دو دستی-با هر دو دست

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

تمام کردن-مردن

دل و دماغ-دل و حوصله

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

زَوال-مست مست-لول

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

پر و پخش-پراکنده

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

تخته پوست-زیرانداز پوستی

باش !-نگاه کن-ببین

 

زُل-خیره

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

دوسیه-پرونده

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

 

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

آب و خاک-میهن-دیار

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

پا سوخت-پا بد-بد شانس

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

زار-کوتاه شده ی زایر

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

 

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

دست فروشی-شغل دست فروش

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

تپق-گرفتگی زبان

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

 

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

دق دلی-دق دل

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

جاکش-پا انداز-دلال محبت

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

 

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

جفتک زن-لگد زن

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
 

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

چشم انداز-منظره

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 
پَخ-مسطح-بی ژرفا

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

دور برد-دارای برد زیاد

اجاق(دودمان)

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

دق کردن-از غصه مردن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

حضرت عباسی-راست و درست

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

دیر کرد-تاخیر-تعویق
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

چهار دستی-فراوانی

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

احدالناس-کسی-فردی

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

 

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

رد پا-جای پا-اثر

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

چرک کردن-عفونت کردن زخم

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

 

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

ریز-خرد-کوچک

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

چله-چاق-چرب و چیلی

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

بَزک-آرایش-چسان فسان

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

 

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

 

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
پیش کردن گربه-راندن گربه

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
خیره-بی شرم-پر رو

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

ابرو انداختن-ابرو آمدن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

تب و تاب-سوز و گداز

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

چول-بیابان

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

 

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

رو انداز-لحاف

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

یکی دیگر از مطالب سایت :
مسیح و آرش
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

خودسر-گستاخ-سرکش

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

باب-مرسوم-معمول

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

چال افتادن-گود شدن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

دلقک بازی-مسخره بازی

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

چرند اندر چرند-پرت و پلا

تنگاب آمدن-به جان آمدن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

 

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

دو کرپا-چمباتمه

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

اَتَر زدن-فال بد زدن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

ازرق-چشم زاغ

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

دوش فروش-ربا خوار

دست بالا-حداکثر

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

 

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

چس خوری-خست-بخل

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

چهل منار-تخت جمشید

آهو چشم(معشوق، شاهد)

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
اُتُل-شکم-اتوموبیل

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

 

جراندن-جر دادن-پاره کردن

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن
زیر شلواری-زیر جامه
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

 

پول مول-پول

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

چنگ انداختن-چنگ زدن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

پیه سوز- پی سوز

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

چتوَل-یک چهارم

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

 

خلاص-تمام شد-مُرد

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

حیوونی-نگا. حیوانکی
خوش قلق-رام-خوش خوی

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

دو لبه-دارای لب کلفت

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

تیار کردن-آماده کردن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

آب آتش زده(اشک)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

تو در تو- تو به تو

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

 
چس خور-آدم خسیس-بخیل
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

پُف-فوت-ورم-آماس

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

داشتن-مشغول بودن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

خواب و خوراک-خورد و خواب

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

راپرت-گزارش-خبر

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

جهود ی-هودی-مقتصد

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

خرکار-پرکار

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

حال و بار-وضع زندگی

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
زاچ-زائو
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

دسته پل-الک دولک

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

 
ریختگی-ریزش
داو-نوبت بازی

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

ریق افتادن-ریغ افتادن

البرز-بلندقامت-دلیر

پینه زده-وصله کرده

برچسب زدن-تهمت زدن

چلاق شده-نوعی نفرین است

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دست و بال-دور و بر-اطراف

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

جلز و ولز-سوز و گداز

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

یکی دیگر از مطالب سایت :
سپردن پایان نامه جهت انجام

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

پی گرفتن-دنبال کردن کار

چُر-ادرار

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

آشنا روشنا-دوست آشنا

به باد دادن- باد دادن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

 

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

تیز بزی-فورن-بی درنگ

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

اجاق(دودمان)

خنکای صبح-سحرگاه

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

نیروی انجام کاری را داشتن

پشمالو-دارای موهای بسیار

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

چیله-هیرم-خاشاک

راه مکه-کهکشان

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

 

چِخ کردن-راندن سگ

 

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

تشریف داشتن-حضور داشتن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

چراغان شدن-جشن گرفتن

آشغالی-سپور

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

زور-اجبار-الزام

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

راحت کردن-کشتن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

دسته جمعی-باهم-گروهی

الانه-همین حالا-هم اکنون

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

دلقک بازی-مسخره بازی

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

خالی بند-چاخان-دروغ گو

دست پاک-درستکار

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

چِخه-نگا. چِخ

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

اختر شمردن(شب‌بیداری)

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

 

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

 

چشمک-ایما و اشاره به چشم

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

 

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

دلپخت-پختن مغر چیزی

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

پُرتابل-قابل حمل

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

 
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

چوق-چوب-تومان

 

چشم دریده-خیره-درآمده

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

 

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

زبر-خشن-غیر لطیف

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

بازرسی-بررسی و کنترل

چَکی-وزن نکرده-یک جا

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

جفتک زن-لگد زن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

با کسی بحث و مجادله کردن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

امن و امان(بدون بیم و هراس)

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

چشم خوردن-نظر خوردن

دل قرصی-اطمینان

پنج تن آل عبا- پنج تن

دل-معده

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

چیلی-بدبیاری

دود چراغ-کشیدن شیره

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

این خاکدان(دنیا)

دریافت-گرفتن-ادراک

چول-بیابان
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
چراغان-جشن و سرور پر چراغ

چشم کار کردن-دیدن

ترکه-آدم باریک و بلند

بی پایه-دروغ-پوچ

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

 

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

دال به دال-پشت سر هم
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

آی زرشک-آی زکی

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

آب و خاک(میهن، دیار)

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

 

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

فال بد زدن

تخم جن-حرام زاده

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس