شکل شماره 1-3- نظریه نیازهای روانشناختی پایه (رایان و دسی، a2000)
این در حالی است که همخوان با این نظریه، یافتههایی (کاکای، 2001) وجود دارد مبنی بر اینکه محیط اجتماعی- ارتباطاتی خانواده و دانشگاه میتواند از طریق تسهیل بروز ویژگیهایی که شبیه به نیازهای روانشناختی پایه ارضا شده هستند، بر شکلگیری گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان تأثیر مثبت داشته باشند. این یافتهها حاکی از آن هستند که محیط اجتماعی- ارتباطاتی خانواده و دانشگاه میتواند بروز ویژگیهایی همچون در بیان افکار و عقاید خود مستقل، با جرأت و با کفایت بودن را تسهیل کند و در عین حال مانع از آن شود که این ویژگیها روابط درازمدت دانشجویان با دیگران را با تهدید مواجه سازند. بر این اساس، مدل پیشنهادی پژوهش حاضر از تلفیق مدل نظاممند شومر- ایکینز (2004) و نظریه نیازهای پایه رایان و دسی (a2000) ضمن مد نظر قرار دادن یافتههای تحقیقاتی مربوط به عوامل مؤثر بر رشد گرایشهای تفکر انتقادی در چهار سطح شکل گرفته است. به این ترتیب که سه سطح از عوامل یعنی، عوامل فرهنگی، عوامل ارتباطاتی خانوادگی- دانشگاهی و عوامل فردی بر گرایشهای تفکر انتقادی تأثیر میگذارند. پس از ارائه چهارچوب کلی مدل پیشنهادی پژوهش حاضر که به منظور روشنتر ساختن ارتباط بین مباحث بعدی مطـرح شد، در ادامه، چگونگـی شکلگیـری آن به طـور مبسوط تشریـح میشود و هر یک از سطـوح آن به طور جداگانه مورد
بحث قرار میگیرد.
اگرچه در ادبیات پیشین مدلی در مورد نحوه تأثیرگذاری متغیرها بر گرایشهای تفکر انتقادی وجود ندارد، اندک تحقیقات کیفی صورت گرفته در این زمینه میتوانند به شناخت ساز و کارهایی که از طریق آنها رشد گرایشهای تفکر انتقادی تسهیل یا بازداری میشود، کمک کنند. اطلاعات حاصل از مصاحبههای کاکای (2001) با دانشجویان دارای گرایش به تفکر انتقادی در دانشگاه هاوایی نشان میدهد که تأکید بر ارزشهایی همچون کنجکاوی، استقلال، اتکا به خود ، برخورداری از قدرت تجزیه و تحلیل و گشودهذهنی نسبت به عقاید نو و یا مخالف در محیط خانواده و دانشگاه موجب شکلگیری گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان میشود. این در حالی است که خانواده و دانشگاه نهادهایی اجتماعی هستند که خود زیر چتر بزرگتری به نام «جامعه» قرار دارند. دانشجویان نیز با تأکید بر این موضوع در مصاحبههای خود بیان میکردند که جامعه به عنوان یک کل، در ایجاد گرایش اعضای خود به تفکر انتقادی نقش مهمی دارد. در همین ارتباط مقوله ای که از اطلاعات این تحقیق به دست آمده است، «بینشهای فرهنگی » جامعه «در مورد گرایشهای تفکر انتقادی» است که به اعتقاد کاکای (2001) علت پدیدار شدن این مقوله زمینههای فرهنگی گوناگون (اروپایی ، آسیای شرقی، هاوایی، میکرونزیایی و آمریکایی) دانشجویان مورد مصاحبه بوده است. این دانشجویان همگی متفقالقول بیان میکردند که این فرهنگ جامعه است که زمینه رشد گرایشهای تفکر انتقادی را فراهم میآورد و یا مانع از رشد آنها میشود. به طورکلی، نتایج این تحقیق حاکی از نقش اثرات بافت فرهنگی- اجتماعی بر رشد گرایشهای تفکر انتقادی است. به این ترتیب که فرد و گرایشهای تفکر انتقادی وی از خانواده و دانشگاه تأثیر میپذیرند و خانواده و دانشگاه نیز به نوبه خود از جامعه و فرهنگ حاکم بر آن متأثر میشوند.
