شکلشماره‏23- شبکهشایستگی‌هایعاطفیگلمن 36
شکلشماره‏24- مدلمفهومیپژوهش 46
شکلشماره‏41- رسممدلمفهومیپژوهشدرنرم‌افزارAmos 66
شکلشماره‏42- مدلمفهومیپژوهشدرحالتتخمینضرایباستاندارد 67
شکلشماره‏43- مدلمفهومیپژوهشدرحالتمعناداریضرایب (t-value) 68
شکلشماره‏44- مدلمفهومینهاییپژوهشدرحالتتخمینضرایباستاندارد 71
نمودارشماره‏41- درصدجنسیتنمونهپژوهش 61
نمودارشماره‏42- درصدفراوانیپاسخگویانپژوهشباتوجهبهسنآن‌ها 62
نمودارشماره‏43- میزانتحصیلاتنمونهموردپژوهش 63
نمودارشماره‏44- سابقهکارپاسخگویانپژوهش 64
نمودارشماره‏45- نمایشمراحلاساسیتحلیلبااستفادهازروشمعادلاتساختاری 65
چکیده:
هدف از این تحقیق ارائه مدلی برایبررسی تاثیر هوش عاطفی بر قصد کارآفرینی کارکنان با توجه به نقش میانجی جو سازمانی و خلاقیت فردی در سازمان امور مالیاتی استان یزد است.بر این اساس از طریق مرور ادبیات نظری و پیشینه تحقیق مدل مفهومی و فرضیه‌های تحقیق ارائه شدند. سپس داده‌های مورد نیاز از طریق توزیع پرسشنامه بین 193 نفر از کارمندان اداره امور مالیاتی استان یزد گردآوری شده‌است. در نهایت مدل مفهومی تحقیق با استفاده از روش مدل‌سازی معادلاتساختاری و بر پایه داده‌های گردآوری شدهمورد آزمون قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان داد هوش عاطفی به صورت غیرمستقیم از طریق نقش میانجی متغیر‌های جو سازمانی و خلاقیت فردی بر نگرش کارکنان نسبت به کارآفرینی تاثیرگذار است. همچنین هوش عاطفی از طریق نقش میانجی متغیر خلاقیت فردی بر قصد کارآفرینی کارکنان نیز تاثیرگذار است. جو سازمانی تنها به صورت غیرمستقیم بر قصد کارآفرینی کارکنان تاثیر می‌گذارد و در مقابل آن خلاقیت فردی هم به صورت مستقیم و هم غیرمستقیم بر قصد کارآفرینی کارکنان تاثیرگذار است.
فصل اول: کلیات پژوهش
مقدمه
در سال‌های اخیر، پارادایم جدیدی با عنوانمدیریت کارآفرین و کارآفرینی سازمانیدر ادبیات علمی رشته مدیریت ظهور یافته است. پژوهش‌گران معتقدند، توسعه سازمانی، رشد و حتی بقای سازمان در شرایط رقابت جهانی به رفتار کارآفرینانه افراد بستگی دارد. به بیان دیگر سازمان‌های موفق سازمان‌هایی هستند که مدیران و کارکنان خلاق و کارآفرین دارند؛ زیرا افرادکارآفرین در حرکت چرخه اقتصادی نقش مهمی برعهده دارند و منشأ تحولات بزرگی درزمینه های علمی، صنعتی، تولیدی و خدماتی در سطح سازمان‌ها محسوب می شوند(اکبری و همکاران، 1392). کارآفرینی سازمانی به این معناست که سازمان می‌تواند نوآوری را با تشویق کارکنان توسعه دهد و به آنها برای تعقیببرنامه هایشان، آزادی و انعطاف پذیری بدهد، بدون اینکه آنها را در باتلاق بروکراسی اداری غرقکند(Hult, Snow, & Kandemir, 2003).
