جدول (4-15) تحلیل کوواریانس مربوط به تفاوت بین گروه ها روی نمره پرسشنامه MCQ-30با کنترل نمرات پیش آزمون در مرحله پیگیری 139
جدول (4-16) آزمون لوین در مورد تساوی واریانسهای نمرات پیش آزمون زیر مقیاسهای MCQ-30 در گروههای آزمایشی در مرحله پیگیری 140
جدول (4-17) تحلیل کوواریانس تفاوت بین گروه ها روی نمرات زیر مقیاسهای MCQ-30با کنترل نمره پیش آزمون در مرحله پیگیری 141
جدول (4-18)اندازه اثر چهار روش مداخله بر کاهش نمرات مقیاس MOCI در مرحله پس آزمون 142
جدول (4-19)اندازه اثر چهار روش مداخله بر کاهش نمرات مقیاس MCQ در مرحله پس آزمون 143
جدول (4-20)اندازه اثر چهار روش مداخله بر کاهش نمرات مقیاس BDI-II در مرحله پس آزمون 143
جدول (4-21) t وابسته مربوط به مقایسهی نمرات پسآزمون و پیگیری چهار گروه آزمایشی 144
فصل اول
کلیات پژوهش
1- 1 مقدمه
مشخصه زندگی امروزی، افزایش سرعت، رقابت، پیشافتادن از دیگران و حرکت هرچه سریعتر به سمتی است که گاه نهایت آن برای خود افراد نیز مشخص نیست. این شیوهی زندگی آمیخته با استرس، اضطراب و فشارهای روزافزونی است که عواقب جسمی و روانی بسیاری با خود در پی دارد. از این روست که آنهایی که در این شرایط زندگی میکنند، استرس و اضطراب را به صورت روزمره احساس کرده و گاه به عنوان پدیدهای اجتناب ناپذیر به آن مینگرند. صرفنظر ازعواقب گستردهی جسمی، اجتماعی، اقتصادی، از زاویه دید یک روانشناس، این شرایط گاه همراه و گاه بدون همراهی با پیشینهای زیستی و ژنتیکی، منجر به بروز رفتارها و علایمی میشود که تحت عنوان رفتار ناهنجار از آن یاد میگردد؛ و گاه در شکل و قالبی مشخص تحت عنوان اختلالات روانی بروز میکند. اینکه این علامت و رفتارچه باشد بطور مسلم به شانس و اقبال فرد بستگی ندارد، بلکه همان دستمایههای ارثی، الگوهای محیطی و یادگیریهای مختلف ازجمله عوامل تعیین کنندهاند، به گونهای که یکی با اضطراب، دیگری با هراس، سومی با اسکیزوفرنی وچهارمی با وسواس دست به گریبان میشود. در اینکه در بین این جمعیت عظیم و تحت تأثیر این مجموعه شرایط اختلالی تحت عنوان وسواس یا به بیان علمی آن اختلال وسواس فکری و عملی (OCD)چه درصدی را گرفتارمیکند، به آمارهای مختلفی اشاره شده است. طبق برخی آمارها، شیوع این اختلال در طول عمر در جمعیت کلی 5/2٪ تخمین زده میشود و به نظربعضی از پژوهشگران شیوع این اختلال بین بیماران سرپایی کلینیکهای روانپزشکی، حدود 10 درصد میباشد. این میزان شیوع OCD را در ردیف چهارمین اختلال روانپزشکی شایع قرارمیدهد(انجمن روانپزشکی آمریکا،2000؛ سادوک و سادوک ،1388). مطابق نظر سازمان بهداشت جهانی (WHO)، OCD دهمین عاملی است که منجر به ناتوانی افراد میشود(WHO، 1996، به نقل از فیشر و ولز ، 2008). اختلال وسوال فکری و عملی(OCD) با وسواسهای تکرار شونده یا اجبارهایی که برانگیزانندهی پریشانی و درماندگی بوده مشخص شده و بطور آشکار در کارکرد روزمره تداخل میکند(مایرز ، فیشر و ولز،2008). بیماران وسواسی به خصوص در دورههای تکراری و طولانی رفتارهای اجباری درگیرمیشوند و احساس میکنند که قادر به توقف این تکرارهای مکرر نیستند(وال ، سالکوفسکیس و کاتر ، 2008). اختلال وسوال فکری و عملی با کارکرد اجتماعی مختل و کیفیت پایین زندگی توأم است(تنی ، دنیس ، وان مگن ، گالس و ستنبرگ ، 2003، به نقل از فیشر و ولز،2008). همچنین با افزایش استفاده از خدمات مراقبت بهداشتی و خطربالاتر اقدام به خودکشی مرتبط است. (هلندر و همکاران، 1996، پلارد ، هندرسن ، فرانک و مارگلیس 1989، به نقل از فیشر و ولز، 2008). اختلال حتی در کودکان و نوجوانان که معمولاً هنوز در آنها اختلال کاملاً شکل نگرفته است؛ با جنبههای مختلف زندگیشان مثل امورفردی، خانوادگی، اجتماعی و تحصیلی تداخل میکند(سایمن ،2000).
