چندین اندیشه کلیدی مفهوم کیفیت زندگی را بیان می کند. اولین اندیشه این است که افراد درباره کیفیت زندگی نظرات منحصر به فردی دارند و به روش زندگی فعلی، تجربیات گذشته، امید به آینده، و آرمانهای آنان بستگی دارد. دومین اندیشه این است که کیفیت زندگی به عنوان یک ساختار چند بعدی در بر گیرنده ابعاد مختلف است. در سومین اندیشه، کیفیت زندگی شامل دیدگاههای عینی و ذهنی است.
در سالهای اخیر کیفیت زندگی (QOL) توجه محققین را به خود جلب کرده است. کیفیت زندگی مفهومی وسیع تر از سلامتی است(عبدالهی و محمد پور، 1385: 45). شاخصهای کیفیت زندگی عبارت از: 1- سلامت روان، 2- سلامت بدن، 3- زندگی مناسب خانوادگی، 4- زندگی مناسب اجتماعی، 5- آب و هوا و فضای مناسب، 6- امنیت شغلی، 7- دارا بودن آزادی، 8- تساوی جنسی،
9- امنیت و ثبات سیاسی است(اکونومیست، 2005 ، به نقل از عابدی،1385: 5). کیفیت زندگی بیش از هر چیز امری نسبی است. برداشت افراد درباره کیفیت زندگیشان با یکدیگر یکسان نیست. بر این اساس شاید بتوان نتیجه گرفت که میان ارزیابی جوانان از واقعیت های زندگی و مطلوبیت زندگی و از آن مهمتر معیارهایی که برای ارزیابی زندگی وجود دارند، با آنچه پدران و مادران و حاکمان و مسئولان جامعه دارند، تفاوت وجود دارد و این شکاف، مدام رو به گسترش بوده و عمیق تر خواهد شد. (خوارزمی،1388: 35)
در دهه های اخیر جامعه شناسان توجه ویژه ای به مفهوم و واقعیت “زندگی” داشته اند، به طوری که این مفهوم در سالهای اخیر به یکی از مباحث کانونی و مرکزی این علم تبدیل شده است. طرح موضوع هایی چون سبک زندگی، سرمایه های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در زندگی، رضایت از زندگی و کیفیت زندگی جایگاه و اهمیت این توجه را نشان می دهد.کیفیت زندگی مفهومی است که از یک سو برای شناخت ویژگیهای دوران اخیر و تحولات آن و از سوی دیگربه عنوان شاخصی برای نشان دادن نتایج تحولات اقتصادی، اجتماعی وسیاسی به کار می رود(روکس برو، 1380: 8) کیفیت زندگی یک اندیشه بنیادی است و به شخص و محیط زندگی او توجه کرده، به استانداردهای عالی می اندیشد و در بر دارنده مفاهیم مثبتی مانند خوشحالی، موفقیت، ثروت، رفاه، سلامت و رضایت است.
فیتز پتریک نیز در تعریف رفاه، اموری چون شادکامی و خوشبختی را یکی از چشم اندازهای کیفیت زندگی معرفی می کندکه سطح و عمق آن با رفاه ارتباط پیدا می‌کند. در این تعریف رفاه به عنوان یکی از مهم ترین شاخصهای توسعه حالتی است که غالباً به عنوان رضایت یا خرسندی از زندگی بیان می شود. یعنی افراد باید به طور کلی از زندگی خود و ابعاد آن راضی و شادکام باشند. فیتز پتریک برآن است که این احساس احتمالاً بدین سبب شکل می گیرد که فرد به این آگاهی و احساس می‌رسد که آرزوهایش تحقق یافته است و این احساس راحتی را وقتی که با ناکامی ها و شکست هایی مواجه می‌شود، از دست می دهد. به عبارتی دیگر ارتباط بین رفاه و کیفیت زندگی هم در سطح خرد و هم در سطح کلان قابل مشاهده است.(فیتز پتریک، 1381: 20)
کیفیت زندگی مفهومی است که از یک سو برای شناخت ویژگیهای دوران اخیر و تحولات آن و از سوی دیگر به عنوان شاخصی برای نشان دادن نتایج تحولات اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی به کار می رود. شاید به همین وجه باشد که مایکل تودارو بر آن بود که “توسعه” را باید جریانی چند بعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواسته های افراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته ، خارج شده وبه سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی ومعنوی بهتر است سوق می یابد.(روکس برو، 1370: 8)
سازمان بهداشت جهانی در سال 1993، کیفیت زندگی را به عنوان ادراک افراد از موقعیتشان در زندگی در حوزه های فرهنگی و نظام آموزشی که در آن زندگی می نمایند و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها و نگرانی هایشان تعریف کرده است.