به زعم آنتونیک و هیریش (2004) کارآفرینی سازمانی اشاره به فرآیندی دارد که هدف آن درون سازمان است و گرایش‌ها و فعالیت‌های نوآورانه‌ای نظیر توسعه محصولات و خدمات جدید، تکنولوژی جدید، تکنیک‌های مدیریتی جدید، استراتژی‌ها و وضعیت رقابتی جدید را نیز شامل می‌شود. فرد کارآفرین کسی است که توانایی تشخیص و ارزیابی فرصت کسب و کار را دارد و می‌تواند منابع لازم را جمع‌آوری کند و از آن‌ها بهره‌برداری نماید و عملیات مناسبی را برای رسیدن به موفقیت پی‌ریزی کند. در نتیجه این فرد با این رفتار کارآفرینانه می‌تواند فعالیت‌های سازمانی را به سمت خلاقیت، نوآوری، مخاطره‌پذیری و پیشتازی سوق دهد (پورکیانی, امیری, و آذرپور, 1392).
بیان مسئله
سازمان‌های کنونی کشور باید توجه ویژه‌ای به نهادینه‌سازی کارآفرینی در درون خود و افزایش تمایل کارمندان به کارآفرینی سازمانی، به دلیل نقشی که در تقویت و تثبیت موقعیت رقابتی آن‌ها و توسعه پایدار کشور دارد، داشته باشند. متاسفانه نتایج پژوهش‌ها حاکی از آن است که سازمان‌های ایرانی به ویژه سازمان‌های دولتی، نتوانسته‌اند از مزایای کارآفرینی در سازمان‌های خود بهره‌گیری نمایندو شاخص‌های کارآفرینی سازمانی در آن‌ها در حد نامطلوبی است. بر این اساس شناسایی و تمرکز بر عواملی که موجب تقویت کارآفرینی سازمانی می‌شود حیاتی بوده و می‌تواند برای سازمان‌ها راهگشا باشد. عوامل متعددی بر کارآفرینی سازمانی تاثیرگذار است که یکی از آن‌ها هوش عاطفی کارمندان است. با توجه به نیاز پژوهشی ذکر شده در این پژوهش قصد داریم تاثیر هوش عاطفی کارمندان بر نگرش و تمایل آن‌ها نسبت به کارآفرینی سازمانی را بررسی کنیم که در این رابطه نقش میانجی جو سازمانی و خلاقیت فردی نیز بررسی می‌شود.
اهمیت و ضرورت پژوهش
هوش عاطفی به عنوان عاملی مهم برای موفقیت در محل کار شناخته شده است. نویسندگان و کارشناسان اذعان دارندکه هشتاد درصد موفقیت فرد به عامل هوش عاطفی و تنها بیست درصد آن به بهره‌ی هوشی افراد بستگی دارد(Beck, 2006). دانیلگلمن بر این باور است که هوش عاطفی می تواند به اندازه‌ی بهره‌ی هوشی قدرتمند باشد و حتی قدرتمندتر از آن عمل کند(Goleman, 1995).
از آنجایی که مهارت‌های هوش عاطفی جنبه‌ی اکتسابی دارد و این مهارت‌ها نه فقط برای مقطعی خاص بلکه برایهمه‌ی عمر مفید هستند(Beck, 2006)، و از آنجایی که کارآفرینان و کارمندان کارآفرین مهم‌ترین، کمیاب‌ترین و سرمایه‌ی استراتژیک یکسازمان و جامعه محسوب می‌شوند و از طرف دیگر افرادی که مهارت‌های عاطفی‌شان بهخوبی رشد یافته است در زندگیخویش خرسند و کارآمدند، عادات فکری در اختیار دارند
که موجب می‌گردد آنها افرادی مولد و کارآمد باشند و افرادی کهنمی‌توانند بر زندگی عاطفی خود تسلط داشته باشند درگیر کشمکش‌های درونی‌ای هستند که از توانایی آنان برای کار متمرکزو تفکر روشن میکاهد(Zampetakis, et al., 2009)، در نتیجه مانع شکل‌گیری ایده‌های خلاق -که از اصول کارآفرینی است- می‌شود. لذا به نظر می‌رسد هوش عاطفی می‌تواند در شکل‌گیری ایده‌های خلاق و تحقق فرایند کارآفرینی نقش برجسته‌ای ایفا کند. بر این اساس توجه به هوش عاطفی کارمندان به عنوان یکی از عوامل پیش‌بینی کننده کارآفرینی سازمانی از اهمیت بالایی برخوردار است.