در مجموع میتوان گفت اختلال وسواس فکری و عملی یک مشکل روانشناختی شدید و مقاوم با تأثیرات منفی بسیار روی زندگی اجتماعی، شغلی و خانوادگی فرد است(بابز و همکاران،2001؛ کران ، 2000؛ تاینمان ، و داون پورت ،1996؛ پارکین ،1997؛ به نقل از وال، سالکوفسکیس و کاتر،2007). مشکلات شغلی، تعارضات خانوادگی و احساس رنج شخصی و اضطرابی که دائم با کوچکترین عامل برانگیزانندهای در معرض بازگشت است و اجتنابهایی که منجر به محدودیت در روابط اجتماعی و بیبهرهماندن فرد از بسیاری از مواهبی میشود که به راحتی و به دور از دسترس و اضطراب در اختیار و مورد استفادهی همگان است، ازجمله مشکلات پیشاروی افراد مبتلا به OCD میباشد. همهی این مسایل بطور آشکار مشکلات سلامت روانی مشخصی را ایجاد میکند که نیازمند درمان مؤثراست(فیشر و ولز، 2008).
1-2 بیان مسأله
اختلال وسواس فکری و عملی را پس از هراسها، اختلالات وابسته به مواد و اختلالات افسردگی درردیف چهارم از شایعترین تشخیصهای روانپزشکی قرارمیدهند. پژوهشهای همهگیرشناسی در اروپا، آسیا و آفریقا این نسبتها را در فرهنگهای گوناگون تأیید کردهاند(سادوک و سادوک،1388).
همانطور که اشاره شد، اختلال وسواس فکری و عملی در طول عمر درجمعیت کلی 5/2 درصد تخمین زده میشود. بین بزرگسالان احتمال ابتلای مرد و زن یکسان است. بین نوجوانان، پسران بیشتر از دختران به اختلال وسواس فکری و عملی مبتلا میگردند. میانگین سن شروع، حدود 20 سالگی است. هرچند در مردها سن شروع کمی پایینتر(حدود 19 سالگی) از زنها (حدود 22 سالگی) است. درمج
موع تقریباً در دوسوم بیماران، شروع علایم قبل از 25 سالگی است و درکمتر از 15 درصد موارد علایم پس از 35 سالگی شروع میشود. افراد مجرد، بیشتر از افراد متأهل به اختلال وسواس فکری و عملی مبتلا میشوند. اختلال وسواس ممکن است در نوجوانی یا کودکی و درمواردی حتی در دو سالگی شروع شود(سادوک و سادوک، 1388). درصد شیوع اختلال وسواس درکودکی و نوجوانی نیز 2 تا 3 درصد و میزان شیوع آن در جوانان شبیه بزرگسالان گزارش شده است(پیاسن تینی و گرا ، 1997، به نقل از ماش و ولف ،1999).
ویژگیهای اساسی اختلال وسواس فکری و عملی طبق فرم تجدید نظرشده چهارمین چاپ راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی (DSM-IV-TR) وجود فکروسواسی یا عمل وسواسی است؛ که دارای شدت کافی برای ایجاد ناراحتی قابل ملاحظه در شخص میباشد. بیمارمبتلا به اختلال وسوال فکری و عملی ممکن است دچاروسواس فکری، وسواس عملی یا شکل توأم آنها باشد. فکروسواسی موجب افزایش اضطراب شخص میگردد؛ درحالی که عمل وسواسی اضطراب شخص را کاهش میدهد. ولی وقتی شخص در مقابل انجام عمل وسواسی مقاومت میکند، اضطراب او افزایش مییابد(انجمن روانپزشکی آمریکا،2000).
اعمال وسواسی (اجبارها) میتوانند ذهنی و یا رفتاری باشند. درنمونههای ارزیابی شده 5/79٪ اجبارهای ذهنی و رفتاری،3/20٪ اجبارهای رفتاری بدون اجبارهای ذهنی و فقط 2/0٪ اجبارهای ذهنی بدون اجبارهای رفتاری داشتهاند. مطالعات فوق نشان میدهد که تشریفات ذهنی در افراد با اختلال وسواس فکری و عملی شایع هستند(اکاشا ، 2000). شخص مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی معمولاً غیرمنطقی بودن افکار وسواسی خود را درک میکند.
نظریههای مربوط به سبب شناسی این اختلال طیف وسیعی را دربرمیگیرد؛ که در یک قطب آن نظریههای عصبی – زیستی و در قطب دیگر، نظریههای روانشناختی به چشم میخورند.