2-3-5-1- مدل اپی ژنتیک
مدل اپی زنتیک مشروحی از تحولات اجتماعی است. موضوع اصلی آن بر این فرض استوار است که مجموعه تجارب اجتماعی با یکدیگر ارتباط دارند. بدین معنا که اگر نوزاد در ارتباط با مادر یک رابطه سازگارانه داشته باشد، این رابطه صمیمانه اولیه تجارب بعدی کودک را متاثر میسازد. این مدل دارای سه مشخصه اصلی میباشد که عبارتست از :1) دارای یک توالی ثابت است. 2) جبری است. 3) ساختار کیفی دارد.
الف) توالی ثابت: در نظریه اپی ژنتیک بحث از ارتباط خطر پیش روندهای است که در ابتدا نوزاد را با شخصی که عضو شبکه ارتباطی است و معمولاً مادر میباشد منطبق میکند و این شالودهای برای سازگاری در ارتباطات اجتماعی بعدی است. بالبی ( 1969) اساساً بر این باور است که ارتباط منحصر به فرد زیستی بین مادر و نوزاد، اساس سازگاریهای بعدی است. اینسورث و همکاران (1978) به توصیف فرمول کلی پرداختهاند که در آن دلبستگی نتیجه طبیعی تعاملات اولیه نوزاد با دیگران است. گرچه بیشتر بر رابطه مادر و نوزاد تاکید دارد اما رابطه با پدر، خواهر و برادر، پدر بزرگ و مادربزرگ، همسالان و سایر افراد نیز مهم تلقی میشود و ممکن است کودک به آنها نیز دلبستگی داشته باشد. البته این دلبستگی تا حدی نیز فرهنگی است، زیرا در برخی از فرهنگها، خانواده گسترده هستند و افراد بزرگ خانواده چون عموها، داییها، خالهها و عمهها را نیز در بر میگیرد و تمام این افراد میتوانند از موضوعات دلبستگی محسوب شوند که ارتباطات اولیه کودک را متاثر میسازند (به نقل از شهبخش، 1390).
ب) جبری بودن: فروید و بالبی علاوه بر اینکه توالی ثابتی را در تحول ارتباطات مورد توجه قرار دادهاند، تجارب اجتماعی بعدی را نیز حاصل تجارب اولیه بین مادر و کودک دانند. بالبی (1951) معتقد است بدون وجود ارتباط مناسب بین مادر و نوزاد کودک در معرض خطر مجموعهای از بدکارکردیهای تحولی است که اثرات آن دیرپاست و میتواند منجر به مرگ کودک شود. لوییس و همکاران (1975) دریافتند ارتباط کودک با همسالانش منشا سایر ارتباطات است. بنابراین علاوه بر رابطه کودک با والدین باید سایر ارتباطات کودک را نیز مورد توجه قرار داد. در دیدگاه اپی ژنتیک نخستین دلبستگی بین مادر و کودک منجر به ایجاد ویژگی خاصی میشود که وجود یا عدم وجود این ویژگی تعیینکننده ماهیت ارتباطات بعدی است ( به نقل از طاهری، 1389).
2-3-5-2- مدل سلسلهمراتبی جبرانی
این مدل مطرح میکند که تامین حمایت مبتنی بر اولویت و اهمیت روابطی است که افراد با یکدیگر دارند. روابط اولیه به لحاظ اهمیت و اولویتی که دارند، ایدهآل نوع رابطه حمایتی برای طیف وسیعی از حمایتهایی است که طرفین رابطه میتوانند برای هم فراهم کنند. در غیاب روابط اولیهای مثل همسر و فرزند، روابط مرتبه پایینتر مثل دوستی میتواند جانشین جبرانی روابط همسر و فرزند شود. این مدل پیوندهای اولیه را حالتهای مرجع برای حمایت اجتماعی به حساب میآورد. وقتی که افراد فاقد این نوع پیوندها باشند، پیوندهای مرتبه بعدی را جایگزین آنها میکنند. از این رو طبق این مدل، اولاً پیوندها به لحاظ شدت رابطه و حمایت حاصل از دارای اهمیت سلسلهمراتبی است. لذا روابط به دو دسته روابط اولیه و روابط مرتبه پایین تر تقسیم میشود. ثانیاً در صورت فقدان یا عدم دسترسی به روابط اولیه، فرد روابط مرتبه پایینتر را برای جبران آن به کار میگیرد. مکانیزم جبران یا جانشینی از سوی افراد بیوه و مطلقه و نیز کسانی که با فرزندانشان تماس محدودی دارند مورد استفاده قرار میگیرد. این افراد به علت از دست دادن روابط اولیه خود، منابع حمایتی دیگری که عمدتاً مرتبه پایینتر هستند را به کار میگیرند (کانتور، 1970 به نقل از بیات، 1386).
2-3-5-3- مدل صمیمیت
این مدل بر کیفیت روابط افراد بیشتر از کمیت آن تاکید دارد. بر اساس این مدل اشخاصی که دارای روابط صمیمانهای با اطرافیان خود هستند از نظر سلامت در سطح بالاتری قرار دارند. پژوهش ها نشان دادهاند که داشتن پیوندهای نزدیک و اطمینان بخش با دیگران در جلوگیری از اقدام به خودکشی و بیماریهای روانی از جمله افسردگی عامل تعیینکنندهای است . مدل صمیمیت، روابط سودمند را به عنوان روابط نزدیک و با اعتماد مشخص میکند (برهیم، 1993).
