با به وجود آوردن شرایط اخذ حکمت، می توان خود را شایسته حکمت گردانید و به شاگردان نیز این شرایط را آموخت. انسان با تلاش و مجاهده باید شرایط کسب حکمت ـ خیر کثیر ـ را در خود به وجود آورد تا به «خیر دنیا و آخرت» (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363، ص 492) نایل آید.
همان گونه که پروردگار عالم فرزانه ترین افراد را در وادی بینش و عمل برای معلّمی جامعه بشری انتخاب می فرمود، معلمین انتخاب شده توسط سیستم آموزشی نیز باید افرادی شایسته، با ایمان و حکیم باشند تا بتوانند علوم راستین را در هر رشته علمی با توجّه به هدف غایی تعلیم و تربیت، به کودکان آموزش دهند. چون در هر مقطع با وجود چنین معلّمینی هدف و روش هم راستا می گردند، راندمان فعالیّتهای آموزشی ارتقا خواهد یافت و از به هدر رفتن امکانات جلوگیری خواهد شد؛ چرا که وجود فرد غیر حکیم که ایمان و تقوی در اندیشه و عمل نداشته باشد، در جریان آموزش ضربه وارد خواهد آورد و آن را از سیستم منظم و هدفمند خود خارج خواهد کرد؛ پس دقّت در گزینش معلّمان و مربیان بسیار مهم به نظر می رسد.
برنامه درسی دانش آموزان باید به صورت حکیمانه و هدفمند پی ریزی شوند و با توجّه به مراحل رشد انسان و با در نظر گرفتن استعدادها و امکانات انسانی در مراحل مختلف سنّی، مطالب به صورت پیوسته، گام به گام و با درجه بندی رو به رشد تنظیم گردیده و در هر مقطع از مقاطع آموزشی به شاگردان ارائه شوند و همگی در راستای هدف آموزش و پرورش باشد؛ چرا که «تربیت به مثابه یک برنامه سفر است که از مراحل و منازل گوناگون و پشت سر هم تشکیل یافته است» (شمشیری و نقیب زاده، 1384) و باید دقیقا مراحل آن طراحی گردد.
دروس دینی و معارف اسلامی از همان ابتدایی ترین مقاطعی که کودک در عرصه آموزش پا میگذارد، باید در جهت شناساندن معبود به کودک و ایجاد عبودیت در وی پایه ریزی شود و با توجّه به آمادگی وی در هر مقطع، علوم راستین در این راستا به کودک ـ به زبان خود او ـ آموزش داده شود و هر چه به سمت رشد پیش می رود، معارف کامل تری در این باره در اختیار او قرار گیرد.
در خلال معرفی موجودات زنده و مکانیسم عمل آنها و معرفی آناتومی و فیزیولوژی جانداران، و در سایر علوم مربوطه، باید روح حکمت را در کودک پرورش داد و اندیشه او را اصلاح نمود و رفتار وی را حکمت آمیز کرد و در هر مرحله، حکیم و فرزانه بودن پروردگاری که این موجودات را به این زیبایی و نظم خلقت نموده را به کودک متذکر شد تا ایمان رفته رفته در فطرت پاک او جایگزین شود و فطرت خداجوی او، با یافتن پروردگار خود سیراب گردیده و به آرامش برسد. در سایر دروس که لازمه پیشرفت و تدبیر زندگی دنیوی انسان است نیز باید این شیوه نگرش وجود داشته باشد. در دروس مورد لزوم زندگی بشری از قبیل ریاضی و علوم نیز باید از هر گونه دانشی که غیریقینی و شبهه ناک است پرهیز شود و علم راستین به کودک آموخته شود و مطالبی که مبنای اساسیی ندارند و یا در مقاطع بعد رها شده و مصلحت و حکمتی در یادگیری آن ها نیست پرهیز گردد و مطالب هدفمند، گام به گام و بر اساس روند رشد کودک به او آموخته شوند.
تدوین و تنظیم کتب آموزشی نیز با الگوبرداری از پروردگار حکیم که متن آموزشی قرآن را جهت تعلیم و تربیت بندگان تنظیم فرموده، باید حکیمانه صورت بگیرد و در هر مرحله از تدوین، هدف از آوردن هر مطلبی مشخص باشد و مطالب گزینشی و حساب شده ارائه گردند.