نوردون فلت (1991) کیفیت زندگی را خشنودی از زندگی توصیف نموده است. به نظر او سنجش خشنودی افراد از طریق بررسی تجربه افراد از میزان حصول به آمال و آرزوهایشان انجام پذیر است. این تجربه ممکن است برای افراد دیگر همان معنی و مفهوم را نداشته باشد.(power,2003:70)
سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را «درک فرد از موقعیت خویش در زندگی، در متن فرهنگی و سیستم های ارزشی که فرد در آن زندگی می کند، در رابطه با هدفها، انتظارات، استانداردها و علایق خود تعریف می کند». این تعریف ابعاد فیزیکی، روانشناختی، سطح استقلال، ارتباطات اجتماعی، ارتباط با محیط و معنویت را شامل می شود. این تعریف این دیدگاه را بیان می‌کند که کیفیت زندگی به ارزیابی ذهنی افراد از کیفیت زندگی اشاره دارد که این خود مبتنی بر زمینه‌های فرهنگی اجتماعی است(power,2003:70).
شاید بتوان گفت تنها بعد از مطرح شدن جامعه شناسی کلان، مفاهیمی نظیر احساس خوشبختی به عنوان شاخصهای پیشرفت اجتماعی در جامعه شناسی به طور اساسی مورد بررسی قرار گرفتند. روت وینهوون جامعه شناس هلندی علت اصلی چنین غفلت دراز مدتی را اولاً تا حدی ناشی از نگاه جامعه شناسانه دانشمندان این علم به علم مورد بررسی‌شان می داند. او اعتقاد دارد جامعه‌شناسان گمان می‌کنند حیات علمی‌شان تنها در گرو بررسی آسیب‌های اجتماعی می‌باشد. ثانیاً اعتقاد به تئوری نسبی بودن احساس خو
شبختی و رضایت از زندگی، آن را به یک موضوع ذهنی و روانشناسی بدل نموده است که جامعه شناسان پا در حریم آن نمی‌گذارند. در حالیکه می توان ثابت نمود این مفهوم نسبی نبوده و با تغییر وضعیت محیط می توان احساس خوشبختی بیشتری را برای تعداد بیشتری از افراد فراهم آورد(وینهوون، 2006: 3).
این مفاهیم(خوشبختی و رضایت از زندگی) که به عنوان ابعاد کیفیت زندگی مطرح هستند نه تنها تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی قرار دارند بلکه پایین بودن میزان آنها خود در بردارنده پیامدهای ناگوار اجتماعی خواهد بود.
بر اساس مطالعات به عمل‌آمده از سوی مؤسسه مرسر ، شهر تهران در سال‌های 2006 و 2007، از لحاظ کیفیت زندگی در بین دویست و پانزده شهر بزرگ جهان، در مرتبه یکصد و هفتاد و ششم قرار گرفته است. عدم احساس خوشبختی و رضایت از زندگی می تواند مقدمه ای بر بروز آسیب های اجتماعی نظیر خودکشی، اعتیاد و… می باشد. در تحقیقی که درسال 2000 توسط روت وینهوون محقق دانشگاه اراسموس رتردام در هلند انجام گرفت متوسط خوشبختی در میان 90 کشور دنیا مورد بررسی قرار گرفت که ایران در این مدل، جایگاه پنجاهم را کسب نمود. این آمار می تواند بیانگر مسأله بودن موضوع کیفیت زندگی و بررسی آن در کل جمعیت و لزوم پرداختن به آن در سطح اقشار و گروههای مختلف جامعه باشد. لازم به ذکر است با توجه به شاخص های احساس خوشبختی و رضایت از زندگی در بانک داده های جهانی، ایران کشوری است که در معرض خطر بوده و بیماریهایی نظیر افسردگی، استرس و ناراحتی های روحی به شدت در حال شیوع بوده و موجب بالا رفتن آسیب هایی نظیر خودکشی و اعتیاد گشته است. به طوریکه نرخ خودکشی در ایران با توجه به مذهبی بودن جامعه چیزی حدود 625 نفر در هر صد هزار نفر است،که این آسیب به شدت رو به افزایش است(اولین همایش آسیب‌های اجتماعی ، 1381).