این نتایـج شبیه به نظریه نظامهای بومشناختی برونفن برنر (1979) در مورد رشد انسـان
است که بیان میکند رشد انسان در درون نظام پیچیدهای از روابط تحتتأثیر چندین سطح از متغیرهای محیطی قرار میگیرد. اولین سطح تأثیر (بعد از خود فرد) شامل خانواده، محیط تحصیل و همسالان است؛ سطح بعد تأثیر شامل محله و جامعه است؛ و بیرونیترین سطح تأثیر فرهنگ با آداب و رسوم اجتماعی و قوانین خود است.
دیدگاه ساختنگرایی اجتماعی نیز که بـر مبنای فـرض اساسی خود بیان میکند افراد در یادگیـری شرکتکنندگان فعـال هستند و خودشان دانش خود را میسازند، بر این نکته که ارتباطات اجتمـاعـی با والدین، همسـالان و معلمـان در رشد شنـاختی نقش اسـاسـی دارند، تأکید میکند (شانک ، 2000).
هماهنگ با تأکید نظریه نظامهـای بومشناختـی بـرونفن برنـر و دیدگاه ساختـنگـرایی اجتماعی مبنی بر تأثیـر محیط اجتماعی بر رشد ویژگیهای شناختی افراد، شومر- ایکینز (2004) نیز در حیطه باورهای معرفتشناختی مدلی نظاممند را ارائه کرده است که بیان میکند عوامل تأثیرگذار اجتماعی در حالی که خود بخشی از یک شبکه نظاممند هستند، بر یادگیرنده تأثیر میگذارند. این مدل در شکل شماره 1-2 نشان داده شده است. شومر- ایکینز (2004) بیان میکند در هر لحظه معین افکار، اعمال و انگیزشهای یادگیرنده حاکی از میزان همگرایی یا ناهمگرایی بخشهای مختلف این نظام است.
نتایج تحقیق کیفی کاکای (2001) در مورد اثرات بافت فرهنگی- اجتماعی بر رشد گرایشهای تفکر انتقادی، به جز در مورد تأثیر همسالان بر یادگیرنده، با مدل نظاممند شومر- ایکینز مطابقت دارد. همانطور که پیش از این گفته شد، نتایج این تحقیق نشان میدهد که گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان از خانواده و دانشگاه آنها تأثیر میپذیرند و خانواده و دانشگاه نیز به نوبه خود تحت تأثیر فرهنگ حاکم بر جامعه هستند. در نتیجه، میتوان نتایج این تحقیق را به صورتی که در شکل شماره 1-4 آمده است نشان داد.
شکل شماره 1-4- نحوه اثرگذاری
عوامل فرهنگی – اجتماعی بر گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان بر اساس نتایج تحقیق کیفی کاکای (2001).
تأثیـر فرهنگ جامعه بـر سطح گرایشهای تفکر انتقادی دانشجویان به واسطه سبکهـای ارتباطات اجتماعی علاوه بر یافتههای بخش کیفی تحقیق کمّی-کیفی کاکای (2001) توسط یافتههای حاصل از بخش کمّی این تحقیق و تحقیق گیانکارلو (1996) نیز مورد تأیید قرار گرفته است. یافتههای این تحقیقات همسو با یافتههای مطالعات دیگری است که نشان میدهند فرهنگ جامعه رشد شناختی اعضای آن را از طریق تجارب اجتماعی شدن آنها تحت تأثیر قرار میدهد (بلنکی ، کلینچی ، گلدبرگر و تارول ، 1986؛ بوند و اسمیت ، 1996؛ چیو ، 1972؛ هیز و الینسون ، 1988؛ هافستد ، 1997؛ کیم ، آن ، کیم و واتانیب ، 1998؛ کیچنر و کینگ ، 1989؛ موریس و پنگ ، 1994؛ ناکامورا ، 1964؛ ژانگ و استرنبرگ ، 2001). به این ترتیب، بر اساس یافتههای تحقیقات پیشین و مدل نظاممند شومر- ایکینز (2004) سطح اول مدل پیشنهادی پژوهش حاضر را عوامل فرهنگی تشکیل میدهد. در ادامه، این سطح از مدل مورد بررسی قرار میگیرد.