2-3-5-4- مدل تعداد حمایتکنندههای در دسترس
این مدل بر تعداد حامیان در دسترس شخص به هنگام نیاز تاکید میکند و حمایت اجتماعی را تعداد افرادی که یک شخص از آنها حمایت دریافت کرده است، تعریف میکند. افرادی که حمایت کنندههای بیشتری دارند از سلامت بهتری برخوردار هستند و پژوهشها نیز نشان میدهد که آنهایی که حمایت کنندگان بیشتری دارند از نظر سلامتی وضع بهتری را تجربه میکنند (کوهن و هابرمن، 1983). این یافتهها طبیعت متعامل حمایت اجتماعی را نشان میدهند به این معنا که برای بدست آوردن حمایت اجتماعی مردم باید آن را در دنیای خارج جستجو کنند. از آنجا که مردم وقتی نیازمند باشند به دنبال حمایت اجتماعی هستند، پس افرادی که نیاز بیشتری دارند از حمایت کنندههای بیشتری برخوردار هستند (کوهن و پیترسون، 1989، به نقل از بیات، 1386).
2-3-5-5- نظریه دو عاملی سلامت هیجانی
طی دو دهه گذشته تحقیقات قابل ملاحظه ای برای تعیین وضعیت سلامت هیجانی بزرگسالان انجام شده است. بنا بر این تحقیقات، حوادث، فشارهای زندگی، میزان برخورداری از حمایت اجتماعی در راهبردهای مقابله موثر میباشد(کسلر و همکاران، 1998 به نقل از بهمنی، 1381). در این نظریه انسان دارای دو نیاز اصلی است: 1. نیاز به اجتناب از درد و
2. نیاز به تحول.
هرزبرگ و همکاران (1974 به نقل از زارع، 1382) اظهار داشتند دامنه نتایج رفع نیازهای اجتناب از درد، حالات هیجانی متنوعی را موجب میشود. در حالی که رفع نیازهای تحولی حالات انگیزشی را موجب میشود که دامنه اش در دو بعد پوچی از درد و خودشکوفایی قرار دارد. شکست خوردن در رفع اجتناب از درد موجب عواطف منفی و نارضایتی میشود. در حالی که شکست در تحقق نیاز به تحول، موجب از دست دادن عواطف مثبت و رضامندی میگردد. بر این باورند که تنها عوامل بهداشتی چون فقدان موقعیتهای استرسزای کاری میتواند نیازهای اجتناب از درد را برطرف سازند و تنها عوامل انگیزشی چون هماوردجویی و علاقه به کار میتوانند نیازهای مربوط به تحول را تحقق بخشند. همچنین میزان برخورداری از حمایت و داشتن فعالیت اجتماعی توام با عواطف مثبت فرض شده است. این یافتههای تجربی منطبق بر تئوری دو عاملیاند. محققین پیشنهاد میکنند که حمایت اجتماعی میتواند تنها در رفع نیاز به تحول از طریق ایجاد عواطف مثبت موثر باشد.
2-3-5-6- چشم انداز محیطنگر
رویکرد محیطنگر در حمایت اجتماعی، توجه خویش را به سوی اثرات محیط اجتماعی بر سلامتی متمرکز کرده است. یکی از موثرترین مشارکتهای شناختشناسانه، توسط کاسل(1976) ارایه شد. به عقیده وی یک جنبه خاص از محیط یعنی حضور همنوعان میتواند آمادگی ابتلا به بیماریهای محیطی را کاهش دهد. کاپلان (1967) نیز از نقطه نظر جامعهشناختی و روانپزشکی، بر نقش سیستمهای حمایتی در مقابله با استرسهای زندگی متمرکز شدند. کاپلان به طور اختصاصی علاقه مند به مطالعه حمایت انجام شده از طرف خانواده و همکاران و گروههای خودیاری بود. او به نقش بازخوردهای متقابل در روابط حمایتگرانه تاکید کرد. وایز ( 1974، به نقل از هاشمی نصره آباد، 1373) بیان کرده است که برای روابط اجتماعی شش شرط عمده وجود دارد: دلبستگی، انسجام اجتماعی، فرصتهایی برای مهرورزی، اطمینان آفرینی از نگرانی شخصی، حس اتحاد و پیوستگی منسجم و دسترسپذیری و راهنمایی.
2-3-5-7- چشمانداز تفاوت فردی
اجتماعات و گونههای متعدد سازمانهای اجتماعی میتوانند به عنوان مراجع حمایتگر طبقه بندی شوند و افراد نیز میتوانند تحت عنوان حمایتی که دریافت میکنند، طبقهبندی شوند. بازشناسی حمایت اجتماعی به عنوان متغیر تفاوت فردی، منجر به کثرت ابزارهایی شده است که به منظور سنجش آن درست شده است. این ابزارها، حمایت اجتماعی را مطابق با ملاکهایی چون قابلیت دسترسی و فراوانی اشخاص حمایتگر، یا حمایت مهیا شده توسط افراد خانواده، دوستان یا اطرافیان یا حمایت مهیا شده در درون روابط بسته و سری یا کارکردهای خودبسندگی حمایتی و یا چگونگی جفت شدن کارکردها با نیازهای افراد و رضامندی از حمایت قابل دسترسی طبقه بندی میکنند. تعدادی از تحقیقات اظهار میکنند که حمایت اجتماعی یک مفهوم چند بعدی است و شامل این عقیده است که فرد در وجود خودش، احساس نزدیکی و تعلق هیجانی نسبت به دیگران و منابع حمایتی پیدا کند (هاشمی نصره آباد، 1373).
2-3-5-8- تئوری نظام شبکههای ارتباطی
تئوری نظام شبکههای ارتباطی بیشتر یک مدل اجتماعی است و در پی تحلیل علل رفتارهای اجتماعی است. در این مدل فشارها و اجبارها، ارتباطات اجتماعی را متاثر میسازند و رفتارها در این مدل کاملاً آگاهانه است.