادی مؤثر در جامعه‏پذیری نقش ایفا کرده است. بنابراین، باورهای حاصل از جامعه‏پذیری این نهاد به دلیل تفکیک ساختاری روحانیت از نهاد سیاست، با باورهای هیأت حاکم تعارض پیدا نموده، و هرگاه مسأله خاصی حادث می‏شده، این تعارض علنی می‏گردیده است. نقش این تعارض‏ها را می‏توان در تحولات بزرگ مشاهده کرد که از جمله آن‏ها «انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی» است.
3-1- مفهوم جامعه پذیری سیاسی