1-1-2-1- عوامل فرهنگی
در زمینه نحوه تأثیرگذاری فرهنگ بر رشد شناختی افراد، شومر- ایکینز (2004) با مورد بحث قرار دادن «دیدگاههای ارتباطی فرهنگی » دو ویژگی فرهنگی را که در مدل خود بر آنها تأکید دارد، مطرح میکند. دیدگاههای ارتباطی فرهنگی به ادراک فرد از شیوه غالبی که افراد جامعه بدان شکل با یکدیگر ارتباط دارند، برمیگردند. به عقیده شومر- ایکینز دو بعد از این روابط فرهنگی- اجتماعی به عنوان بنیان مدل وی عمل میکنند: (الف) میزان صمیمیت یا نزدیکی موجود بین افراد و (ب) میزان تفاوتگذاری موقعیتی ادراک شده موجود بین افراد. بعد صمیمیت یا نزدیکی نشان میدهد که افراد معتقدند تا چه حد اشخاص باید مستقل از هم و یا وابسته به هم باشند. بعد تفاوتگذاری موقعیتی نشان میدهد که افراد موقعیت خود را نسبت به یکدیگر تا چه حد سلسلهمراتبی (که گاهی اوقات به میزان قدرت آنها برمیگردد) و یا برابر فرض میکنند. در حالتی که موقعیت دو فرد نسبت به هم سلسلهمراتبی در نظر گرفته میشود، همیشه یکی از آنها موقعیت بالاتری (یا قدرت بیشتری) نسبت به دیگری دارد. در حالت دیگر، یعنی در حالت برابر، روابط افراد در یک سطح جریان دارد. در این حالت، چیزی شبیه مساواتطلبی وجود دارد که در آن روابط بین افراد شبیه به روابط موجود در گـروه همسالان است که در آنها تفاوت موقعیت دو فرد به حداقل میرسد (شومر- ایکینز، 2004).
تحقیقات بین فرهنگی در حیطه روانشناسی اجتماعی مفاهیمی را فراهم آوردهاند که به بهترین نحو ممکن با دو بعد صمیمیت یا نزدیکی و تفاوتگذاری موقعیتی همخوانی دارند (مارکوس و کیتایاما ، 1994؛ تریاندیس ، 1994). در جوامع مختلف تفاوت در میزان نزدیکی و صمیمیتی که افراد در روابط خود با دیگران احساس میکنند، به تفاوت فرهنگهای آنها از نظر فردگرا یا جمعگرا بودن برمیگردد. فرهنگهای فردگرا بر نیازها و اهداف خود فرد به عنوان مهمترین عامل تأکید میکنند. در حالی که فرهنگهای جمعگرا بر نیازها و اهداف گروه تأکید دارند. فردگرایی استقلال و دلنابستگی عاطفی را تشویق میکند. در حالی که در فرهنگ جمعگرا هویت گروهی و دلبستگی عاطفی تقویت میشود (تریاندیس، 1988؛ تریاندیس، 1994).
در تحقیقات فرهنگی ایده تفاوتگذاری موقعیتی با روابط عمودی و افقی (تریاندیس، 1994) مطابقت دارد. در فرهنگهای عمودی به موقعیت اجتماعی و قدرت افراد اهمیت زیادی داده میشود. در این فرهنگها فعالیتها، ارتباطات و مراسم فرهنگی تفاوت واضح بین طبقات را حفظ میکنند. به گونهای که رعایت نکردن طبقات به معنای زیر پا گذاشتن عرف جامعه و آداب و رسوم فرهنگی ناگفته آن تلقی میشود. در فرهنگهای افقی روابط در موقعیتهای برابر و همسطح جریان دارند. در این فرهنگها فعالیتها یا ارتباطاتی که موقعیتهـای نابرابر را به افـراد تحمیل میکنند، آداب و رسـوم فرهنگی فرض شده برای روابط
برابر را نقض میکنند.
شومر- ایکینز (2004) از دو مفهوم روانشناختی اجتماعی فردگرایی- جمعگرایی و روابط عمودی- افقی استفاده میکند و آنها را در بخش فرهنگ مدل خود وارد میسازد. به عقیده وی این دو مفهوم خود را در محیطهای یادگیری نشان میدهند؛ حتی بدون اینکه افراد نسبت به آنها آگاه باشند. به طور مثال، میتوان از دانشجویانی که زمینه فرهنگی عمودی و جمعگرا دارند انتظار داشت تا از استادان خود فاصله بگیرند، خجالت بکشند که از آنها سؤال بپرسند یا با آنها در مورد نظراتشان بحث کنند و در کارهای گروهی با همسالان خود راحتتر و موفقتر باشند (شومر- ایکینز، 2004).