باید به این نکته دقّت شود که در این فرصت محدودی که انسان فرصت تعلیم و تربیت دارد و هر لحظه از عمر او ارزش بی حد و حساب دارد، باید اهّم مطالب و اتقن دروس برای او انتخاب شود تا بتواند به وسیله آن با ارتقای زندگی مادّی و معنوی خود در جهت سعادت اخروی، و با توجّه به هدف خلقت که تکامل و رسیدن به مقام عبودیت است، مراحل آموزش و پرورش را به نحو احسن طی نماید.
برنامه ریزان، مدیران و مسئولین امر آموزش و پرورش نیز باید به صورت حکیمانه، برنامه ریزی نمایند و روندی را از کودکِ خردسال تا جوانِ دانشگاهی و حتّی بعد از آن پیش بینی نموده و به گونهای عمل نمایند که خللی در برنامه وارد نیاید و به اهداف جزئی آموزش و پرورش گام به گام جامه عمل پوشانده شود و روند نیل به هدف غایی تعلیم و تربیت به درستی و حکیمانه طی گردد؛ با توجه به نکات گفته شده و اینکه امام خمینی رحمه الله علیه همه انسان ها را از بدو تولد تا آخرین روز زندگی نیازمند تعلیم و تربیت می داند و می فرماید: « همه جمعیّت دنیا احتیاج به تعلیم و تربیت دارند. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که من دیگر احتیاج ندارم به این که تعلیم بشوم و تربیت بشوم. رسول خدا هم تا آخر احتیاج داشت، منتها احتیاج او را خدا رفع می کرد. ما همه احتیاج داریم» (مجموعه آثار، بی تا)، باید برنامه جامعی برای همه انسانها در هر سن و موقعیتی طراحی گردد.
انسان نیز باید در انتخاب معلّمان و دوستان خود دقّت فراوان به عمل آورد و فرزانهترین افراد را برای معاشرت برگزیند و پیامبر اکرم صلوات الله علیه در این باره به اباذر می فرمایند: «ای اباذر خوشا به حال کسی که … معاشرت با اهل فقه و حکمت نماید …» (رضایی، 1364، ص 102) و این گونه به انتخاب دوست راهنمایی می فرمایند: «ای اباذر هرگاه دیدی برادرت پارسای در دنیا شد، سخنش را گوش ده زیرا که او حکمت می افکند، عرض کردم: ای رسول خدا پارساترین مردم کیست؟ فرمود: کسی که گورستان و کهنگی را فراموش نکند و واگذارد زیادی آرایش دنیا را و اختیار کند آن چه را که به جا می ماند بر آن چه که نابود می شود و فردا را از
روزهایش نشمارد و خود را در حساب مردگان آورد» (همان، ص90). اهمیت دوست در دعای مکارم الاخلاق آورده شده: «وَ لاَ بِالتَّعَرُّضِ لِخِلاَفِ مَحَبَّتِکَ وَ لاَ مُجَامَعَهِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ وَ لاَ مُفَارَقَهِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْک، ( و مبتلایم مکن) بدست زدن آنچه مخالف دوستی توست و نه به همراه شدن با کسی که از تو جدا شده و نه جدا شدن از آنکس که با تو همراه گشته» (ص184). پس معلم باید شاگردانش را امر به دوستی و همنشینی با پارسایان و حکما بنماید: «با پارسایان و حکماء بنشین و با آنها بسیار گفتگو کن. زیرا که تو اگر نادان باشی دانشمندت کنند، و اگر دانشمند باشی علم و دانشت را زیاد خواهی کرد» (انصاری قمی ، بی تا الف ، ص 373).
همچنین انسان باید در انتخاب برنامههای مختلف زندگی اعم از کتابهای مورد مطالعه، فیلمهای مورد استفاده، مکانهایی که در آن حضور مییابد، انسانهایی که معاشرت مینماید و به طور کلّی آن چه را که از طریق حواس او را آموزش می دهند بسیار حساب شده و حکیمانه عمل نماید تا جز حکمت و دانش راستین به وجود خود القا ننماید و از هر چه غیر آن پرهیز نماید.