همچنین آسیبی مانند اعتیاد تبدیل به یک بحران در کشور گردیده است. هر چند آمار دقیقی در میزان معتادین وجود ندارد، اما حقیقت درگیری قشر عظیمی از جامعه در این معضل بر کسی پوشیده نیست و این تا حدی بیانگر وجود ناخرسندی و احساس عدم رضایت در کلان شهری نظیر تهران می‌باشدکه به خاطر گستردگی جغرافیایی و افزایش مهاجرت دچار در هم آمیختگی فرهنگی، بروز آنومی و به تبع آن منزوی شدن افراد گردیده است.
اینگلهارت وقتی در بررسی آمار 15 ساله رضایت از زندگی در کشورهای اروپایی روندهای نسبتاً ثابت را مشاهده می کند، ابتدا آن را به تفاوتهای میان فرهنگی این کشورها ارجاع می دهد و سپس نتیجه می‌گیرد که یکی از مهمترین علل اختلاف فرهنگی، سطح توسعه اقتصادی جامعه است: امنیت اقتصادی، احساس عمومی رضایت از زندگی را در جامعه افزایش داده و به تدریج باعث پدید آمدن یک هنجار فرهنگی نسبتاً عالی می‌شود (اینگلهارت،1373: 78).
ابعاد و وجوه متعدد کیفیت زندگی نشان می دهد این متغیر تحت تأثیر عوامل زیادی نیز قرار دارد که هر کدام به نوبه خود حائز اهمیت می باشند. در بسیاری از تحقیقات کیفیت زندگی از منظری روانشناختی مورد بررسی قرار گرفته شده است و به نظر می رسد ابعاد اجتماعی آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است بنابراین بررسی وجوه جامعه شناختی تر آن و بررسی تأثیر برخی عوامل اجتماعی روی این متغیر اهمیت زیادی دارد.
یکی از متغیرهایی که به نظر می رسد بر روی کیفیت زندگی تأثیرگذار باشد نگرش مذهبی افراد یا به عبارت کلی تر میزان دینداری و کشش افراد به سمت معنویت می باشد.
دین برای آدمی موهبتی الهی است که او را به یک فلسفه حیات مسلح می کند. دین نیازها و خواسته های بنیادین روانی ، بویژه نیاز به عشق و جاودانگی، را تحقق می بخشد. باورهای دینی همواره در طی تاریخ حیات بشر با او همراه بوده اند و در هیچ دوره و زمانی بشر بدون اعتقادات دینی نبوده است. به عقیده فرانکل بنیانگذار مکتب معنی درمانی در واقع یک احساس مذهبی عمیق ریشه دار در اعماق ضمیر ناهشیار همه انسانها وجود دارد(شریفی و همکاران، 1387: 77)
با وجود اینکه برای عده بیشماری تأثیر مثبت مذهب بر سلامت جسم و روان امری مسلم بشمار می آید، درباره تأثیر اعتقادات مذهبی بر انسان دیدگاه های ضد و نقیضی وجود دارد(مالتاوی و دی، 2000) . مثلاً بر خلاف ارزیابی منفی فروید و الیس از نقش و تاثیر مذهب، افرادی چون جیمز ، یونگ، آلپورت، مازلو، آدلر و فرام با نگرشی مثبت از پیامدهای جهتگیری مذهبی بر بهداشت روانی سخن گفته‌اند( معتمدی و همکاران، 1384: 123). بر خلاف الیس، که بر این باور است که دینداری با تفکر غیر عقلانی و اختلالات عاطفی همراه است(الیس، 1980: 45) ، بسیاری از پژوهشگران(کوئینگ و همکاران، 2001: تورسن و هریس، 2002) نشان دادند که عقاید و باورهای مذهبی بر سلامت جسمی و روانی افراد تأثیر مثبت دارند.
پژوهشها نشان می دهند که بین مذهب و معنابخشی زندگی، علائم سلامت جسمی و روانی و بین انجام دادن مناسک دینی و مرگ و میر رابطه محکمی وجود دارد. به این صورت که مذهبی بودن و انجام اعمال مرتبط با آن خطرهای مرتبط با مرگ و میر را کم می کند. انجام دادن مناسک دینی و پیوند اجتماعی مستحکم برخاسته از مذهبی بودن در تأثیر مثبت مذهب بر سلامتی نقشی مثبت دارد(ویلیامز و استرن هال، 2007؛ جمالی، 1379: 132)