دانش آموز باید حکیم بودن مربی خود را آن قدر باور داشته باشد که برای هر حرکت و گفتاری، به دنبال دلیلی باشد و حتّی تغییر چهره و لحن مربی نیز برای او آموزنده باشد و با خود بگوید که حتماً دلیلی در این رفتار وجود دارد و به دنبال علّت آن، خود و شرایط را جستجو کند و در این خلال آن چه را باید بیاموزد، درک نماید. مربی نیز باید دلایل آن چه را که میگوید و انجام میدهد ـ به عنوان مثال تشویق ها و تنبیه ها ـ را برای کودک بیان نماید و در پرورش حکمت در وجود کودک او را یاری نماید.
وقتی کودک عملی را انجام داد و یا گفتاری را بر زبان آورد، وی را کندوکاو نموده، دلیل آن را جویا شده و به او یاد داده شود که اعمال و گفتار خود را متقن و مستدل انجام دهد و از گفتار و اعمال لهو، بیهوده و بدون دلیل برحذر باشد. آموزش معنای صحیح کلمات، کودک را یاری میدهد تا بتواند منظور خود را به طور صحیح به زبان آورده و اندیشههای خود را راست و درست بیان کند و با به کارگیری به جای کلمات، هم مفهوم و منظور اندیشه های دیگران را متوجّه شود و هم خودش بتواند مکنونات خود را به طور صحیح انتقال دهد و با اصلاح گفتارهای خود و در پس آن اندیشه ها و در پی آن اعمال خود بتواند به سمت حکمت هم در بُعد نظر و هم در بُعد عمل پیش برود؛ که این موضوع اهمیت درس ادبیات را کاملاً تبیین می نماید.
مربّی حکیم، باید دارای ویژگی های خاصی باشد که در آیات، روایات و احادیث مختلف در مورد آن بحث گردیده است که باید درباره معلّمان مد نظر قرار بگیرند. ملاصدرا در کتاب الأسفارالأربعه حکمت را همانند شدن به پروردگار می داند (ج 1، ص 22، به نقل از خمینی، 1378ب) پس حکیمی که قرار است نقش معلم انسان ها را ایفا نماید لازم است که از هر لحاظ در تزکیه نفس خود بکوشد و خود را به صفات پروردگار نزدیک نماید و معلمین باید همانندترین افراد به صفات الهی باشند.
درباره لقمان حکیم، در قرآن کریم می خوانیم که خداوند ایشان را امر به شکرگزاری نمود پس از آن که وی را حکمت عطا کرد (لقمان: 12) پس می توان صفت شکرگزاری را ملازم حکمت دانست چرا که انسانی که از لحاظ اندیشه راست و درست گردید، مقام خداوند را شایسته تر خواهد شناخت و خضوع و شکر در وجود او شکوفا خواهد گردید. « … أَنْ لَوْ حَاوَلْتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَى الْأَعْصَارِ وَ الْأَحْقَابِ لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّیَ شُکْرَ وَاحِدَهٍ مِنْ أَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذَلِکَ إِلا بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَیَّ بِهِ شُکْرُکَ أَبَدا جَدِیدا وَ ثَنَاءً طَارِفا عَتِیدا، (گواهی دهم) که اگر تصمیم بگیرم و بکوشم در طول قرون و اعصار، بر فرض که چنین عمری کنم و بخواهم شکر یکی از نعمتهای تو را بجا آورم، نخواهم توانست جز به لطف خود که آن خود واجب کند بر من سپاسگزاریت را از نو، و موجب ستایشی تازه و ریشه دار گردد» (دعای عرفه، ص862).
از ملازمات حکمت، پرهیز از کلام بی فایده است. «شخصی از لقمان پرسید که: «دانایی و حکمت تو به چه چیز است؟ گفت: سؤال نمی کنم از چیزی که کفایت کرده شده ام از آن؛ و برخود نمی بندم چیز بی فایده را» و آن چه در فضیلت ترک فضول کلام و سخن بی فایده وارد شده است در اخبار ائمه اطهار و حکماء اکابر اهل دین، از حد تحریر و تقریر متجاوز است» (نراقی، 1377، ص 455) و به همین دلیل امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند: «قلب احمق در زبان اوست و زبان حکیم در قلبش» (خسروی، 1364، ص 320) یعنی این که حکیم از سخنان بی فایده، نسنجیده و اندیشه نشده می پرهیزد و همیشه در پس سخنانش، دریایی از تفکّر و تعمّق وجود دارد در صورتی که نادان بدون اندیشیدن سخن می گوید و هر چه را که بر زبان آمد بدون تدبیر و تعقّل بیان می نماید (صحّت، 1364).
تفکر و اندیشیدن نیز از اموری است که لازمه حکمت است. امام صادق علیه السّلام در وصف صاحبان عقل و خردمندان میفرمایند که فکر زمینه کسب محبت خداوند را فراهم آورده و پس از بهرهمندی دل از محبت خدا، دل لطیف گشته و آمادگی جذب الطاف خدا را خواهد یافت و سپس سخنان حکیمانه بر زبان او جاری میشود، پس از گفتن سخنان حکیمانه دارای فراستی خواهد شد که با امداد از قدرت الهی، کارهایش را انجام خواهد داد و به آسمانها احاطه علمی یافته و همیشه با بینش و حکمت و روشنی در افکار خود غوطهور خواهد بود و پس از آن، همه امیال او در راستای خداوند شکل خواهد گرفت و به مقامی نائل میآید
که خدا را در دل دیده و حکمت را به دست میآورد (موسوی همدانی، بیتا ب)، پس زمینه ساز همگی این مقامات، تفکر و اندیشه است که در انتها با طی مراتبی به «حکمت» ختم میگردد و این اهمیت تفکر و اندیشه را در وادی حکمت به اثبات میرساند.
«حضرت رضا علیه السّلام فرمود: سکوت دری است از درهای حکمت» (رضایی، 1377، ص 248)؛ این حدیث به معنی آن است که «سکوت سبب حصول و پیدایش علوم ربّانی و الهی است چون با سکوت تفکّر و اندیشیدن تام و کامل می شود و تفکّر صحیح هم موجب فهم و حکمت می شود و یا این که سکوت سبب افاضه علم از جانب خدا می گردد و یا این که منظور از سکوت، سکوت در خدمت عالم و جدال نکردن با او و گوش دادن به بیاناتش که سبب حصول علم و حکمت است و یا این که مقصود این باشد که سکوت شخص دلیل و نشانه دارا بودن علم و حکمت است …» (موسوی همدانی، بیتا ب، ص 292). امام موسی بن جعفر علیه السّلام در سخنی که با هشام دارند، کم سخن گفتن را «حکمت بزرگ» معرفی می نمایند و خاموشی را «آسایش زندگی، کم گناه کردن و سبکبالی از خطا» می دانند (خسروی، 1364). اما سکوت نیز همانند دیگر اعمال انسان، باید حکیمانه صورت گیرد و در موقعیتهایی که وظیفه عقلی انسان، سخن گفتن و بیان حکمت باشد، سکوت کاملاً مذموم و مطرود است. امام علی علیه السلام میفرمایند: «عقل انسان که تام و کامل شد سخنش کم خواهد شد و فرمود انسان در زیر زبانش نهفته است و فرمود در خاموشی و سکوت از بیان حکمت و دانش چیزی نیست همچنان که گفتار از روی جهل و نادانی خیر و خوبی ندارد … چیزی که نمی دانی نگو و همه آن چه را که می دانی بازگو مکن … سخن بگویید تا شناخته شوید که ارزش انسان در زیر زبانش نهفته است …» (موسوی همدانی ، بی تا ب، ص 289).
یکی از صفاتی که مربّی حکیم باید به آن صفات مزین باشد «تواضع» است. چرا که «حکمت درون انسان متواضع سامان می یابد که در قلب انسان متکبّر و زورگو جای ندارد، چون خداوند تواضع را ابزار کار عقل قرار داده و تکبّر را ابزار جهل» (مهدوی کنی، 1376، ص 677).
حکیم، عیوب خویش را می بیند، دنیا را می شناسد و از فریبهای آن رویگردان است و آخرت و مرگ همواره در پیش چشمان او هویداست (رضایی، 1364) و مواعظی که به زبان میآورد برای بیدار کردن عقل های انسان هاست (مدرسی، 1377).